نشر مجدد با تغییرات اندک

تاریخ :10.01.2016

اجزاء عمدۀ بحث:

1 ـ شهادت و صلح دو مفهوم مرتبط به هم ، 2 ـ شهادت و صلح مفاهیم سه بعدی ( اخلاقی ، حقوقی و سیاسی ) ، 3 صلح11ـارجاعیت کلی اساس فهم شهادت و صلح ، 4 ـ توجیۀ شهادت و صلح بر پایۀ علوم پیشین ( غیر تجربی ) و دوگونه وجود انسان ( روحی و جسمی یا غریزی ) ، 5 ـ خاستگاه تصمیم صلح ( وجود روحی انسان ) ، 6 ـ خاستگاه تصمیم جنگ ( وجود جسمی یا غریزی یا تنازع بقاء به حیث یک مسئلۀ مهم برای خواست های وجود غریزی ) ، 7 ـ جستجوی مفهوم لغوی شهادت در لسان عربی ، 8 ـ  جستجوی مفهوم قرآنی شهادت ، 9 ـ جستجوی مفهوم مشابه شهادت ( پرهیزیا 1 ) در فرهنگ یونان باستان قبل و بعد از میلاد ، 10 ـ شهادت و تفکر افراطی طالبانیزم ، 11 ـ ابطال افراطیت خونریز طالبانیزم.

شهادت و صلح دو مفهوم مرتبط به هم اند که رابطۀ محکم و ناگسستنی باهم دارند ، یعنی اینکه شهادت و صلح هم در بحث نظری و تئوریک و هم در عمل همدیگر را تأویل و تفسیر می کنند. مفاهیم شهادت از مفاهیم صلح قابل انتزاع اند و تفسیر مفاهیم صلح در تشریح مفاهیم شهادت جلوه و منظر آشکار دارند و در یک بافت منسجم و منظم فکری ، انطباق مفهومی را ارائه می دهند و در مفاهیم آنها تناقض راه ندارد .

صلح و شهادت مفاهیم سه بعدی اند ، به این مفهوم که در ابعاد حقوق ، اخلاق و سیاست مفاهیم آنها و مفاهیم مرتبط به آنها در یک بافت منسجم و منظم قرار می گیرند و ارائه دهندۀ تعادل و توازن فکری و عملی در زندگی انسانها اند.

با مقطع اندیشی و سطحی نگری و تفکر به دور از درنظر داشت ارجاعیت کلی و متوسع که تاریخیت علمی یا علوم تجربی با دانش و علوم پیشین و غیر تجربی و یا غیر تاریخی ، یکجا شناخت و دانائی بشر را سروسامان می دهند، چنین می نماید که صلح و شهادت در زمینۀ جنگ و قتال دو مفهوم متناقض و متضاد اند زیرا ابتدائی ترین تعریف صلح این است که صلح عبارت از حالتی است که در آن جنگ نباشد یعنی حالتی که به دور از کشمکش و نزاع است و زمانیکه جنگ و جدال و کشمکش و نزاع نیست ، کشتن و کشته شدن ارتباط مفهومی خود را با صلح از دست می دهند زیرا کشتن و کشته شدن از تبعات جنگ هستند و در ذیل مفهوم جنگ قرار می گیرند و تعداد و شمارو دفعات  وقوع آنها با معرفی وسائل به کار رفته در جنگ ، شدت و ضعف جنگ را به نمایش می گذارند ، پس نتیجۀ این مقطع اندیشی و سطحی نگری این است که شهادت ( کشته شدن در میادین جنگ ) با جنگ رابطه دارد نه باصلح .

در این نوع نگرش سطحی و مقطعی  معلوم و هویدا است که شهادت در وسعت مفاهیم مرتبط آن در نظر گرفته نشده است و هم نسبت به خاستگاه تصمیم صلح و جنگ و دلائل آن در تفکر و عملکرد انسانی ، سطحی نگری صورت گرفته است و بر این اساس است که ارجاعیت کلی یا متوسع و ارتباط مفهومی و عملی مفاهیم و پدیده ها و یا به عبارۀ دیگر ارتباط مفهومی و عملی مفاهیم و مصادیق آنها برهم و درهم اند یعنی اینکه موضوع و محمول باهم سازگاری ندارند و این عدم ساگاری موضوع و محمول سبب می گردد تا به تعاریف درست و صحیح منتج نشود.

برای درک و فهم ارتباط ناگسستنی بین شهادت و صلح ، این دو واژه باید در ارجاع متوسع و کلی برپایۀ علوم تجربی و علوم غیر تجربی پا پیشین تعریف شوند ، هر اندازه که درک و فهم این دو واژه بیشتر بر ارجاع متوسع و کلی ابتناء داشته باشد به همان اندازه دقت تعاریف از  این دو مفهوم و مفاهیم مرتبط و هم چنان مصادیق آن ها به شکل پدیده های تاریخی، اجتماعی ، فرهنگی ، حقوقی ، اخلاقی ، سیاسی بیشتر خواهد بود و در یک بافت واحد و منسجم بدون کوچکترین تناقض و تعارض جا خواهند گرفت .

این مسلم است که بافت مفاهیم به شکل و صورت ارجاعیت متوسع و کلی ، فهم و درک دقیق مفاهیم را بیان می دارد ، به طور مثال می توان درخت را در بافت ارجاعیت کلی و متوسع در نظر گرفت و در ذیل آن مفاهیم دیگر را قرار داد ، بطور مثال ، و آن اینکه :

درخت { نبات ، عالم نباتات ، عالم جمادات ، عالم حیوانات ، نباتات بری ، نباتات بحری ، درخت میوه دار ، اقسام میوه ها ، درخت های بی میوه ، درخت سایه دار ، درخت جنگلی ، درخت کوهی ، درخت کنار رود خانه ، چوب ، چوب سوخت ، چوب که مصرف دستگاه نجاری است ، تیشه ، رنده ، میخ ، چکش ، دروازه و پنجره ،  خانه و ساختمان ، ………… انسان ، تفکر ، اجتماع ، دین ، مذهب ، فرهنگ…….}.

در مجموعیت رابطۀ این مفاهیم است که  از لحاظ  مفهومی درخت تعریف دقیق خود را می یابد و در بحث موضوعی در رابطه به این مفاهیم تعریف و توصیف می شود .

شهادت و صلح مفاهیم اخلاقی حقوقی و سیاسی  اند و برای درک و فهم معنی آنها و تشخیص مصادیق آنها باید بر انسان شناسی ترکیز شود زیرا بدون  انسان شناسی درک مفاهیم شهادت و صلح و رابطۀ ناگسستنی آنها دشوار می شود و چه بسا که به فهم نادرست منتهی میگردد.

وقتیکه انسان شناسی پایه و اساس درک مفاهیم صلح و شهادت و رابطۀ محکم و ناگسستنی آنها است ، پس انسان باید در تاریخیت تجربی دانش و فرا تاریخیت غیر تجربی مورد مطالعه قرارگیرد و بر این اساس است که انسان در ابعاد روحی و جسمی قابل تفسیر ، تشریح و توصیف واقع می شود .

با در نظر داشت تذکر بالا ، انسان دو گونه وجود دارد که عبارتند از :

1 ـ وجود روحی.

2 ـ وجود جسمی.

وجود روحی انسان ، وجود فرا تاریخی است و در قید تحولات زمانی شکل نگرفته است ، علم و دانائی بالقوه  و پیشین یا غیر تجربی دارد که در بستر تجارب تاریخی انسان از قوه به فعلیت می رسد یعنی اینکه این وجود روحی انسان تمام مفاهیمی را که لازمۀ زندگی انسان اند از قبل به صورت بالقوه در خود دارد و در مواجهۀ عملی با دنیای خارج در بستر دانائی و علوم تاریخی زاده می شود و به رشد و شگوفائی می رسد و یکی از این دانائی های بالقوه ، مفاهیم اخلاقی است که در پرکتیک فردی و اجتماعی در قلمرو حقوق ، سیاست و فرهنگ  خود را تثبیت می کنند بنابرین صلح مفهوم اخلاقی است و بالاترین درجه از اخلاق را دارا می باشد و خاستگاه آن وجود روحی انسان است .

و اما وجود جسمی انسان معرف وجود غریزی انسان است و بر اساس قوانین تکامل رشد می کند و بر اساس تجارب به کمال می رسد و ارضای این غرایز است که ایجاد اصطکاک و تصادم را در زندگی بشر می کند و آرایشگر صحنه های تنازع بقاء در بستر تاریخ بوده است و تاریخ بشری را به خون ضعفا رنگین ساخته است و این  به آسانی قابل درک و فهم است که خاستگاه  کشمکش ، نزاع و جنگ وجود جسمی و یا غریزه ئی انسان است .

قابل تذکر است که وجود روحی انسان برخی اوقات خاستگاه جنگ های مؤقتی و گذرا است تا مصادیق مفهوم صلح را در قلمرو حقوقی و سیاسی و فرهنگی در اجتماع بشری حفظ و نگهداری کند تا از تسلط غرایز خود کامه در امان باشند.

همچنان وجود جسمی یا غریزی انسان برخی اوقات صلح های مؤقتی را به نمایش می گذارد تا فرصتی مناسب برای راه اندازی جنگ های مدهش و خانمان سوز دیگر فراهم آید و در این برهه از زمان تفاهماتی بین افراد، گروه ها و دسته های اجتماعی مبتنی بر کسب منافع زاید و مبتنی بر حق برخورداری از امکانات زاید، علیه افراد، گروه ها و دسته  های اجتماعی به عنوان خصم و رقیب سروسامان داده می شود که این فرصت مهیا شده برای سازماندهی تفاهمات علیه دیگران و حقوق دیگران ، حالتی است که می توان آنرا صلح مؤقتی نامگذاری کرد.

مبرهن و هویدا است که در فهم متوسع مبتنی بر ارجاعیت کلی ، شهادت یک مفهوم متعالی اخلاقی است و با درنظر داشت مفهوم اخلاقی  ، صلح قابل تبیین ، درک و فهم است و تصمیم  و تلاش جانفشانۀ انسانی است در حفاظت صلح ، آرامش و رفاه بشری که خاستگاه آن هم وجود روحی است ، شهادت  به دفاع از ارزش های متعالی اخلاقی در قلمرو اجتماعی ، حقوقی ، سیاسی و فرهنگی به عرصۀ ظهور می رسد ، یعنی آنگاه که در دفاع از صلح و حفاظت حقوق بشری جنگ بحیث مانع و جلوگیری کنندۀ بروز آزادی های منفی یک حرکت سالبه به حساب می آید و قابل توجیه است و زمینه را به رشد آزادی های مثبت مساعد می سازد و با اصول اخلاقی در تضاد و تناقض قرار نمی گیرد، شهادت یک ارزش متعالی است.

زمانیکه جنگ بر اصطکاک و تصادم غرایز خود کامۀ انسانی ابتناء داشته باشد ، صف آرائی خونین ، کشتن و کشته شدن نه تنها اینکه ارزش اخلاقی ندارد بلکه ظلم و جنایت خونین است همان طور که خانمان سوز و خانه بر انداز هم است زیرا این گونه جنگ ها بر اساس تنازع خونین جهت کسب اقتدار نامشروع و تسلط جابرانه سرو سامان داده می شوند و نه تنها ارزش اخلاقی ندارند  بلکه ضد اخلاق اند و با صلح و دیگر ارزش های اخلاقی در تضاد آشکار قرار دارند.

برای تبیین موضوعی عنوانی که به ارتباط شهادت با صلح معنون شده است باید  به لغت شناسی این مفهوم  در قاموس زبان عربی ، آیات متبرکۀ قرآن مجید و مفهوم تاریخی و فهم مشابه آن در فرهنگ یونان باستان ترکیز شود.

شکل گرفتن این موضوع در سه بعد متذکره  امکاناتی اند که فهم و درک ارتباط نا گسستنی شهادت با صلح را سهل و آسان می سازند .

1 ـ جستجوی مفهوم لغوی شهادت:

برای دریافت معنی لغوی مفهوم شهادت مراجعه به قاموس لسان عربی اجتناب ناپذیر است زیرا بدون انجام این کار ، درک و فهم این واژه ناقص است زیرا نادیده گرفتن امکانی اساسی است که با نادیده گرفتن آن ارتباط مفهومی این واژه در جملات بیشمار که بیان گزاره های متفاوت و مختلف مرتبط به زندگی انسان اند مکتوم و پوشیده باقی می مانند .

نتایج جستجوی لغوی مفهوم شهادت که زبان شناسان بر آن ترکیز دارند چنین است:

شهادت ( شهاده ) از ریشۀ فعل ماضی شهد ( ش مفتوح ، ها مکسور و د مفتوح ) به وزن فعل ( فعل یعنی ف مفتوح ، ع مکسور و ل مفتوح ) ساخته شده است که به معنی ارائۀ معلومات و دانستنی های است در مورد آنچه که دیده شده است یا ازطریق حس باصره درک و فهم شده است و یا مفهوم و حقیقتی مجرد  با درک و فهم اثرش در واقیعت از طریق حواس انسانی بخصوص حس  باصره و در نهایت با استنتاج عقلی  دانسته شده است که ثبوت فطری و عقلی آن حقیقت نظام مند و استوار است .

این بدان معنی است که شهادت اظهار، تصدیق و ثبوت حقیقت و واقیعت امر را در بر دارد یا به عبارۀ دیگر، شهادت اظهار و اعلام معلوماتی است و دانستنی های است که به صورت حسی و یا تصدیق شده مرتبط به حقایق و واقیعت های دیگر که در ساختار های عقلی و فطری انسان ریشه دارند، به بیان در می آیند.

شهادت بیان و ابراز و اظهار تصدیق شدۀ امری و یا جریانی است که با حقیقت و واقیعت رابطۀ محکم و ناگسستنی دارد و این مفهوم شهادت زیاده تر در محاکم در دعوی ها و ادعا های حقوقی برجسته و نمایان است و نکتۀ جالب در این جا این است که شخصیت شخصی که گواه یا ابراز کننده و مصدق است یک عنصر مهم و اساسی در جهت ثبوت دانسته می شود یعنی اینکه به هر اندازه که شخص سلامت فکری و رفتاری داشته باشد و راستگوئی اش مورد تصدیق اجتماع باشد به همان اندازه اظهارش ، ابرازش و تصدیقش مورد پذیرش در جهت صدور حکم به نفع و یا علیه دیگری  قرار می گیرد و اظهار و ابراز شخص دروغگو و کذاب  و خلل شخصیتی شخصی که سلامت فکری و رفتاری ندارد، تصدیق و ثبوت را مختل می سازد و بیان چنین اشخاص ارزش حقوقی لازم برای صدور حکم به نفع و یا علیه دیگری را ندارد .

معنی اساسی و مهم مفهوم شهادت ، اعلام اعتقاد و باور راستین به الله جلٌ جلاله و پیمبران گرامی الله جلٌ جلاله است که دین مبین اسلام به آن اهمیت درجه اول قائل است و  پس از تصدیق و باورمندی درونی  صورت می گیرد و برزبان می آید و هویدا است که اعلام و برزبان راندن کلمۀ شهادت رابطۀ مستقیم با شخصیت ثابت اخلاقی انسان دارد و هردوهمدیگر را معنی و تفسیر می کنند  .

کلمۀ شهادت که در دین مبین اسلام مشتمل بر گواهی وحدانیت الله جلٌ جلاله و رسالت و نبوت محمد صلی الله علیه وسلم { و تصدیق تمامی انبیاء و رسل علیهم السلام ، صحایف و کتاب های آسمانی ، ایمان به غیب}است ، شرط اصلی مسلمان بودن است .

معلوم دار است که این اعلام و گواهی یعنی برزبان راندن کلمۀ شهادت بیان حقیقت و نفی تمام انواع نظام های ظالمانه و ستمگرانه است که بر شرک و خود پرستی و جاه طلبی انسان های ظالم و خیره سر ابتناء دارند و مسلم است که اثرات عملی این گواهی شالودۀ ساختار های حقوقی و سیاسی در جامعه اند ، ساختار های حقوقی و سیاسی که در آن تحفظ حقوق بشری ضمانت شده است و مسلمان و غیر مسلمان بر اساس این ساختار های حقوقی و سیاسی از کرامت بشری برخوردار دانسته شده اند و یا اینکه کرامت بشری اصل نمایان و برجستۀ است که ریشه و منشاء در این گواهی دارد و شکل دهندۀ ساختار های حقوقی و سیاسی در جامعه است.

در اینجاست که به یک مفهوم مهم و اساسی دیگر کلمۀ شهادت رهنمون می شویم که عبارت  از مفهوم شهید است .

این لغت و یا واژه با معانی کثیر و متعددش اما در یک ارتباط منسجم و یکپارچه ، در انواع و اقسام مبارزه علیه ظلم و ستم و جهل و نادانی، در میدان نبرد مسلحانه و قتال در برابر ستمگران و جباران خون آشام  معرف شخص به قتل رسیده و کشته شده ایست که به قصد تحفظ آزادی و کرامت بشری از دستبرد ستمگران ، یغما گران و تاراجگران در مبارزه و میدان نبرد حضور یافته و در دفاع از ارزش های اخلاقی و حقوقی جانش را از دست داده است .

این تعریف شخص کشته شده در دفاع از نظام عادلانه ایست که صلح و رفاه و آسایش را به مسلمان و غیر مسلمان تضمین می کند و نتیجۀ احتمالی قریب به وقوع تعمیم ، تداوم و استمرار این دفاع مشروع از نوامیس الهی و ارزش های اخلاقی بشری ، ایجاد جامعۀ  که در آن صلح و همزیستی تعمیم داده شده است و رفاه گستر است ، می باشد و اثرات منفی رنگ ها ، نژاد ها نابود می شوند تا آن اثرات منفی ناشی از الوان و نژاد ها سلامت جامعۀ بشری را آسیب و صدمۀ مهلک نرساند.

با این تعریف از شهید و قصد و نیت شهید دریافت می گردد که قصد و نیت ، اقدام و حضورش در مبارزه علیه ظلم و ستم کاملاً یک قصد و نیت و اقدام اخلاقی مبتنی بر اعتقاد توحیدی است و لازمۀ چنین نیت و حرکت تحفظ حقوق بشری و کرامت انسانی است که شامل مسلمان و غیر مسلمان است یعنی اینکه دفع  ستم از انسان است ، دفاع از مظلومانی است که در زیر چکمه های ستمگران نفس های شان به شماره افتاده است ، دفاع از حقوق زنان و اطفالی است که در زیر ستم و ظلم ستمگران و جباران آه و نالۀ های جانگداز شان تا عرش معلی می رسند و انسان های حر و آزاد را به دفاع از حریم کرامت بشری فرامی خوانند و نجات انسانیت مظلوم را خواستار اند.

2 ـ  جستجوی مفهوم شهادت بر اساس آیات مبارکۀ قرآنکریم:

مراجعه به قرآنکریم برای دریافت معانی متعدد مفهوم شهادت در متن تفکر دینی دین مقدس اسلام ، معرف نگاه به هم پیوسته دین مقدس  اسلام است و به آسانی قابل درک و فهم است و یک مراجعۀ دقیق به قرآنکریم ارائه دهندۀ دریافت های است که بر مبنای آن ها درک و فهم صحیح و دقیق از شهادت میسر است که برخی از این دریافت ها حسب آتی اند:

الف ـ  سورۀ مبارکۀ البقره ، آیۀ مبارکۀ 133 {در این آیۀ مبارکه شهداء به معنی حاضر بودن و حضور داشتن در زمان ماضی }

أَمۡ كُنتُمۡ شُہَدَآءَ إِذۡ حَضَرَ يَعۡقُوبَ ٱلۡمَوۡتُ إِذۡ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعۡبُدُونَ مِنۢ بَعۡدِى قَالُواْ نَعۡبُدُ إِلَـٰهَكَ وَإِلَـٰهَ ءَابَآٮِٕكَ إِبۡرَٲهِـۧمَ وَإِسۡمَـٰعِيلَ وَإِسۡحَـٰقَ إِلَـٰهً۬ا وَٲحِدً۬ا وَنَحۡنُ لَهُ ۥ مُسۡلِمُونَ ( ١٣٣)

آيا زهنگامیکه  كه  مرگ يعقوب  فرا رسيد  ، شما حاضر بوديد؟ آنگاه كه به فرزندان خود گفت بعد از من چه را پرستش خواهید کرد گفتند معبود تو و معبود پدرانت ابراهيم و اسماعيل و اسحاق ، معبودى يگانه را مى‏پرستيم و در برابر او تسليم هستيم 133(

در این آیۀ مبارکه ، شهداء به معنی حاضر بودن و حضور داشتن است.

ب ـ سورۀ مبارکۀ الانعام ، آیۀ مبارکۀ 144

 شهداء  به معنی حاضر بودن و حضور داشتن

وَمِنَ الإِبْلِ اثْنَيْنِ وَمِنَ الْبَقَرِ اثْنَيْنِ قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الأُنثَيَيْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحَامُ الأُنثَيَيْنِ أَمْ كُنتُمْ شُهَدَاء إِذْ وَصَّاكُمُ اللّهُ بِهَذَا فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا لِيُضِلَّ النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ﴿۱۴۴﴾

و از شتر یک جفت (نر و ماده ) و از گاو یک جفت ( نر و ماده ، آفرید ) بگو آيا الله تعالی دو نر را حرام كرده است يا  دوماده‏ را ؟ يا آنچه را كه رحم های آن دو ماده در بر گرفته است آيا وقتى الله تعالی شما را به این ( تحلیل و تحریم حکم كرد حاضر بوديد پس كيست‏ ستمكارتر از آنكس كه بر الله تعالی دروغ بندد تا از روى نادانى مردم را گمراه كند مسلٌماٌ خداوند گروه ستمكاران را را هدایت نمى‏كند (۱۴۴)

ت ـ سورۀ مبارکۀ النور ، آیۀ مبارکۀ 13 .

لَوْلَا جَاءُو عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاءِ فَأُولَئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ ﴿24:13

شهداء به معنی شاهدان و گواهان است.

به چه دلیل  چهار گواه بر آن  نياوردند ؟ پس چون گواهان  را نياوردند آنان در نزد الله تعالی از  دروغگويانند ( ۱۳)

ث ـ سورۀ مباترکۀ البقره ، آیۀ مبارکۀ 282 .

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِذَا تَدَايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلَا يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلَا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا فَإِنْ كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجَالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى وَلَا يَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا وَلَا تَسْأَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيرًا أَوْ كَبِيرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلَّا تَرْتَابُوا إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَلَّا تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوا إِذَا تَبَايَعْتُمْ وَلَا يُضَارَّ كَاتِبٌ وَلَا شَهِيدٌ وَإِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿2:282

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! هر گاه به همدیگر  تا معیاد( مهلت) معين‏، وامی دادید ( یا معاملۀ نسیه انجام دادید ). آن را بنويسيد. و بايد نويسنده‏اى (صورت معامله را) بر اساس عدالت‏، بین شما بنويسد. و هیچ نویسندۀ نباید از نوشتن همانگونه که الله تعالی به او آموزش داده است خود داری  بورزد. و كسى كه بدهكار است ( حق بر ذمۀ اوست) بايد املا كند، و باید از خدا که پروردگار اوست بپرهیزد و از آن چیزی نکاهد ،  و از آن‏ چيزى نكاهد پس اگر كسى كه حق بر ذمه اوست‏، سفيه يا ناتوان است‏، يا خود نمى‏تواند املا كند، پس ولىّ او بايد با (رعايت‏) عدالت‏، املا کند. و دو شاهد از مردانتان را گواه بگیرید، پس اگر دو مرد نبودند، یک مرد و دو زن‏ از ميان گواهانى كه (به عدالت آنان‏) رضايت داريد (گواه بگيريد)، تا اگر يكى از آن دو (زن‏) فراموش كرد، (زنِ‏) ديگر، به وى يادآورى كند. و چون گواهان احضار شوند، نبايد خوددارى ورزند. و از نوشتن (بدهى‏) چه خرد باشد يا بزرگ‏، ملول نشويد، تا معیادش (فرا رسد). اين (نوشتنِ‏) شما، نزد الله تعالی عادلانه‏تر، و براى شهادت استوارتر، و براى اينكه دچار شك نشويد (به احتياط) نزديكتر است‏، مگر آنكه داد و ستدى نقدى باشد كه آن را ميان خود (دست به دست‏) برگزار مى‏كنيد؛ در اين صورت‏، بر شما گناهى نيست كه آن را ننويسيد. و (در هر حال‏) هر گاه داد و ستد كرديد گواه بگيريد. و هيچ نويسنده و گواهى نبايد زيان ببيند، و اگر چنين كنيد،  بیشک بیانگر نافرمانى شما خواهد بود. و ازالله تعالی بترسید ، و( آنچه برای شما مفید است ) الله تعالی به شما آموزش می دهد ، والله تعالی به همه چيز داناست‏. (۲۸۲)

این آیۀ مبارکه مفاهیم اخلاقی ، حقوقی و سیاسی شهادت را بر اساس اعتقاد توحیدی ( اعتقاد به وحدانیت الله جلٌ جلاله ) روشن و برجسته می سازد که از جنبه های اخلاقی ، حقوقی و سیاسی قابل غور و تأمل بیشتر و دقیق است و در این رابطه نکات آتی قابل مکث اند:

ـ تعیین مهلت و نوشتن آن بروی کاغذ یک امر حقوقی است که آزادی و رضایت دو طرف  معامله را دریک معامله همچون وام نشان میدهد که بر بر پروا و ترس از الله تبارک و تعالی ابتناء دارد و دامنه و گسترۀ این اصل حقوقی از افراد ، گروه ها ، اصناف مختلف ، اجتماعات دور و نزدیک بشری و بلآخره دولت  را در بر می گیرد و ریشۀ سؤی تفاهمات را در بین افراد ، گروه ها ی اجتماعات بشری و دول از بیخ و بن برمی کشد  و فضای آرام بخش صلح را حفظ می کند و نمی گذارد که روابط باهمی انسان ها در سطوح مختلف دچار مشکل و اختلال شود وتا بدین طریق راه های بروز نزاع و کشمکش را مسدود سازد. .

ـ صورت معامله  آنگاه که توسط نویسندۀ نوشته می شود و رقم زده می شود باید براساس عدالت تنظیم و ترتیب شود و این خود نشان دهندۀ این است که این هم یک امر حقوقی است یعنی نوشته باید ناقض حقوق دو طرف معامله نباشد و تحفظ حقوق دو طرف معامله باید در نظر گرفته شود.

ـ سروسامان دادن و انجام دادن معاملات در حضور شاهدان و گواهان در صورت عدم امکانات ترتیب و تنظیم نوشتاری سند و صورت معامله ، هم یک امر حقوقی است و هم یک امر آشکار وواضح اخلاقی.

حقوقی از این جهت است که وجود شاهدان و گواهان تحفظ حقوقی دو طرف معامله را ضمانت می کند و از کم و کاست حقوقی در حق دو طرف معامله جلوگیری به عمل  می آورد.

اما اخلاقی از این جهت است که شاهدان و گواهان باید عادل باشند و از لحاظ فکری و عملی با ظلم و ستم رابطه نداشته باشند و شخصیت شان در جامعه مورد تائید باشد یعنی اینکه به صالح بودن معروف باشند.

رخ دیگر اخلاقی شهادت این است که گواهان و شاهدان از ادای شهادت حق و راستین باید خود داری نکنند و یا کتمان کاری درپیش نگیرند آنچه رخ داد معامله بوده آنرا بیان دارند زیرا بیان و اظهار شهادت وظیفۀ اخلاقی شاهد و گواه است زیرا شهادت انعکاس دهندۀ نیت و قصد شاهد و گواه است.

ـ تحفظ سلامت و عدم اختلال امنیت نویسندۀ صورت معامله و شاهدان و گواهان شفاهی جریان معامله نیز هم یک امر حقوقی است و هم یک امر سیاسی است بدین شرح که همانطورکه نوشتۀ نویسنده و بیان و ابراز شفاهی شاهدان از لحاظ حقوقی اعتبار دارند به همان اندازه تحفظ سلامت و حفظ امنیت آنها بر عهدۀ دولت و حکومت و مناسبات حقوقی اجتماع بشری است در صورتی که تهدید خطر به امنیت  و سلامت شان باشد .

ج ـ سورۀ مبارکۀ یونس ، آیۀ مبارکۀ 61 { شاهد و ناظر}

وَمَا تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِنْ قُرْآَنٍ وَلَا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُودًا إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ وَمَا يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ وَلَا أَصْغَرَ مِنْ ذَلِكَ وَلَا أَكْبَرَ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ ﴿10:61

و در هيچ كارى نباشى و از سوى او [خدا] هيچ [آيه‏اى] از قرآن نخوانى و هيچ كارى نكنيد مگر اينكه ما بر شما گواه باشيم آنگاه كه بدان مبادرت مى‏ورزيد و هم‏وزن ذره‏اى نه در زمين و نه در آسمان از پروردگار تو پنهان نيست و نه كوچكتر و نه بزرگتر از آن چيزى نيست مگر اينكه در كتابى روشن [درج شده] است (۶۱)

این آیۀمبارکه بر اساس اینکه الله تعالی ناظر و شاهد اعمال انسانها است ۀ اطمینانی است که الله تعالی به پیامبر گرامی می دهد و اخطاریه ایست که الله تعالی به مشرکین صادر می کند باز هم دانسته می شود که این آیۀ مبارکه با اخلاق و حقوق رابطه های محکم دارد .

تصریح آزادی انسان در این جهان و قیود باید های  اخلاقی و حقوقی انسان برای اعمار یک جامعۀ قانون مند و اخلاقی ، از این آیۀ مبارکه به صورت واضح قابل فهم و درک اند و در نهایت صحت و پیروزی مفهومی و عملی عمل  صالح را تصریح می دارد.

ح ـ سورۀ مبارکۀ یوسف ، آیۀ مبارکۀ 81

ارْجِعُوا إِلَى أَبِيكُمْ فَقُولُوا يَا أَبَانَا إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَمَا شَهِدْنَا إِلَّا بِمَا عَلِمْنَا وَمَا كُنَّا لِلْغَيْبِ حَافِظِينَ ﴿12:81

شما به سوی پدرتان باز گردید  و بگوييد « اى پدر بی گمان پسرت دزدى كرد و ما جز آنچه مى‏دانستیم گواهی ندادیم  و ما نگهبان غيب نبوديم (۸۱)

این جا مفهوم شهادت و گواهی با وقوع امر اتفاق افتاده و  آگاهی از طریق حس باصره کاملاٌ مرتبط است و آنچه که درین گونه موارد مانع دروغ پردازی می شود نخست بر شخصیت اخلاقی انسان ابتناء دارد و دوم اینکه بر سیستمی از اطلاعات جمعی مبتنی است که توانائی کشف و افشاء کذب و دروغ را داشته باشد به گونۀ مثال چون ادارات قضائی و عدلی که این مورد در بخش حقوقی حائز اهمیت است.

خ ـ سورۀ مبارکۀ النور ، آیۀ مبارکۀ 6

وَالَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَدَاءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ ﴿24:6

و كسانى كه همسران خود( به زنا ) متهم می کنند و گواهان دیگر جز خودشان ندارند پس هر يك از آنان بايد چهار بار به الله تعالی سوگند ( قسم ) ياد كند كه او قطعا از راستگويان است 24:6)

در این آیۀ مبارکه باز هم اعتبار شهادت در امور حقوقی بر شخصیت اخلاقی فرد ابتناء دارد یعنی اینکه گواه و شهادت دهنده باید سلامت شخصیتی داشته باشد تا سوگندش به الله تعالی شهادت به حساب آید ، سوگند شخصی که از لحاظ اخلاقی شخصیت سالم ندارد و دروغگوئی و فریبکاری اش بر همگان برملاء و واضح است در امور حقوقی از اعتبار ساقط است و سوگند این گونه اشخاص  به الله تعالی  نمی تواند که در امور حقوقی از اعتبار اخلاقی برخوردار شود.

خ ـ سورۀ مبارکۀ هود ، آیۀ مبارکۀ 18

وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أُولَئِكَ يُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَيَقُولُ الْأَشْهَادُ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى رَبِّهِمْ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ ﴿11:18

و  كیست ظالم تر از آن كس  كه بر الله تعالی دروغ جعل کند آنان ( روز قیامت ) بر پروردگارشان عرضه مى‏شوند و گواهان میگویند « ایها همان کسانی اند كه بر پروردگارشان دروغ جعل کردند هان لعنت‏خدا بر ستمگران باد (۱۸)

این آیۀ مبارکه هم به صراحت رابطۀ شهادت و گواهی را با اخلاق تصریح می دارد یعنی اینکه شهادت  وظیفۀ اخلاقی شاهدان و گواهان است تا دروغ و دروغگویان را افشاء کنند ، شهادت هم در دنیا و هم در آخرت با راستی توأم است و هر بیان و اظهاری که بر راستی ابتناء نداشته باشد ضد عدل و عدالت است که اعتبار حقوقی و اخلاقی ندارد.بلکه بیان مبتنی بر دروغ خصیصۀ شاخص ستمگران است.

د ـ سورۀ مبارکۀ البقره ، آیۀ مبارکۀ 204

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ ﴿2:204

و از مردم كسى است كه گفتارش در (بارۀ ) زندگى دنيا او را به تعجب می اندازد و الله تعالی  را بر آنچه در دل دارد گواه مى‏گيرد و حال آنكه او سخت‏ترين دشمنان است (۲۰۴)

در این آیۀ مبارکه تضاد و تناقض آشکار بین شخصیت انسانی مبتنی بر کذب و دروغ و عدل الهی که شخصیت راستین پیامبران علیهم السلام در ساحۀ حقوق و اخلاق آنرا به عرصۀ ظهور می رساند، دیده می شود . چون در این مورد شهادت در رابطه با دروغ و کذب مطرح شده است ، توجه به این معطوف شده است که بین دروغ و شهادت رابطۀ وجود ندارد و ادعای رابطه خود یک دروغ دیگری است زیرا رابطۀ شهادت و راستی یک رابطۀ حقیقی و دایمی است .

آیات مبارکۀ 205 و 206 سورۀ مبارکۀ البقره این آیت مبارکه را بیشتر توضیح می دهد و تفسیر می کند .

ذ ـ سورۀ مبارکۀ هود ، آیۀ مبارکۀ 54 .

إِنْ نَقُولُ إِلَّا اعْتَرَاكَ بَعْضُ آَلِهَتِنَا بِسُوءٍ قَالَ إِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ وَاشْهَدُوا أَنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ ﴿11:54

ما(چیزی) جز اين نمى‏گوييم كه« بعضى از معبودان ما  به تو آسيبى رسانده‏اند». ( هود ) گفت همانا من الله  را گواه مى‏گيرم وشما نیز شاهد باشيد كه من از آنچه  شریک الله قرار می دهید ، بيزارم (۵۴)

این آیۀ مبارکه تصریح کنندۀ رابطه بین شهادت و حقیقت و راستی است یعنی اینکه شرک و تأثیر اصنام و یا در مجموع شرک و مناسبات شرکی مبتنی بر خرافات ، در این شهادت که از شخصیت راستین پیامبر علیه السلام سرچشمه می گیرد ، رد شده اند و اثرات این رد بر مناسبات حقوقی جامعه کاملاً مشهود است و به حیث یک اصل تثبیت شدۀ تاریخی ، نظام مبتنی بر شرک و خرافات ، یک نظام طبقاتی غیر متجانس  و ناهمگون است که با رشد تضاد های درونی در آن در رویاروی با حقیقت به صورت متکرر از هم پاشیده است و این سنت الهی به حیث قانون ثابت تاریخی حاکم برجوامع بشری است.

ر ـ سورۀ مبارکۀ الطلاق ، آیۀ مبارکۀ 2.

فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ ذَلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآَخِرِ وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا ﴿65:2

پس چون ( آنها را طلاق دادید ) و عدٌه آنها به سر رسید ، آنها را به طرز نیکو نگه دارید یا به گونۀ نیکو از آنها جدا شوید و دو فرد عادل از خودتانرا گواه گيريد ،و گواهى را براى الله تعالی  بر پا داريد، این ( حکمی است ) كه كسی كه به الله تعالی و روز آخرت ايمان دارد به آن پند و اندرز داده مى‏شود ، و هر كس  که از الله بترسد ، الله تعالی  براى او راه نجاتی برای او قرار مى‏دهد (۲)

در این آیۀ مبارکه رابطۀ شهادت و عدل ، که هم مفهوم اخلاقی است و هم مفهوم حقوقی است ، خیلی واضح و روشن بیان شده است و در ارتباط با اعتقاد توحیدی همدیگر را تأویل و تفسیر می کنند .

ز ـ سورۀ مبارکۀ المائده ، آیۀ مبارکۀ 106

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا شَهَادَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ أَوْ آَخَرَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَأَصَابَتْكُمْ مُصِيبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُمَا مِنْ بَعْدِ الصَّلَاةِ فَيُقْسِمَانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لَا نَشْتَرِي بِهِ ثَمَنًا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَلَا نَكْتُمُ شَهَادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذًا لَمِنَ الْآَثِمِينَ ﴿5:106

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد هنگامى كه  مرگ يكى از شما فرا رسد در موقع وصیت بايد از ميان شما دونفر عادل را گواه بگیرید  يا اگر در سفر بوديد و مصيبت مرگ به شما رسید ( و مسلمانی را نیافتید ) دو تن از غيرهمكيشان خود را به شهادت بطلبيد و اگر ( هنگام ادای شهادت  در صداقت آنان ) شك كرديد پس از نماز آن دو را نگاه ‏داريد تا به الله تعالی  سوگند ياد ‏كنند كه  « ما حاضر نیستیم   حق را به چیزی بفروشيم هر چند خویشان ما باشند و شهادت الله را كتمان نمى‏كنيم كه [اگر كتمان حق كنيم] در اين صورت از گناهكاران خواهيم بود (۱۰۶)

این آیۀ مبارکه شهادت را در رابطه با عدالت ذکر کرده است وبیان و اظهار آن به حیث یک وجیبه و یک وظیفۀ انسانی و ایمانی برجسته و بارز است ، کتمان شهادت  به نفع خویشاوندان و اقوام و فروش آن و یا معامله گری بر سر شهادت  جرائمی اند که در مورد شهادت و کتمان آن مورد بحث اند.

آنچه که در این آیۀ مبارکه قابل توجۀ عمیق و ژرف است این استکه این آیۀ مبارکه رابطه های اخلاقی و حقوقی مسلمانان و غیر مسلمانان را برجسته و بارز می سازد و امکان زندگی مسلمان و غیر مسلمان در یک اجتماع بر اساس قوانین مبتنی بر اخلاق  نشان میدهد مشروط بر این که غیر مسلم ماهیت اخلاقی داشته باشد و در معاملات فردی و اجتماعی آنرا در نظر داشته باشد .

چیزی دیگری که از این آیۀ مبارکه استنباط می شود این است که جبر و اکراه در دین نیست یعنی آزادی فکرو اندیشه تثبیت شده است و اقلیت های غیر مسلم می توانند با مسلمانان در یک جامعه زندگی امن و راحت داشته باشند ، و این در صورتی است که این آزادی فکر و اندیشه برخلاف اخلاقیات ثابت نباشد و با حقوقی که بر اخلاقیات ثابت ابتناء دارند در تضاد و تناقض عملی قرار نگیرند و اساسات یک جامعۀ اخلاقی ، قانونی را برهم نزند وبرای سلامت اجتماع بر متن یک قرار داد حقوقی پابند باشند.

س ـ سورۀ مبارکۀ آل عمران ، آیۀ مبارکۀ 18

شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُواْ الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿3:18

الله تعالی گواهی داده است  که معبودی ( بحق ) جز او نیست، و فرشتگان  و دانایان ( نیز بر این گواهی میدهند). در حالی که ( الله تعالی در جهان هستی ) قیام به عدالت دارد ، معبودی به حق جز او نیست، که توانمند حکیم است.

باز هم این آیۀ مبارکه شهادت را در رابطۀ قسط و عدل مطرح ساخته است و شهادت راستین را هیچگاه به دور از قسط و عدل در نظر گرفته نمی توان زیرا لازمۀ شهادت راستین عدل و قسط است .

ش ـ سورۀ آلعمران ، آیۀ مبارکۀ 140

إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آَمَنُوا وَيَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ ﴿3:140

اگر( در روز احد ) به شما  جراحتي رسيد، براستی به آن گروه ( کافر نیز در روز بدر ) زخم و آسیبی همانندآن رسید. و ما اين روزها(ي پيروزي و شكست) را در ميان مردم مي‏گردانیم تا الله تعالی  افرادي  را كه  (حقیقتاٌ) ايمان آورده‏اند معلوم بدارد و از ميان شما  شاهدانی ( قربانياني ) بگيرد، و خداوند ستمکاران را دوست نمي‏دارد. (۱۴۰)

این آیۀ مبارکه به حیث کلید فهم مفهوم متوسع شهادت شاخص و برازنده است ، توضیح اینکه :

الله تبارک و تعالی از میدان نبرد و آسیب های آن هم به مسلمانان و هم به مشرکان یاد می کند و این جراحت ها و آسیب های میدان نبرد را گردش  نوبتی ایام به خواست الله تبارک و تعالی معرفی می دارد تا افراد ایماندار  شناخته شوند  و الله تعالی  شهداء یا قربانیان ( کشته شدگان) را از میان ایمان داران، در این نبرد ها  بگیرد.

آنچه به صورت مشخص در این آیۀ مبارکه بیان شده است  این است که الله تبارک و تعالی ستمکاران و ظالمان را دوست ندارد یعنی اینکه الله تبارک و تعالی عادل است و در زندگی انسانها ، نیز آنان را به عدل و قسط حکم کرده است و دوری از قسط و عدل نزد الله تبارک و تعالی ناپسند و مذموم است زیرا همه نابسامانی ها ، نزاع ها ، کشمکش ها و جنگ ها ، ریشه در بی عدالتی ها دارند یا به تعبیر دیگر و آن اینکه صلح بر عدالت ( بالاترین هنجار اخلاقی و معیار حقوقی ) ابتناء دارد. ستمگاران و ظالمان که در بطن مناسبات غیر عادلانه زاده شده اند و در همان مناسبات مذموم بزرگ شده اند  و هم خود در باز ساخت شرایط ظالمانه و ستمگرانه مؤثر اند ، اینان دشمنانان  کافۀ بشریت اند و این دشمنی با بشریت در حقیقت دشمنی با الله تبارک و تعالی است .

پس شهید کسی است که  براساس اعتقاد توحیدی برضد ستمگران و ظالمان در میدان نبرد حاضر می شود و در راه آزادی همۀ انسان های روی زمین ( مسلمان و غیر مسلمان ) از زیر یوغ جباران و زنجیر داران  و تثبیت حقوق انسانی تمام انسانها برعدالت، جان شرین خود را از دست میدهد و کشته می شود .

پس شهادت یک حرکت اخلاقی وظیفوی انسان آزاده و حر است که به شکل بیان و اظهار و حضور در متن اجتماع مبتنی بر حقایق و واقعات ، برجسته و بارز است و در سرتاسر تاریخ طنین اش رساء و بلند است و در قضاوتگاه یعنی محکمه یا   در محضر عدالت  در کنار حق و حمایت کنندۀ حق قرار می گیرد و اثبات حق و حقوق انسان ( مسلمان و غیر مسلمان ) را وظیفه مقدس  اش می داند و خویشاوندی ، قرابت ، همدینی و همکیشی ، نژاد و هم لسانی هیچ یک از این ها مانع ادای شهادت نیستند  و در مبارزه و میدان نبرد با شرافتی  که بر اعتقاد توحیدی و ثوابت اخلاقی ابتناء دارد حضور می یابد تا حق و حقوق انسان را بر اساس عدالت تعریف و  حفاظت کند و کشته شدنش خود عالی ترین درجۀ شهادت است زیرا در این حرکت رهائی بخش و آزاده تمام ذهنیت و تصمیمش را به فعلیت می رساند که حاکی از اخلاقی بودن و عادلانه بودن است یعنی حضوری است که از حقوق انسانی  و سلامت اجتماع بشری در برابر تجاوز مفسدین دفاع می کند و در این دفاع ظوابط حقوقی و اخلاقی را کاملاٌ در نظر دارد و مطابق به آن ظوابط عمل می کند و زمانیکه کشته می شود میدان مبارزه  و نبرد از شرافت اخلاقی او بر اساس اعتقاد توحیدی اش شهادت می دهد که حرکتش دفع ستم و ظلم بوده نه اینکه ستمی را در حقی روا داشته است و این حرکت با مفاهیم جاودانه و ابدی که عبارتند از راستی ، صداقت ، آزاده گی و آزاد زیستن ،  تثبیت حقوق انسانی و بلاخره اعتقاد توحیدی رابطۀ ناگسستنی دارد و جاودانگی آن و اثرات آن بر زندگی انسانها و اجتماعات بشری محسوس و ملموس است و در تاریخ این دنیا و در سرای آخرت تاج شرافت بر سر چنین انسانهای آزاده است .

در رابطۀ شهادت از دیدگاه قرآنکریم آیات مبارکۀ متعددی در قرآنکریم برای توضیح ، تشریح و تفسیر مفهوم شهادت و مصادیق این مفهوم باارزش و هم چنان تکمیل معنائی آن در عرصۀ اخلاق ، حقوق و سیاست وجود دارند که تنظیم یک بحث علمی با ذکر همۀ آیات مبارک دقت بیشتر و ظرفیت علمی بیشتر را تقاضا دارد و از این جهت به همین اندازه در این بحث بسنده شد و تنها این ضروری به نظر می رسد که برای تکمیل معنای شهادت در این بحث ، به آیت مبارکۀ 143 سورۀ مبارکۀ البقره  نیز توجۀ دقیق صورت گیرد:.

وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ وَإِنْ كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ ﴿2:143

و همچنین شما را امت میانه قرار دادیم ، تا بر مردم گواه باشید ، و پیامبر هم بر شما گواه باشد ، و ما آن قبلۀ راکه برآن بودی (قبله ) قرار دادیم. مگر برای اینکه بدانیم کسی را که از پیامبر پیروی می کند از کسی که بر پاشنه های خود به عقب بر میگردد. و اگرچه این ( حکم ) جز بر کسانیکه حداوند آنها را هدایت کرده است ، دشوار است و خداوند هرگز ایمان ( نماز ) شما را ضایع نمی گرداند، همانا خداوند نسبت به مردم رؤوف مهربان است. 143 .

طبق این آیۀ مبارکه ، امت وسط با عدالت رابطه محکم دارد و یا اینکه عدالت شکل دهندۀ امت وسط است ، و در این ساختار عادلانۀ اخلاقی و حقوقی امت وسط ، افراط و تفریط و رابطه های که به افراط و تفریط منتهی می گردند به عنوان عوامل تخریبی ساختار امت وسط خیلی بدیهی اند یعنی به این معنی که اثبات امت وسط در سیر تحولات تاریخی مساوی به نفی افراط و تفریط و رابطه های ان است.

این امت وسط وظیفه دارد که تا بر مردم گواه باشد یعنی اینکه مردم را نظارت کند یا به عبارۀ دیگر ترویج دهندۀ خیر و نیکی ها باشد و از بدی ها ، که سلامت اجتماع بشری را از بین می برد و بشریت را به درد و رنج مبتلاء می کند جلوگیری به عمل  آورد و گواه بودن و ناظر بودن  پیامبر صلی الله علیه وسلم بر امت و.سط به معنی رهبری  است و این جاست که شهادت در این مفهوم  بازهم یک مفهوم حقوقی و سیاسی است که نقش سیاسی پیامبر صلی الله علیه وسلم و امت وسط تصریح شده است  .

3 ـ دریافت مفهوم تقریبی شهادت در ادبیات یونان باستان:

ادبیات یونان باستان خصوصیت های شگفتی دارد و یکی از این شگفتی های ادبیات یونان باستان برخی واژه های است که بر برخی مفاهیم دینی انطباق دارند و این نشان میدهد که این واژ ه ها و یا لغات مربوط به میراث بزرگ بشری بوده که طی ادوار مختلف تاریخی از طریق وحی و پیامبران علیهم السلام در تاریخ زندگی بشریت تثبیت شده اند  و به اشکال گوناگون و متفاوت خودشانرا نشان میدهند.

یکی از اینگونه لغات و واژه ها ، لغت { پرهیزیا  Parrhesia} است که در ادبیات یونان باستان سر بلند کرده است .{ پرهیزیا } شباهت های مفهومی با لعت شهادت دارد و از این جهت است که در این بحث بر آن ترکیز شده است و  تشریح و توضیح مفهومی مصداقی لغت « پرهیزیا Parrhesia» بر کتاب « میشل فوکو Michel Foucault (2) » بنام « دیسکورس و حقیقت Diskurs und Wahrheit, Discourse and Truth » ابتناء یافته است که به صورت ترجمۀ مختصر بر اساس مناسب های بحث،  از آلمانی به فارسی تقدیم خوانندگان گرامی می شود.

این لغت اولین بار در آثار « ایروپیدس Euripides » حدود سالیان { 407 ـ 484 } قبل از میلاد قابل دریافت است و تا پایان قرن 5 میلادی در ادبیات یونان باستان تعمیم می یابد و این لغت در متون مذهبی مربوط به اولیاء و بزرگان یونان در  پایان قرن چهارم میلادی و قرن پنجم میلادی دریافت شدنی است  بطور مثال ده ها بار در آثار « یوهانس چیری سوستوموس Chrysostomos » بین سالهای { 345 ـ 404 میلادی }.

پرهیزیا Parrhesia به سه شکل استعمال شده است که عبارتند از :

1 ـ  صورت اسمی یا Nominal form of Parrhesia { پرهیزیا } .

2 ـ به صورت فعل یا Verb form یا Parrhesiazomai und Parrhesiazesthai { پرهیزیا سومای یا پرهیزیاسیزتای }

3 ـ به صورت فاعلی { پرهیزیاستیس Das Form Parrhesiastes,  The form of Parrhesiastes } صورتی که  اکثراٌ  درآثار باستانی یونان یافت نمی شود و این صورت به وفور در دورۀ یونانی ـ رومی نزد « پلوتارخ Plutarch » و « لوکی آن Lukian » یافت می شود.

پر هیزیا بطور عموم در انگلیسی به « فری سپیچ free speech » به مفهوم بیان آزاد و در لسان فرانسوی به « فرانک پغلر franc paler» به مفهوم صراحت و در لسان آلمانی به « فرای میوتیشکایت Freimütigkeit » یا به مفهوم صراحت ترجمه شده است.

شکل و صورت فعل پرهیزیا به معنی استعمال و بکارگیری پرهیزیا است یعنی آزادانه و با صراحت بیان کردن و با صراحت اظهار کردن .

شکل و صورت پرهیزیاستس Parrhesiastes عبارت از کسی است که پرهیزیا Parrhesia را بکار می بندد یا به عبارۀ دیگر کسی است که حقیقت را بیان می دارد و یا از حقیقت سخن دارد.

اینجا ضروری است که به مفاهیم اخلاقی لغت پرهیزیا توجه شود که میشل فوکو آنها را چنین رقم زده  است:

1 ـ پرهیزیا و صراحت گفتار Parrhesia und Offenheit, Parrhesia and Frankness :

از نگاه معرفت شناسی یا اتمولوژیک etymologisch, etymologic مفهوم عام پرهیزیا در فارم فعل به معنی « همه را گفتن » است ، کسی که پرهیزیا را به کار می بندد به این معنی است که همۀ آن چیز را می گوید که در ذهن دارد ، او داشته های ذهنی اش را پنهان نمی کند ، از طریق گفتار، ذهن و دلش را به دیگران باز می کند و داشته های دل و ذهنش را به دیگران انتقال می دهد و با چنان گفتاری که صراحت دارد و شنونده دقیق آنرا فهم می کند و از فارم گفتار های بلاغی rhetorisch Form, rhetoric form اجتناب می کند..

کسی که پرهیزیا را بکار می بندد از لغات واضح و مستقیم برای انتقال مفاهیم ذهنی اش به دیگران استفاده می کند و بیان کنندۀ اعتقادات و باور هایش به کلمات روشن و مستقیم است.

پرهیزیا بیانگر رابطه ایست بین کسی که آنرا به کار می بندد و آنچه گفته می شود و بر اساس این رابطه است که بیان کننده و یا اظهار کننده از طریق بیانات و اظهاراتش خود را واضح و آشکار می سازد.

2 ـ پرهیزیا و حقیقت Parrhesia und Wahrheit, Parrhesia and Truth):

دو نوع متمایز و متفاوت از مفاهیم پرهیزیا تمیز داده شده است که یکی آن مفهوم منفی پرهیزیا است که با مهمل گوئی و یاوه سرائی انطباق مفهومی دارد و بیدون محدودیتی همۀ آنچه را که ممکن است گفته شود امکان اظهار و بیان میدهد .

این مفهوم منفی پرهیزیا در آثار افلاطون در توصیف قانون اساسی دیموکراسی بد یافت می شود، جای که هرکس با همشهریان  خود بدون قید و بند جهت برآورده شدن اهداف سیاسی اش صحبت کند با وجودیکه حرف هایش فاقد مفهوم باشد و یا مضر به زندگی شهری تمام شود .

هم چنان این مفهوم منفی پرهیزیا در ادبیات مسیحیت نیز یافت می شود جای که سکوت به صورت یک دسپلین و شرط ضروری در برابر پرهیزیای منفی برای تفکر در بارۀ خدا پیشنهاد می شود.

به صورت فعل و در شکل مثبت ، پرهیزیا به معنی « گفتن حقیقت » است و یا اظهار و ابراز کردن حقیقت است یعنی اینکه کسی که پرهیزیا را به کار می بند حقایقی را بیان می دارد که او به آن رسیده است زیرا که او آن حقایق را دانسته است و آنها را فهمیده است .

پرهیزیاستس Parrhesiastes نه تنها در بیان باور هایش صادق است بلکه آنچه را بیان می کند به عنوان حقیقت آنرا بیان می دارد و شاخصۀ مهم به کار برندۀ پرهیزیا Parrhesia این است که بین باور هایش و حقایق توافق و انطباق کامل وجود دارد.و این توافق و انطباق بین باور ها و حقایق باید در عمل تحقق پذیرد و نمونۀ عملی آن ارائه شود و اما اطمینان  دسترسی به حقیقت در یونان باستان تنظیم زندگی بر اساس معیار های اخلاقی بود به این مفهوم که کسی که بروفق معیار های مشخص اخلاقی رفتار و کردارش را تنظیم می کرد ، راه دسترسی و دست یابی به حقیقت برایش مهیابود و این بدین معنی است که کسی که پرهیزیا را به کار می بندد ، ماهیت و مشخصۀ اخلاقی دارد و این شرط اساسی برای شناخت و اظهار و بیان حقیقت است که بدون ماهیت و مشخصۀ اخلاقی شناخت و بیان حقیقت ناممکن می گردد.

ماهیت بارز اخلاقی کسی که پرهیزیا را بکار می بندد یکی هم جرئت ابراز حقیقت است با آنکه خطراتی را در پیش داشته باشد و بیان کنندۀ حقیقتی است که دیگران به آن نرسیده اند .

3 ـ پرهیزیا و خطر Parrhesia und Gefahr, Parrhesia and Danger :

از دیدگاه یونانیان استعمال پرهیزیا زمانی تقدیر و قدر شناسی استعمال کننده را در بر دارد که آن اظهار و بیان حقیقتی باشد که استعمال کنندۀ پرهیزیا را به خطر و یا حالت ناگوار مواجه سازد .

بطور مثال معلمی در تدریس به شاگردان حقایق را بیان میدارد و در عمل تردیدی در اظهار آن ندارد یعنی آنچه که تدریس می کند حقیقت است ، با وجودیکه توافق بین اعتقاد و حقیت وحود دارد ، پرهیزیا تحقق نپذیرفته است ، اما اگر فیلسوفی در برابر حاکم ستمگری و ظالمی این را بیان و اظهار کند که ظلم و ستمگری برپائی فساد و مفسدات است ، پس فیلسوف حقیقتی را بیان و ابراز کرده است که خطری را متوجه او می سازد زیرا این حقیقت ، حاکم ظالم و ستمگر را برآشفته می سازد که نتیجۀ آن جزا ، تبعید ، زندان و در نهایت مرگ را به استعمال کنندۀ پرهیزیا در قبال دارد.

این مخاطره تنها متوجۀ جان و بدن نیست ( یعنی می تواند که اشکال دیگری نیز داشته باشد ) بطور مثال:

اگر شما دوست تانرا ببینید که در حال انجام کاری ناصواب است ، اگر شما برایش بگوید که این کاری زشت و مذموم است ، شما ریسک می کنید که قهر و غضب دوست تانرا نسبت به خود کمائی می کنید ( با وجود آن هم شما این ریسک را تجربه می کنید و موضعگیری تانرا تغییر نمی دهید ) در این صورت شما کسی هستید که پرهیزیا را به کار بسته اید .

در ین گونه موارد معلوم است که ریسک بدنی و جانی نیست اما می تواند نظرات شما به دوست تان آسیب برساند که در نتیجۀ آن  دوستی تانرا تحت رنج و عذاب قرار دهد.

وقتی یک سخنران در یک مناظرۀ سیاسی ریسک می کند ، محبوبیت خود را از دست می دهد زیرا نظرات  اش را در برابر نظرات مخالف که اکثریت اند ارائه می دهد و یا خواهد توانست که نظریاتش تغذیۀ یک رسوائی سیاسی را فراهم آورد و در این موارد او پرهیزیا را بکار بسته است.

پرهیزیا با در نظر داشت مخاطره و ریسک با جرئت توأم است ، با وجود خطر ملموس و محسوس ، برای بیان و اظهار حقیقت ، جرئت ضرورت است ( بدون جرئت نمی توان حق و حقیقت را بیان داشت ).

و در بالا ترین شکل مخاطرات ، بازی بین مرگ و زندگی تبعات بیان حق و حقیت است که شکل می گیرد و صورت بندی می شود.

4 ـ پرهیزیا و تنقید Parrhesia und Kritik, Parrhesia and criticism :

وقتی شما در اثنای یک فرایند چیزی میگوید که می تواند بر علیه شما استعمال شود شما ممکن است پرهیزیا را ضرورت نخواهید داشت باوجود این واقیعت که چیزی راکه بیان می دارید حقیقت بشمارید و با گفتن حقیقت خود را به مخاطره می اندازید، پس بابه کار بستن پرهیزیا خطر همیشه از واقعیت ناشی می شود که حقیقت گفته شده طرف مقابل را آسیب و صدمه می رساند ویا برآشفته می سازد.

بنابرین پرهیزیا همیشه بازی است که بین کسی که حقیقت را بیان میدارد و کسی که طرف صحبت است ( شنونده و یا هم سخن) جریان دارد .

پرهیزیا می تواند به طور مثال در تذکر شامل باشد ، طرف مقابل صحبت ( شنونده ) باید به گونۀ خاص رفتار کند ، یا عمل او ناصواب و مذموم است با آنچه او اندیشیده است یا پرهیزیا می تواند اعترافی از آن باشد آنچه که گویندۀ حقیقت خود انجام داده است ، تاجائیکه اوبه کسی اعتراف می کند ، کسی که توانائی اعمال قدرت براو را دارد و حاکم بر وضع است ، او را برای آنچه انجام داده است توبیخ کند و یا مجازات کند.

بنابرین دیده می شود که وظیفۀ پرهیزیا این نیست که به کسی دیگری حقیقت را نشان بدهد بلکه وظیفۀ او انجام دادن تنقید است ، تنقید از شنونده ( هم سحن ) و یا هم تنقید گوینده از خود .

این همان چیزی است که تو انجام میدهی » و « این همان است که فکر می کنی » « مگر نباید چنین کنی و یا چنین فکر کنی ، تو باید اینطور رفتار کنی ، اما آن است نحوۀ که طبق آن باید رفتار کنی » « من این را انجام داده ام و کار من ناصواب بود که نباید انجام میدادم »

پس پرهیزیا شکلی از اشکال تنقید است ، تنقید از خود و یا از دیگران . ( تنقید بر پایۀ شناخت از حقیقت صورت می گیرد چون حقیقت به حیث معیار قضاوت قرار می گیرد که تنقید را سروسامان میدهد و یا به عبارۀ دیگر تنقید توأم با آشکار سازی و یا بیان حق و حقیقت است ).

5 ـ پرهیزیا و وظیفهParrhesia und Pflicht, Parrhesia and Duty :

شاخصۀ نهائی پرهیزیا این است که گفتن حقیقت یا بیان کردن و اظهار کردن حقیقت به عنوان یک وظیفه محسوب می گردد . سخنوری که حقیقت را به آنهای بیان می کند که آنها آن حقیقت را از او ( از سخنور ) نمی پذیرند و بنحوی سبب گردد که سخنور که از حقیقت حرف و سخن دارد ، شاید ( از طرف کسانیکه حقیقت را نپذیرفته اند) تبعید و یا نوعی مجازات گردد، این سخنور آزاد است که خاموشی اختیار کند ( استفاده از امکان خاموشی برای دفع مجازات و مصؤن ماندن از عزایم منکرین حق و حقیقت) ، کسی اورا مجبور به بیان کردن و سخن گفتن نمی سازد ، او خود این را احساس می کند که گفتن حقیقت و بیان کردن حقیقت وظیفۀ او است .

از جانب دیگر ، وقتی که کسی مجبور به بیان و ابراز حقیقت است ، بطور مثال در حالتی که تحت فشار شکنجه قرار دارد ، پس بیان و گفتار او پرهیزیا نیست ، یک جنایت کار زمانیکه بوسیلۀ قاضی مجبور به اعتراف جرمش می شود ، پرهیزیا را بکار نبسته است و اما وقتی که مجرم به طور داوطلبانه ( خود خواسته ) به جرمش در محضر کسی دیگر از نقطه نظر اخلاق ( براساس باید های اخلاقی ) اعتراف می کند ، در واقع پرهیزیا را بکار بسته است .

این یک کار برد عملی پرهیزیا است که یک دوست را و یا یک قدرت حاکم را تحت تنقید قرارداد ، تا جائیکه این یک وظیفه است که به دوست کمک شود در شناخت اشتباهش ، و یا تا آنجا که این یک وظیفه ایست شهری که پادشاه را کمک می کند تا امور حاکمیت را بهتر تنظیم کند ، بنابرین پرهیزیا با آزادی و وظیفه مرتبط است.

بطور خلاصه ، پرهیزیا نوعی فعالیت زبانی ( شفاهی ) است که با آن بیان کننده رابطۀ مخصوصی با حقیقت از طریق صراحت گوئی ، از طریق خطر رابطۀ مخصوصی با زندگی خود ، و از طریق تنقید ( انتقاد از خود یا انتقاد از دیگران رابطۀ مخصوصی با خود یا با دیگران ، و از طریق آزادی و وظیفه یک رابطۀ مخصوصی با قوانین اخلاق ، دارد.

می توان دقیق گفت که پرهیزیا یک فعالیت زبانی است که با آن بیان کننده رابطۀ شخصی ( فردی ) اش را با حقیقت ابراز می دارد و زندگی اش را در معرض این بازی قرار می دهد زیرا که او حقیقت گوئی را یک وظیفه می داند تا خود و دیگران را کمک و اصلاح کند .

با پرهیزیا ، بیان کنندۀ حقیقت آزادی خود را در عمل اثبات می کند و صراحت را نسبت به عدم صراحت ، حقیقت را نسبت به کذب و خاموشی ، خطر مرگ را نسبت زندگی در امنیت ، تنقید را نسبت به چاپلوسی و وظیفۀ اخلاقی را نسبت به مفادات شخصی و بی تفاوتی در برابر اخلاق ترجیح می دهد.

این مفهوم مثبت لغت پرهیزیا در اکثر متون یونانی است که از قرن پنجم قبل از میلاد تا قرن پنجم بعد از میلاد قابل دریافت است.

صورت های انکشافی و تکاملی شاخصه های بارز پرهیزیا در فرهنگ یونان باستان ( از قرن پنجم قبل از میلاد تا آغاز مسیحیت ) با در نظر داشت سه منظر ، این گونه رقم زده شده است:

1 ـ پزهیزیا وخطابه Parrhesia und Rhetorik, Parrhesia and Rhetoric ( قدرت نطق و بیان ) :

اولی مربوط می شود به رابطۀ پرهیزیا با فن خطابه rhetoric که خود نزد ایروپیدس Euripides هم مشکل ساز است .

در سنت سقراطی ـ افلاطونی پرهیزیا و خطابه در شدت تقابل قرار دارند و این تقابل به صورت واضح به گونۀ مثال در چورجیاGorgias آشکار است جایکه لغت پرهیزیا واقع شده است.

سخنرانی مستمر و طولانی یک مهارت لفاظانه یا سفسطه گرانه است در حالیکه مشخصۀ پرهیزیا دیالوگ پرسش و پاسخ یا سؤال و جواب است ، بنابرین دیالوگ تکنیک اساسی برای راه اندازی بازی پرهیزیا است.

تقابل پرهیزیا و مهارت خطابهParrhesia und Rhetorik, Parrhesia and Rhetoric به فایدروس Phaidros نیز کشانیده می شود جایکه شما می دانید ، مشکل اصلی در بارۀ ماهیت اختلاف و تقابل بین سخنرانی و نوشتارنیست بلکه اختلاف بین آن لوگوس Logos که حقیقت را بیان میکند و آن لوگوس Logos که قاصر از بیان حقیقت است ، می باشد.

این اختلاف بین پرهیزیا و مهارت خطابه که در قرن چهارم قبل از میلاد در آثار افلاطون صراحت دارد ، تا قرن ها در سنت فلسفی باقی خواهد ماند.

در سنیکاSeneca ، به گونۀ مثل آدمی با ایدۀ برمیخورد که گفتگو های شخصی بهترین وسیلۀ انتقال اند تا آزاد و با سعۀ صدر صحبت شود و حقیقت بیان شود تا جائیکه آدمی در چنین گفتگو ها از مهارت های لفاظانه و آرایش های به گونۀ لفاظی می توان اجتناب کرد و حتی در قرن دوم میلادی اختلاف فرهنگی بین مهارت خطابه و فلسفه هنوز صریح و با اهمیت است ، با این حال می توان در آغاز امپراطوری برخی از نشانه های الحاق یا اختلاط پرهیزیا را در زمینۀ فصاحت و بلاغت در آثار اهل بلاغت و فصاحت پیدا کرد.

2 ـ پرهیزیا و سیاست Parrhesia und Politik, Parrhesia and Politics :

دومین جنبۀ مهم تکامل و رشد پرهیزیا مربوط به سیاست است ، طوریکه این جنبه در قطعات ایروپیدس و هم چنان در متون قرن چهارم وجود دارد ، پرهیزیا یک مشخصۀ اساسی دیموکراسی آتن است که باید نقش و رول پرهیزیا در قانون اساسی آتن جستجو شود اما می توان در این باره کلیات را ذکر کرد که پرهیزیا هم رهنما برای دیموکراسی و هم رهنما برای رفتار اخلاقی و شخصی بود ، نمانگر خصوصیت یک شهروند و همشهری خوب.

دیموکراسی آتن به صراحت به عنوان یک قانون اساسی تعریف شد که در آن مردم از دیموکراسی و پرهیزیا لذت می بردند ( همه مردم حق مساوی بیان و حق مساوی شرکت در قدرت سیاسی را داشتند.

پرهیزیا که شرط لازم برای سخنرانی های عمومی است بین همشهریان منحیث افراد صورت می گیرد و هم چنان بین شهروندان در یک تشکل به عنوان یک اسمبله تحقق می یابد، برعلاوه اگورا agora جای است که در آن پرهیزیا به عرصۀ ظهور می رسد.

در دورۀ هلینستیک hellenistisch, Hellenistic با ظهور شاهان هلنیک hellenisch, Hellenic این مفهوم سیاسی از پرهیزیا تغییر می کندو پرهیزیا حالا بر رابطه بین قدرت سیاسی حاکم ، درباریان ویا مشاورین ترکیز می کند. بر اساس قانون اساسی دولت پادشاهی ، وظیفۀ مشاور است که پرهیزیا را بکارببندد تا که شاه را در اتخاذ تصامیمش کمک کند و شاه را از اسعمال ناجائز قدرت برحذر دارد.

پرهیزیا هم برای شاه و هم برای مردم تحت فرمان شاه ضروری و مفید است.

فرمان روا خود بکار برندۀ پرهیزیا نیست اما توانائی که بازی پرهیزیا را راه اندازد ، سنگ محکی است برای فرمان روای خوب ، بنابرین یک پادشاه خوب آنچه را که یک استعمال کنندۀ Parrhesiastes واقعی پرهیزیا می گوید ، همه را ، با وجود یکه نا خوشایند ثابت شوند، می پذیرد و تنقید برتصامیمش را گوش میدهد .

یک فرمان روا خود به یک ستمگر تبدیل می شود زمانیکه او مشاورین صادقش را نادیده انگارد و یا پاداش خدمات آنها را با صدور پروانۀ مجازات فرمان دهد.

یک کتگوری سوم از بازی گران پرهیزیا در بازی اخلاقی پرهیزیائی وجود دارد یعنی عبارت است از اکثریت خاموش ، جمعیتی که به صورت عموم در تبادلۀ نظرات بین شاه و مشاورانش حضور ندارد اما از این جمعیت و نام و نشان آن مشاورین شاه حرف و سخن دارند ( مورد بحث است ) ، وقتیکه آنها به شاه مشوره میدهند.

جای که پرهیزیا در آن در متن اخلاق فرمانروائی عرصۀ ظهور می یابد مسمی به اگورا agora نیست بلکه بنام دادگاه ( محکۀ عدلی ) der Hof des Königs, The court of king شاه یاد می شود.

3 ـ پرهیزیا و فلسفه Parrhesia und Philosophie, Parrhesia and Philosophy:

در نهایت ، می توان تکامل پرهیزیا را از طریق رابطه اش با فلسفه پی برد به این ارتباط که گونۀ از نحوۀ زندگی است.

در نوشته های افلاطون ، حکیم سقراط در رول و ایفاء کنندۀ نقش کسی ظاهر می شود که پرهیزیا را بکار می بندد، بنابرین لغت پرهیزیا چندین مرتبه در آثار افلاطون ظاهر می شود ، او هرگز لغت بکار برندۀ پرهیزیا را بکار نبرده است ، لغتی که بعد ها بخشی از لغت نامۀ یونان به ظهور رسید و هنوزهم رول سقراط یک رول تیپیک typisch, typic پرهیزیائی است که آنجا او با شهروندان آتن مواجهۀ مداوم داشت ، طوریکه در اپولوجیApologie, Apology اظهار شده است ، به آنها ( شهروندان آتن ) حقیقت را نشان می داد ، از آنها می خواست که تا مواظب عقل ، حقیقت و کمال روح شان باشند.

و در الکی بیادس بزرگسالان Alkibiades der Ältere, Alcibiades Majora ، سقراط هم چنان در دیالوگ نقش و رول پرهیزیائی را به عهده می گیرد ، اما در حالیکه دوستان و عاشقان الکی بیادس همه اورا در تلاش شان تملق گوئی می کنند تا توجۀ اورا به خود معطوف دارند.

این بود مختصر معرفی لغت پرهیزیا بر اساس ترجمۀ مورد نیاز این بحث از کتاب دیسکورس و حقیقت میشل فوکو که با شهادت در لغت نامۀ لسان عربی و اصطلاح قرآنکریم شباهت های به هم می رساند و این از آن جهت مهم است که توانسته باشیم راه صلح را از طریق معرفی اخلاق یونیورسال ، جهانی و ثابت به تفکر اخلاقی پیشین و غیر تجربی مبتنی بر خدا شناسی و توحید هموار سازیم و در یک جهان بینی دینی و عقلی با طرح وفاقی مفاهیم اخلاقی ، حقوقی و سیاسی ، خود و پیرامون خود را تعریف صحیح و درست کنیم آنگاه می توان که با ساختار های قانونی محکم و خلل ناپذیر به سعادت در هردو جهان ، آرامش روحی و رفاه مادی رسید.

طرح ریزی دقیق و درست این موضوع یعنی ارتباط شهادت باصلح هم در ساحۀ اعتقاد توحیدی و هم در اخلاق ، حقوق و سیاست بر تمام حرکت های سیاسی مبتنی بر افراط و تفریط را که داعیه داران اخلاق و حقوق مبتنی بر فهم نادرست و استنباط کج و معوج از حقایق اند و با تأویل و تفسیر های نادرست از حقایق و واقعیات تاریخی آتش خانمان سوز جنگ ها را شعله ور می سازند و بشریت را به درد و الم گرفتار می کنند ، خط بطلان می کشد و جهان بینی غلط و نادرست مبتنی بر افراط و تفریط را به مغاک نیستی می سپارد و در عمل ، مانع تخریب نهاد های اخلاقی ، حقوقی و قانونی بشر می گردد و سلامت اجتماع بشری را بر اساس حفظ کرامت بشر ، قانونمند ارائه می دهد.

تفکر طالبانیزم یکی از این افکار افراطی مخرب است که با عدالت و شهادت مبتنی بر عدالت و تمام بافت مفهومی شهادت در تضاد و تقابل آشکار قرار دارد زیرا اگر عملکردهای این تفکر افراطی را در افغانستان و دیگر افراطیون مسلح را در جهان تحت مطالعه قرار دهیم و عملکرد ها و رفتار آنها را به عنوان یک متن از لحاظ اخلاق و حقوق مورد مطالعه قرار دهیم ، دریافته می شود که عملکرد های افراطیون با اخلاق و حقوق مبتی برتوابت اخلاقی به طور کامل در تضاد و تناقض قرار دارند و بر اساس اعتقاد توحیدی که در آن اعتقاد ، الله تبارک و تعالی معبود برحق است و شهادت را اساس صلح و اجتماع سالم وحفظ کرامت انسانی قرار داده است ، عملکرد عملی تفکر طالبانیزم در تحولات تقویمی ایام و لیالی یعنی روز شب ، مردودو باطل است زیرا انتحار ، کشته شدن اطفال ،زنان و انسان های مظلوم ، ویرانی ، آسیب و صدمه های سنگین به اجتماع و سلامت مناسبات اجتماعی نتیجۀ افراطیت است که مذموم و نا پسند است و آنهایکه حملات انتحاری انجام می دهند و یا برای برهم زدن سلامت جامعه جنگ افروزی می کنند و کشته می شوند شهید نیستند چون کارشان و عمل شان با اخلاق و حقوق که بر شناخت الله تبارک و تعالی ابتناء دارد ، در تضاد و تناقض آشکار است و نمی توان کشته شدگان جنگ افروز را شهید نامید چون شهادت با صلح رابطه دارد نه با جنگ افروزی.

و سلام

Sources

1 – Tafheem ul Quran

2 –  free Lan Arabic English Lexicon / Dictionary

3-  Diskurs und Wahrheit ( Michel Foucault )

4 – The Meaning of the Word Parrhesia ( English translation of Discourse and truth , Michel Foucault )

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *


7 × = 7