مقدمۀ بر تفسیر تدبر القرآن

نویسنده : مولانا امین احسن اصلاحی

ترجمه از : عبدالبصیر صهیب صدیقی

بخش دوم

امام رازی رحمه الله علیه در تفسیر آیۀ مبارکۀ 44 سورۀ مبارکۀ فصلت / حم السجده ( وَلَوۡ جَعَلۡنَـٰهُ قُرۡءَانًا أَعۡجَمِيًّ۬ا لَّقَالُواْ F. tadaborلَوۡلَا فُصِّلَتۡ ءَايَـٰتُهُ ۥۤ‌ۖ ءَا۠عۡجَمِىٌّ۬ وَعَرَبِىٌّ۬‌ۗ قُلۡ هُوَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ هُدً۬ى وَشِفَآءٌ۬‌ۖ وَٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ فِىٓ ءَاذَانِهِمۡ وَقۡرٌ۬ وَهُوَ عَلَيۡهِمۡ عَمًى‌ۚ أُوْلَـٰٓٮِٕكَ يُنَادَوۡنَ مِن مَّكَانِۭ بَعِيدٍ۬ (٤٤))

ترجمه : ( ( 44 )   و اگر آن را قرآنی عجمی (= غیر عربی) قرار می دادیم، یقیناً مـی گفتندچرا آیاتش روشن (و واضح) نیست؟! آیا (قرآن) عجمی است، و (مخاطب آن) عربی است؟بگواین (قرآن) برای کسانی که ایمان آوردند، هدایت و شفاست، و کسانی که ایمان نمی آورند، در گوشهایشان سنگینی است، و آن (قرآن) برایشان (مایه) کوری است، آنان (همچون کسانی اند که گـویا) از جـایی دور ندا داده مـی شوند».) ، می‌نویسد :

« مردم می‌گویند که این آیۀ مبارکه به جواب مردمی نازل شده است که از راه شرارت می‌گفتند که اگر قرآن کریم به کدام زبان عجمی نازل می‌شد بهتر بود»

لاکن نزد من ( مولانا اصلاحی ) اینگونه حرف‌ها ظلمی سختی است بر کتاب الهی ، معنی این حرف و حدیث ها این استکه آیات مبارکۀ قرآنکریم عاری از ربط و ارتباط با همدیگر اند یعنی ربط و تعلقی باهم دیگر ندارند ، در حالیکه این‌گونه حرف‌ها در مورد قرآنکریم اعتراض بزرگی است که روا داشته می‌شود ، درین صورت اعتقاد به اعجاز قرآنکریم تو به کنار ، حتی به مشکل می‌توان آنرا یک کتاب منظم دانست.

نزد من ( مولانا اصلاحی ) صحیح این است که این سورۀ مبارکه از آغاز تا انتها یک بافت واحد است ( اجزایش با هم مربوط اند ) و تمام آیات مبارکۀ این سورۀ مبارکه به یک حقیقت اشاره دارد .

در این سلسله یک شخصیت نهایت مهم علامه مخدوم مهائمی رحمه الله علیه هم در تفسیری بنام ( تبصیر الرحمان و تیسیر المنان ) که به تفسیر مهائمی معروف است مطابق ذوق خود تلاش کرده است تا نظم آیات مبارکۀ قرآنکریم را بیان کند.

علم بردار این مسلک علامه ولی الدین ملوی رحمه الله علیه در رابطه با‌ نظم در قرآنکریم چنین اظهار می‌دارد :

« مردم خیال و گمان می‌کنند که قرآن کریم چونکه بنا به اقتضاء حالات کم کم و اندک اندک( جزء جزء ) نازل شده است به این دلیل نباید در تلاش نظم در آن بود ، این مردم گرفتار فریبی شده‌اند ، زیرا که بدون شک قرآنکریم حسب حالات کم کم نازل شده است اما در ترتیب آن حکمت ژرف و عمیق نهفته است

از این تفصیل این امر واضح می‌شود که اگر نظر گروهی در مورد نبود نظم در قرآنکریم نادرست و غلط است در شروع نظر کسانیکه قائل به نظم در قرآنکریم اند صحیح و درست است و طبق این نظر خدماتی را به کتاب الهی به انجام رسانیده اند .

شایان توجه است که این باید ذهن نشین شود که کسانیکه منکر نظم در قرآنکریم اند بنابر عدم دلیل بر نظم در قرآنکریم نیست و یا آن‌ها عاری بودن کلام را از نظم ، هنر به حساب می‌آورند ( یعنی بی نظمی در کلام را هنر محسوب می‌کنند ) بکه صرف دلیل آن این است که آن‌ها در قرآنکریم احساس بی نظمی می‌کنند و راه غلبه را بر آن احساس ندارند.

راه و رسم صحیح و درست را که باید منکرین نظم در قرآنکریم اتخاذ می‌کردند اینگونه باید می‌بود که :

اولاً ـ بجای اینکه برچسپ بی نظمی بر قرآنکریم می‌زدند ، بر ناتوانی خود در یافتن نظم در قرآنکریم اعتراف می‌کردند ، چون تلاش نظم در قرآنکریم تلاشی است بسان کندن کوهی که وقف زندگی را می‌خواهد.

دوماً ـ اینکه منکرین نظم در قرآنکریم با در نظ داشت ناتوانائی های خود شان در درک و فهم نظم در قرآنکریم ،می بایست کار های علمی کسانیراکه قائل به نظم در قرآنکریم اند ارج می نهادند.

من ( مولانا اصلاحی ) به طور سیستماتیک به تفاسیر سه عالم و مصنف بزرگ ( ملی ، مهائمی و رازی ) مراجعه کردم بلکه تفسیر امام رازی تا هنوز پیش نظرم است ، این حضرات نظمی را بیان میدارند که دوچیز غیر متعلق را باهم سازگار می‌سازد.

ضرورت این بود بر نظمی در قرآنکریم ترکیز شود و نشان داده شود که هر قرأت کنندۀ صاف ذهن به آواز دل انرا فهم کند ولاکن چنین نشد و تلاش‌ها در اثبات نظم در قرآنکریم به یأس مبدل شدند و مردم تلاش نظم در قرآنکریم را مصداق کوه کندن ، جانکندن فهم کردند.

در این راه از همه اولتر سعادت تلاش کامیاب از آن استادم مولانا حمیدالدین فراهی رحمه الله علیه بود ، مولانا بیشک دلایلی متعددی در این زمینه ارائه داد و تفسیر سوره‌های متعدد را راقم شد که با مطلعۀ تفاسیر این سوره‌های مبارک معلوم می‌شود که هر سوره در نهایت درجه پیکرۀ دل انگیز حسن و نظم است .

بر دلائل نظم در قرآنکریم رسالۀ مولانا حمیدالدین فراهی معنون به ( دلائل النظام ) که تا حال ( مربوط به زمانی است که مولانا امین احسن اصلاحی آنرا خاطر نشان می‌سازد ) منتشر و شایع نشده است و لاکن اجزای از تفسیر مولانا حمید الدین فراهی رحمه الله علیه و مقدمۀ تفسیرش به هردو لسان عربی و اردو به چاپ سیده اند و شایع شده اند.

اگر شخص ذهین و منصف آن‌ها را مطالعه کند به اعتراف دو مسأله ناگزیر خواهد بود:

1 ـ انکار نظم در قرآنکریم ظلم بزرگی بر قرآنکریم است.

2 ـ گنجینۀ معارف و حکمت‌های قرآنکریم در حقیقت نهفته در نظم آن است.

اگر به مولانا حمیدالدین فراهی رحمه الله علیه مهلت داده می‌شد ( وفات نمی‌کرد و اجلش سر نمی رسید ) و تفسیرش را مطابق اصولش تکمیل می‌کرد سندی می‌بود که حجت را بر علیه منکرین نظم در قرآنکریم قایم می کرد. این محرومی ماست که حصۀ کمی از تفسیر مولانا حمید الدین فراهی رحمه الله علیه به رشته تحریر در آمده است ، بخصوص که تفسیر سوره‌های بزرگ ناتمام باقی ماند.

این امر در دل شک را بوجود می‌آورد و آن اینکه شاید مولانا آنگونه مؤفقیت را که در تفسیر سوره‌های خورد و کوچک بدست آورده بود ، در سوره‌ها بزرگ محلی از اعراب نداشت یعنی اینکه توانائی نشان دادن نظم در سوره‌های بزرگ را نداشت.

بدون شک مشکلاتی که از نگاه نظم در سوره‌های بزرگ چون سورۀ مبارکۀ البقره و سورۀ مبارکۀ آلعمران وجود دارند در سوره‌های مبارکۀ خورد و کوتاه وجود ندارند ، بخصوص که سورۀ مبارکۀ البقره مجموعۀ مشکلات همت شکن و طاقت فرسا است و من با این فهم و فکر ، زمانیکه به کار تفسیر آغاز کردم ، از تفسیرسورۀ مبارکۀ الفاتحه آغاز کردم که اگر با توفیق الله تعالی مؤفقیتی در رفع مشکلات سوره‌های مبارکۀ البقره و آلعمران نصیبم گردد ، این مؤفقیتی خواهد بود که در دور کردن تردد مردم خیلی مؤثر خواهد بود.

اینکه تا چه حد مؤفق بوده‌ام ، اندازۀ حد مؤفقیت را کسی می‌تواند که این تفسیر را مطالعه می‌کند ، آنچه را من راقم آن هستم و عرض می‌کنم این است که در هیچ مقامی دست به ساخت مصنوعی حرف و حدیث نزده ام ( ایجاد فهم مصنوعی نبوده است ) بلکه آنچه را رقم زده‌ام ذهن و ضمیرم کاملاً بر آن مطمئین است.

دو امکان وجود دارد که آنهارا برای خود عیب نمی‌دانم و اینکه :

1 ـ عقل من زمانیکه در فهم موضوعی نارسائی داشته و از فهم موضوع عاجز مانده ام.

2 ـ و یا در باز کردن و گشودن گرهی قلمم نارسائی داشته و نتوانسته که مرا کمک کند و موضوع ناتمام مانده است.

دو سؤال و پاسخ به آن‌ها :

برخی کسانیکه به قدر و قیمت نظم نمی‌فهمند و آگاهی از آن‌ها ندارند بطور عموم در حین گفتگو دو سؤال را مطرح می‌سازند :

1 ـ یک ، اگر نظمی هم درکار باشد حیثیت آن به حیث نکات و لطایف است و فهم قرآنکریم منحصر به آن نیست ، پس به این شدٌ و مد ضرورت ترکیز کردن بر آن چیست ؟

2 ـ اگر در قرانکریم نظم است ، پس این‌قدر مخفی چرا ؟ ، چرا اینگونه مخفی و پوشیده است که خال خال افراد در پی بردن به آن شاهد کامیابی را در آغوش می‌گیرند و آن هم پس از سالها جان کندن و سوختاندن دماغ ؟

اینجا مختصر به جواب آن دو سؤال می پردازم و کوتاه عرض میدارم که :

قدر و قیمت نظم :

در رابطه با‌ نظم این اندیشه بالکل غلط و نادرست که آنرا محض چیزی از لطایف علمی به حساب آورد که از نقطه نظر اصل مقاصد و اهداف قرآنکریم قدر و قیمت خاصی ندارد .

در نزد ما اصل قدر و قیمت نظم این است که به علوم قرآنکریم و حکمت قرآنکریم اگر رسائی ممکن است تنها بواسطۀ نظم ممکن است ، اگر کسی بدون درنظر داشت نظم و رهنمائی نظم ، قرآنکریم را بخواند زیادتر حاصلش و دست آوردش برخی احکام منفرد و همین گونه برخی هدایات مفرد خواهد بود.

اگرچه احکام منفرد و هدایات مفرد یک کتاب اعلی و بزرگ و عظیم هم دارای قدر و قیمت بزرگ و ارزش زیادی اند ، و لاکن زمین و آسمان فرق است بین اینکه در طبابت ، از مفردات کتابی اثرات چند نبات طبی را معلوم و مشخص کرد و یا طبیب حاذقی که از ترکیب آن نباتات نسخۀ مؤثری را بسازد و به علاج مرضی بپردازد.

مساله جاتی ( موادی ) که در تعمیر کردن و برپا ساختن تاج محل بکار گرفته شده اند در عمارات گوناگون در جهان هم بکار گرفته شده اند ، اما تاج محل در نوع خود یگانه است .

بلا تشبیه ، یعنی ا ینکه قرآنکریم از الفاظ و فقره ها ترکیب یافته که بدون شک عربی است یعنی به لغت عربی و زبان عربی متعلق است لاکن ترتیب لاهوتی به آن کمال و جمالی را اعطاء کرده است که در زمین چیزی در برابر آن سر بلند کرده نمی‌تواند و همتراز آن شده نمی تواند.

همیگونه که شجره النسب در خانواده‌ها است ، به همینگونه شجره النسب نیکی ها و بدی‌ها است . برخی اوقات یک نیکی را ما ، یک نیکی معمولی و عادی میدانیم حال آنکه تعلق آن به خانوادۀ از نیکی هاست که آن خانواده سرچشمۀ نیکی های بزرگ و عمده است ، به همینگونه یک بدی را یک بدی معمولی و عادی فهم می‌کنیم در حالیکه با بدی‌های نسبت و تعلق دارد و در یک کتگوری قرار می‌گیرد که زایندۀ تمام امراض مهلک است.

کسی که در تلاش فهمیدن دین بر اساس حکمت است ضروری است که باید از تمام مراحل و مراتب خیر و شر وقوف داشته باشد ورنه محتمل است که نشانۀ مرض دق را نشانۀ بیماری نزله فهم کند.

فهم اجزای کلام راه به پی بردن حکمت قرآنکریم نمی‌برد بلکه فهم نطم در کلام است که فهم حکمت‌های قرآنکریم را ممکن و میسر می گرداند. اگر کسی از جدا جدا از آیات متبرک یک سورۀ مبارکه واقف باشد و لاکن از نظم حکیمانۀ آیات مبارک سوره واقف نباشد هیچ‌گاه به حکمت در قرآنکریم پی نخواهد برد .

بدین ترتیب قرآنکریم در برخی از سوره‌ها بر بسیاری از مسائل اصولی دلائل آفاقی و انفسی یا تاریخی را بیان داشته است ، این دلائل به انداز بسیار حکیمانه بیان شده‌اند ، وقتی که شخص با واقفیت این ترتیب ، قرآنکریم را تلاوت می‌کند و در آن تدبر می‌کند ، احساس می‌کند که موضوع مورد بحث ،خطبۀ ست که همراه با عالمی از استدلال ، جامعیت و انشراح صدر و برعکس کسی که از این نظم و ترتیب بی‌خبر باشد با وجودیکه از اجزاء واقف باشد ، از حکمت بر اساس نظم و ترتیب بالکل محروم می‌ماند که سوره در خود دارد.

این جهت علمی و نظری مسأله است که بیان شد ، از دید سیاسی و اجتماعی نیز مسأله خیلی اهم است.

هر شخص میداند و آگاه است که شیرازه بندی و استحکام امت مسلمه بر اساس قرآن مجید است که از آن به حبل الله متین تعبیر شده است و به تمام افراد امت هدایت داده شده است که همه باهم به این ریسمان الهی چنگ بزنند و از تفرق بپرهیزند .

این تقاضای فطرت است که هر قدر در میان ما اختلافات بروز کنند ، برای حل و فصل آن اختلافات باید به قرآن مجید رجوع کنیم ، لاکن این بد قسمتی ما است که در مورد خود قرآنکریم آراء ما مورد اتفاق نیست ، در تأویل بسیاری از آیات مبارکه کثرت اقوال و در بعضی موارد تناقض و تضاد در آراء و اقوال و عدم وجود معیار در شناخت قول صحیح واقعاتی اند که با آن‌ها مواجهیم.

اگر در تأویل کلامی اختلافی واقع شود ، برای رفع آن اختلاف اولتر از همه سیاق و سباق و نظام کلام اطمینان بخش است ، لاکن در مورد قرآن کریم ، مشکل این است که بسیاری از مردم قرآنکریم را از نظم درونی و یا نظام عاری میدانند و اکثر اختلافات فقهی بر بستر این مشکل زاده شده‌اند و بوجود آمده‌اند ، اگر سیاق و نظم در نظر گرفته شوند ، در اکثر موارد به غیر از اخذ یک قول ، برای اخذ قول دیگر گنجایشی باقی نمی ماند.

بزرگ‌تر و برتر از اختلافات فقهی سنگینی موضوع در مورد و معاملۀ فرقه های ضاله و گمراه است ، به هر تعدادی که فرقه های ضاله و گمراه عرض اندام کرده‌اند ، برای اثبات دلایل وجودی شان از قرآن کریم استمداد جسته اند ( تأویل نادرست را از برخی آیات مبارکۀ قرآن مجید کرده‌اند ) ، یک آیۀ مبارکه را در انقطاع از سیاق و سباق آن ، انتخاب می‌کنند و بعد هرچه دلشان خواست معانی نادرست را از آن ایۀ مبارکه مراد می‌کنند و اساس دلیل شان قرار میدهند. ظاهر است که یک کلام اگر از سیاق و سباقش جدا ساخته شود و عاری از نظم و ترتیبی که در معیت سباق و سیاق است ، در نظر گرفته شود ( معانی بسیار زیادی بر آن حمل شده می‌تواند ) تأویل های بسیار زیاد می‌توانند شکل و صورت پذیرند.

اگر اندیشه از اطالۀ کلام نباشد می‌توانم آیات مبارکۀ را اینجا حواله دهم که در تحریر ها و تقریر ها به نهایت درجه به معانی نادرست بکار گرفته می‌شوند لاکن به کسی توفیق حاصل نیامده تا دیده شود که موقع و محل و جایگاه آیۀ مبارکه کدام است و سیاق و سباق آن چگونه است.

من ( مولانا اصلاحی ) در این تفسیر چونکه به نظم در کلام اهمیت کامل میدهم ، برین اساس در هر جا یک قول را اختیار کرده‌ام و اگر این را در حقیقت به تعبیر دیگر بیان دارم اینگونه است که با اختیار کردن یک قول مجبور شده‌ام ، زیرا که با در

نظر داشت و رعایت نظم ، امکان گردش و چرخیدن در وادی های مختلف باقی نمی‌ماند .

اشکال نظم :

بیاید بر این سؤال دقت مبذول داریم که اگر در فهم و فهمیدن قرآن مجید نظم این‌قدر حائز اهمیت است ، پس اینقدر مخفی و پوشیده چرا است که تلاش‌های شخص ذهین و عالم چون امام رازی رحمه الله علیه مثمر ثمر نبوده است که مؤفقیت کامل را از آن خود ساخته باشد ؟

چواب این سؤال چند رخ دارد.

اشکال نظم در قرآن مجید یا مشکل نظم در قرآن مجید ، مشکل قرآن مجید نیست ، بلکه این مشکل بر خود ما بر می‌گردد و از فهم خود ما نشئت گرفته است .

قرآن کریم مردمی را که در اول مورد خطاب قرار داد ، آن‌ها دچار اشکال در فهم و درک نظم نشدند ، زبان ( لسان ) خودشان بود ، محیط و گرد نوا از آن‌ حود آنها بود ( با محیط و گردونوا مأنوس بودند ) ، حالات و مسائل و اعتراضات از آن آن‌ها بود و به آن‌ها ربط و تعلق عمیق داشتند ، گروه‌ها و احزابی که قرآ کریم آن‌ها را مورد خطاب قرار داده است ، همه در برابر همدیگر شان قرار داشتند و بالفعل موجود بودند ، نظریات و عقاید و باور های مروج در جامعه ، همه شناخته شده بودند که در ارتباط با گروه‌ها و احزاب مطرح می شند.

بر این اساس بود که مخاطبین قرآن کریم در فهم لطیف ترین اشارات و مخفی ترین کنایات موجود در قرآن کریم دچار زحمت و اشکال نمی شدند ، با نزول آیات مبارکه و رسیدن آن آیات مبارکه به سمع شان ، بدون کدام زحمت و تکلف به فهم محل و مصداق هر اشاره و کنایه نائل می‌آمدند و آن‌ها پوره پوره می‌دانستند که رخ کلام به نفع کیها است و یا برضد کی‌ها نازل شده است.

کم از کم برای آن مردم فهم قرآنکریم زحمتی را پیش نمی‌آورد یعنی اینکه خود آن مردم متعلق به آن حالاتی بودند که قرانکریم نازل شد و از جانب دیگر مردم ذهین و با فراست هم بودند.

معلوم دار است که حالات ما بالکل از حالات مخاطبین اولیه قرآنکریم ، مختلف اند. نه زبان ، زبان ماست و نه حالات و مسائل از خود ما ( تعلق ما به حالات و مسائل چون مخاطبین اولیه مستقیم نیست بلکه غیر مستقیم است )، از لحاظ زمان هم صده ها و قرن‌ها فاصله است .

درین صورت مشکلاتی که در فهم قرآنکریم پیش می‌آیند کاملاً فطری اند. بقدر ضرورت فهمیدن تعلیمات و هدایات عملی و اخلاقی از قرآن کریم یک چیز است اما اگر کسی می‌خواهد که باریکی های ربط و نظام و یا تسلسل منطقی کلام و اسرار و حقایق آنرا بداند ، نه تنها اینکه باید بر غرابت زبان فایق آید بلکه با صعود و رفعت ذهنی و فکری بر بعد و فاصلۀ زمانی غلبه حاصل کند که در بین او و زمانۀ نزول قرآن کریم حائل است و این همان چیزی است که بعد از یک تلاش عظیم علمی و فکری ممکن است.

باد خاطر نشان کرد که بین اجزاء یک چیز و ترکیب آن فرق واضح و آشکار است ، علم و آگاهی به اجزاء خیلی آسان است و لاکن حصول علم ترکیب محنت و ریاضت بسیار را اقتضاء دارد ، علم نظم در حقیقت علم ترکیب است ، علم ترکیب صرف بیان و اظهار آن نیست که این آیه مبارکه با آن آیۀ مبارکه چگونه رابطه و نسبت دارد بلکه بیان و اظهار ربط باهمی با مقصد دین و اخلاق است ( جستجوی ربط و نظم در قرآن کریم در یک بافت واحد ). و این پیوند و ربط دادن جزء باکل است یک مقصد و هدف والا است و این همان چیزی لست که حکمت خوانده می‌شود .

به هر حال این حکمت خزانۀ و یا گنج مخفی است که برای بدست آوردن آن باید ریاضت و تلاش زیاد صورت گیرد

برای کسی که در صدد فهمیدن اجکام مربوط به زندگی عملی است ، به کاوش سخت ضرورت نیست ، لیکن اگر شخصی می‌خواهد که حکمت دینی را بفهمد باید تمام زندگی خود را قربان همنشینی با قرآنکریم سازد.

چیز دیگر اینکه زبانی عربی بالخصوص زبانی که زبان قرآنکریم است برخی خصوصیاتی را دارا است که مختص به خودش است زبان عربی بلیغ برای تعبیر مدعا تا حدی از الفاظ استمداد می جوید که نا گزیر است ، اگر کسی از این حد فراتر رود ، این عیب کلام است و عجز متکلم را نشان میدهد . عرب قوم نهایت ذهین بود و از این جهت تمام اجزاء کلام را حذف کردند که یک سامع یا شنوندۀ ذهین میفهمد و یا می‌خواهد بفهمد .

بامطالعۀ قرآن کریم و ادبیات قرآنکریم ، در زمانۀ نزول قرآنکریم مواجهه با اصول این حذف و ایجاز بسیار است که با یک ترتیب فنی استادم ( مولانا حمیدالدین فراهی رحمه الله ) در یک کتاب خود بنام ( کتاب الاسالیب ) جمع آوری کرده است .

برای من ممکن نیست که من ( مولانا اصلاحی ) تمام آن اصول را اینجا بیان دارم ، صرف یک چیز را بطور مثال عرض میدارم تا به طرف موضوعی که من اشاره می‌کنم قابل فهم باشد .

بین ما و اعراب یک فرق نمایان این است که ما بعد ازیک موضوع ، وقتی که موضوعی دیگر را به عنوان دلیل یا مثال آن ، یا نتیجۀ آن و یا تکمیل آن و یا استدراک و یا از جهات دیگر رابطۀ آنرا لزوماً منکشف می‌سازیم که نوعیت تعلق هردو را توضیح میدهد ، برای این مدعا در زبان ما اسلوب و الفاظ زیادی وجود دارند که بی استمداد آن‌ها یک قدم بجلو گذاشتن ممکن نیست ، در حالیکه طریقۀ اهل عرب نسبت به طریقۀ ما بالکل مختلف است ، در طریقۀ اهل عرب درین گونه مواقع زیاده اعتماد به ذهانت سامع یا شنونده می‌شود و رابطه حذف می‌شود و خلاء ای که به این دلیل بوجود می‌آید ، خود ذهن سامع این خلاء را پر می‌سازد .

اهل عرب این حذف و ایجاز را حسن کلام و بلاغت کلام قرار میدهد ، لیکن همین مورد است که برای ما مشکل فهم نظم را بوجود می‌آورد، ما بر اساس بیخبری از حلقات مخفی کلام ، هر موضوع را جدا جدا می‌فهمیم .

چیز دیگر اینکه قرآنکریم کتاب الله تعالی است و در آن علم اولین و آخرین است تا دنیا است تعلیماتش استمرار دارد و خلق را رهنمائی می‌کند ، عجایب قرآنکریم هیچگاهی به اختتام رسیدنی نیست ، بگونۀ که کم وبیش چهارده صد سال قبل در رهنمائی دنیا تمام اوصاف و صلاحیت ها را داشت ، حال و هم‌اکنون دارد و تا قیام قیامت خواهد داشت و اقوام بعد از یک دیگر که در صحنۀ تاریخ ظاهر می‌شوند به قدرت ظرفیت شان از چشمۀ زلال معارف پایان ناپذیر قرآنکریم سیراب می‌شوند و باز هم معارف این کتاب مقدس و بزرگ پایانی ندارد.

ادامه دارد…………….

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *


× 7 = 35