نقد دیدگاه برخی مدعیان روشنفکری دینی

( بر اساس استدلال قیاسی واستقرائی )

مأخذ و منابع:

1ـ تاریخ فلسفۀ غرب اثر برتراند راسل Bertrand Russell

2ـ اصطلاحات بنیادین فلسفه philosophische Grundbegriffe اثر رافائل فربر Rafael Ferber

ترجمه و تحلیل از : عبدالبصیر صهیب صدیقی

تاریخ انتشار : 02.12.2022

تذکر مهم : این بحث که به ( دیدگاه برخی مدعیان روشنفکری دینی ) معنون شده است زمینۀ بحث بر اساس استندلال قیاسی و استقرائی از داده های دو کتاب تاریخ فلسفۀ غرب اثر برتراندراسل Bertrand Russell , ( اصطلاحات بنیادین فلسفه philosophische Grundbegriffe ) اثر رافائل فربر Rafael Ferber تنظیم شده است .

جهت تعمیم بحث به عرصۀ دینی ایجاب می کرد که این مضمون ترجمه شود که همان شد و بر اساس داده های ترجمه شده از کتاب که ذکر شان رفت بحث در یک تعمیم به عرصۀ دینی شکل گرفت که به صورت جستار های گفتاری از طریق کانال یوتیوب بنام تحلیل تی وی Tahleel TV به نشر رسید.

قابل ذکر است که در چند بخش در ویب سایت تحلیل هم تنها صورت ترجمه کتاب‌های مذکور آورده شده است و تعمیم موضوع در عرصۀ دینی در جستار های گفتاری در ویدو های تحلیل تی وی در نظر گرفته شده بود و در یک تصمیم که ضرورت اهتمام نوشتاری هم ایجاب می کند قرار برین شد که موارد تعمیم موضوع در عرصۀ دینی در نوشتار هم در نظر گرفته شود تا بیشتر از این بحث ها استفاده صورت گیرد و دائرۀ نقد وسعت گردد.

با در نظر داشت اهمیت بحث لازم است تا از استدلال قیاسی آغاز گردد تا فهم ودرک بهتر را مسیر گرداند.

استدلال قیاسی deductive argument:

استدلال قیاسی یاdeductive argument تاریخ مشخص دارد که به یونان باستان برمی گردد و در منطق صوری ارسطوAristotales این استدلال را اولین بار بنام خود ثبت کرد.

مرجعیت تاریخی و جایگاه برجستۀ ارسطوAristotales در منطق صوری formal logic خیلی واضح و چشمگیر است.

طوریکه در زمینۀ منطق صوری تأثیر ارسطو چشمگیر و برجسته است و اما مقام افلاطون Platon در فلسفۀ اولی metaphysics برجستگی بخصوص خود را دارد که غیر قابل انکار است.

در منطق formal logic ارسطوAristotales مرجع شناخته می شد. این مرجعیت تا سراسر قرون وسطی برای ارسطوAristotales محفوظ بود.

در قرن سیزدهم فلسفۀ اولیmetaphysics نیز از افلاطون Platon به ارسطوAristotales انتقال کرد.

پس از رنسانس Renaissance ارسطو Aristotales این مقام را تقریبا در متافزیک metaphysics از دست داد اما در منطق logic هم چنان حائز این مقام بود.

مهم ترین کار ارسطوAristotales در منطق logic نطریۀ قیاس است که بنام Syllogismus , Syllogism سیولوجیزم یاد می شود.

یک سیولوجیزم Syllogismus از سه بخش تشکیل می شود:

الف ـ مقدمۀ کبریObersatz.

ب ـ مقدمۀ صغریUntersatz.

ج ـ نتیجه یا Schluss , conclusion.

اقسام قیاس:

قیاس اقسام گوناگون دارد و مدرسیان به هریک نام بخصوص داده اند.

معروفترین نوع آن بنام بارباراBarbara یاد می شود:

Alle Menschen sind sterblich. = Obersatz.

Sokarates ist ein Mensch. = Untersatz.

Also ist Sokarates sterblich. = Schluss.

مقدمۀ کبری : تمام انسانها فانی اند.

مقدمۀ صغری : سقراط یک انسان است.

نتیجه :پس سقراط فانی است.

oder

Alle Menschen sind sterblich.

Alle Grieschen sind Menschen.

Also sind alle Grieschen sterblich.

و یا:

مقدمۀ کبری:تمام انسانها فانی اند.

مقدمۀ صغری :تمام یونانی ها انسان اند.

نتیجه : پس تمان یونانی ها فانی اند.

ارسطو تمایزی بین این دو قایل نیست در حالیکه این خطاء است.

اقسام دیگرعبارتند از سلارنت Celarent ;

Fische haben keine Vernunft.

Alle Haie sind Fische.

Also haben Haie keine Vernunft.

مقدمۀ کبری : ماهیان عاری از عقل اند .

مقدمۀ صغری : کوسه ها Sharkes ماهی اند.

نتیجه : پس کوسه ها عاری از عقل اند.

9 ـ نوع دری یا Darri :

Alle Menschen sind vernünftig.

Mansche Lebenwesen Menschen.

Also sind mansche Lebenwesen vernünftig.

مقدمۀ کبری : تمام انسان ها موجودات معقول اند.

مقدمۀ صغری : برخی از زنده جان ها انسان اند.

نتیجه : پس برخی از زنده جانها موجودات معقول اند.

Kein Griesche ist Schwarz.

Mansche Menschen sind Grieschen.

Also sind Mansche Menschen nicht Schwarz.

مقدمۀ کبری : هیچ یونانی سیاه نیست.

مقدمۀ صغری : برخی انسان ها یونانی اند.

نتیجه : پس برخی از انسان ها سیاه نیستند.

چهار نوع شکل اول را تشکیل میدهند.

ارسطو دو شکل دیگر را نیز برآن افزود.

مدرسیان شکل چهارمی را برآن افزودند.

اما ثابت شده است که سه شکل اخیررا از راه های گوناگون می توان مبدل ساخت.

از یک مقدمه هم می توان نتایج گوناگون بدست آورد.

از این گزاره « برخی از آدمیان فانی اند » می توان چنین نتایج بدست آورد که « برخی فانی شوندگان آدمیان اند

بنابر نظر ارسطوAristotales همین نتیجه را از « هر آدمی فانی است » هم می توان گرفت.

از گزارۀ یا مقدمۀ « خدا فانی نیست » این نتیجه را هم می توان گرفت که « فانی خدا نیست

از گزارۀ یا مقدمۀ « برخی آدمیان یونانی اندنتیجه نمی شود که « برخی از یونانیان آدمی نیستند

ارسطو و پیروانش برین بودند که صرف نظر از نتیجۀ بالا ، هر استنتاج اگر بی کم و زیاد اگر تبین شود ، قیاسی است.

و با تشریح همه اقسام مفید قیاس و تبیین هر استدلال مفروض به طریق قیاسی می توان از مغالطه پرهیز کرد.

در آغاز که این یک سیستم منطق فورمال یا منطق صوری را شکل داد آغاز مهم و قابل تحسین بود.

در صورت نهائی این سیستم سه ایراد وارد است.

الف ـ نقص صوری formal در داخل سیستم.

ب ـ قایل شدن بیش از اندازه اهمیت به استدلال قیاسی در مقایسه با دیگر اشکال استدلال.

ج ـ قایل شدن ارزش بیش از اندازه به استنتاج قیاسی به عنوان یکی از اشکال استدلال.

الف ـ تنقیص فورمال formal ، شکلی یا صوری :

بحث را با این دو قضیه آغاز می کنیم : « سقراط آدمی است » « همه یونانی ها آدمی اند»

لازم است که این دو باهم متمایز شوند ، این تمایز در منطق ارسطو Aristotales صورت نگرفته است.

گزارۀ یا مقدمۀ « همه یونانی آدمی اند» حسب معمول متضمن این معنی است که یونانی وجود دارد.

بی این معنی ضمنی قیاس های ارسطو کاذب می شوند.

بطور مثال : « همۀ یونانی ها آدمی اندو « همۀ یونانی ها سفید اندبنابرین « برخی آدمیان سفید اند

این قیاس در صورتیکه یونانیان وجود داشته باشند صادق است و نه در غیر این صورت.

اگر بگویم که « هر کوه طلائی کوه است .» « هر کوه طلائی طلا هست . پس « برخی کوه ها طلا اند نتیجۀ قیاس نادرست است ، با وجودیکه مقدمات درست اند.

باید گزارۀ یا مقدمۀ « هر یونانی آدمی است » را دوگزاره یا مقدمه بسازیم یعنی « یونانی وجود دارد » و « اگر چیزی یونانی است آن چیز آدمی است» قضیۀ آخرکاملا شرطی است و متضمن این معنی نیست که وجود یونانی را ثابت سازد.

استدلال قیاسی :

گزارۀ کبری : تمام انسان ها فانی اند.

کزارۀ صغری : تمام فیلسوفان انسان اند.

نتیجه : همۀ فیلسوفان فانی اند.

1 ـ این مثالی واضح برای استدلال قیاسی است که از دو گزاره یا Zwei Prämissen و یک نتیجهconclusion Konklusion تشکیل شده است.

برای استدلال های قیاسی موارد ذیل قابل ذکر اند.

اگر گزاره ها یا مقدمه ها درست باشند و نتیجه طبق مقرارت معتبر اخذ شود ، نتیجه لازمی درست و صحیح است.

تنیجۀ یک استدلال قیاسی معتبر ، صدق گزاره عا را در خود دارد و آنر منعکس می سازد.

نتیجه حاوی و حافظ صدق گزاره ها است.

پس نتیجۀ « تمام فیلوسوفان فانی اند » حامل صدق گزاره های « همۀ انسان ها فانی اند » و « همۀ فیلوسوفان انسان اند » است.

از صدق گزاره ها و نتیجه اعتبار استدلال قابل تمیز است.

صدق در رابطه با گزاره ها و یا نتیجه مطرح است و اعتباریت بر گزاره ها یا مقدمات و یا نتیجه شکل می گیرد.

یک استدلال قیاسی وقتی قابل اعتبار است که تأئید گزاره ها و نفی نتیجه یک تضاد منطقی بین گزاره ها و نتیجه را بار آورد

تضاد منطقی یک گزاره مرتبط است با نفی آن گزاره.

بطور مثال وقتی گفته شود یا ادعا شود که « همه انسان ها فانی اند » و « همه فیلوسوفان انسان اند» اما ، « همه فیلسوفان فانی نیستند»، یک تضاد منطقی است.

در صورتیکه همه انسانها فانی اند و همه فیسوفان انسان باشند پس همه فیلسوفان نیز فانی اند.

گزارۀ « همه فیلسوفان فانی اند و همه فیلسوفان فانی نیستند » یک گزاره را در نفی آن گزاره مرتبط می سازد. این یک تناقض منطقی است که شکل می گیرد.

تأئید گزاره ها و نفی نتیجۀ استدلال فوق یک تناقض منطقی دارد که قابل اعتبار است.

اینکه آشکار شود که « همه انسان ها فانی نیستند بلکه برخی ها فاناناپذیر اند یا همه فیلسوفان انسان نیستند ، اما برخی از فیلسوفان غیر انسان اند » استدلال نیز معتبر خواهد بود ، اگر ادعا شود که همه فیلسوفان فانی نیستند.

اعتبار یک استدلال قیاسی تنها بر رابطۀ منطقی بین گزاره ها ( مقدمات ) و نتیجه ابتناء دارد ] نه بر حقیقت.

استدلال قیاسی این چنینی نیز دارای اعتبار است که « تمام انسانها فناپذیر نیستند» « همه فیلسوفان انسان اند » پس « همه فیلسوفان فنا ناپذیر اند »

در استدلال قیاسی بالا مقدمات ویا گزاره و نتیجه غیر واقعی اند .

آشکار است که یک استدلال قیاسی معتبر دارای دو مقدمه نیست ، یک استدلال معتبر قیاسی می تواند یک گزاره یا مقدمه داشته باشد.

به گونۀ مثال :

« این موردی ندارد که برخی انسان ها فنا نا پذیر نباشند» نتیجه اینکه : « تمام انسان ها فانی اند

تنها در یک استدلال معتبر قیاسی است که نتیجه به صورت لازمی صدق گزاره ها را انعکاس میدهد. و صدق گزاره ها را در خود دارد.

در حالیکه با یک استدلال قیاسی نامعتبر نتیجۀ چنین وجود ندارد.

نتیجه انعکاس دهندۀ حقیقت نیست یعنی حافظ حقیقت یا دارای حقیقت نیست.

به گونۀ مثال نتیجۀ استدلال قیاسی این چنینی که صدق گزاره ها در آن آشکار است ، اما باز هم فاقد اعتبار است:

« اگر فیلسوفی تمام طلا ها را دارا باشد ، طلا های که در زیر زمین رژه قرار دارند، پس ثروت مند است

«هیچ فیلسوفی مالک تمام طلا ها ی نیست که زیر زمین رژه قرار دارند»

نتیجه « هیچ فیلسوف ثروت مند نیست »

یک استدلا قیاسی می تواند مقدمات یا گزاره های واقعی داشته باشد و اما باز هم فاقد اعتبار باشد.

یک استدلال قیاسی وقتی فاقد اعتبار است که تصدیق مقدمات و نفی یا انکار نتیجه منجر به تناقض نتیجه و مقدمات نشود.

در مثال فوق هیچ تناقض منطقی برای تأئید مقدمات و نفی نتیجه وجود ندارد.

نفی « هیچ فیلسوفی ثروت مند نیست » مطابقت دارد به اینکه « این درست نیست که هیچ فیلسوفی ثروت مند نیست»

نتیجه این است که « برخی از فیلسوفان ثروت مند اند»

حال این هم تضاد یا تناقض منطقی ندارد که اگر ادعا شود که « هیچ فیلسوفی تمام طلا های زیر زمین رژه را مالک نیست ، برخی از فیلسوفان ثروت مند اند.

یعنی اینکه برخی از فیلسوفان به دلایل دیگر ثروت مند اند. از این جهت است که این استدلال قیاسی فاقد اعتبار است.

یک استدلال قیاسی یا معتبر است و یا فاقد اعتبار ، و در جات نسبی در مورد صحت و سقم استدلال قیاسی مورد ندارد.

: محتوای نتیجه از قبل در مقدمات آشکار و مفتوح نیست.

دانش و معلوماتی که از طریق نتیجه حاصل می آید ، تنها خود را در نتیجه مفتوح می سازد و آشکار می شود.

استدلال های معتبر قیاسی آشکار کننده دانش اند.

این به این معنی نیست که این آشکارگی دانش ما را گسترش و توسعه نمی دهد.

بطور مثال :

مقدمۀ کبری : تمام انسانها خطا پذیر اند .

مقدمۀ صغری : تمام فیلسوف ها انسان اند.

پس ـ تمام فیلسوف ها خطا پذیر اند.

نتیجه از خود شناختی را ارائه میدهد که شاید برخی از فیلسوفان عاری ازخطا باشند.

میتوان از نتایج استدلال های قیاسی چیز های نو را آموخت.

این هم است که آشکارگی یا مفتوح شدن های قیاسی وجود دارند.

به هیچ وجه این طور نیست که از دانستنی های مقدمات همۀ نتایج را گرفت.

به طور مثال:

الف ـ تمام الماس ها سنگ اند.

ب ـ تمام الماس ها قابلیت احتراق را دارند.

پس ـ برخی از سنگ ها قابلیت احتراق را دارند.

Alle Diamenten sind Steine.

Alle Diamenten sind verbrennlich.

Also sind einige Steine verbrennlich.

این شناختی است که از قبل به آن دست رسی نبود .

با این حال این دانش جدید را در گذشته به شکل پنهان در بر داشت.

مثال های از نتایج قیاسی را نه تنها می توان در منطق فورمال یافت بلکه آنرا در محاسبه و جیومتری هم می توان یافت..

شناخته ترین مثال در این رابطه عناصر اقلیدس است ( 325 قبل از میلاد )

در این جا قضایا یا گزاره ها بر اساس اصول و مقتضیات اثبات می شوند.

قضایا Lehrsätze = Theoreme یاد می شوند.

اصول یا Grundsätze = Axiome یاد می شوند.

مقتضیات Forderungen = Postolate یاد می شوند.

Axiome und Postulate sind die Prämissen und die Theoreme sind Konklusionen.

روش اثبات عبارت از این است که تئورم مطابق به قواعد استنتاج مشخص اخذ می گردند.

با این حال این قواعد استنتاج توسط اقلیدس بیان نشده است.

شکی نیست که استفاده از این میتود امکانی است برای یادگیری چیز های که از قبل در آشکارگی و افتتاح قرار نداشتد و یا مفتوح نییستند.

نظر فرگه G. Farge این است که حقایق یا واقیعت های حسابی به صورت قیاسی قابل دریافت اند و بدست می آیند و می توانند که دانش انسان را افزایش دهند.

یعنی اینکه به افسانۀ عقیم بودن منطق محض و اهانت گسترده به قضاوت های تحلیلی نمی توان تمسک جست.

استدلال قیاسی باید از استدلال استقرائی فرق شوند.

برای نشان دادن این فرق از یک مثال اساسی و ابتدائی استفاده می کنینم:

الف ـ تمام فیلسوفانیکه تا روز ( ؟) مشاهده شده اند ، مرده اند.

پس ـ همه فیلسوف ها فناپذیر اند.

Alle Philosophen, die bis Tage X beobachtet worden sind, sind gestorben.

Alle Philosophen sind sterblich.

مثال بالا یک مورد استدلال استقرائی است که در این صورت این موارد باید در نظر گرفت:

الف ـ اگر فرض یا مقدمات درست باشند ، نتیجه لزوما درست نیست ، زیرا هیچ قاعدۀ معتبری وجود ندارد که اجازه دهد که صدق فرض یا مقدمات به نتیجه منتقل شود.

ب ـ گزاره یا مقدمۀ « تمام فیلسوفانی که تا فلان روز دیده شده اند ، همه مرده اندبه روز گذشته و یا حال اشاره دارد و بر می گردد.

نتیجۀ « تمام فیلسوفان فناپذیر اند» به فیلسوفان آینده اشاره دارد.

حال ممکن است روزی بیاید که در آن فیلسوفی تولد شود و به دنیا بیاید که نمیرد .

بنابراین نتیجه گیری فوق قابل خطا است. زیرا صدق آن از مقدمه حاصل نمی شود.

.ٍپس استدلال استقرایی از نظر منطقی معتبر نیست.

زیرا تصدیق مقدمات و نفی نتیجه موجب تضاد منطقی مقدمات و نتیجه نمی شود.

نتیجه گیری یک استدلال استقرایی صدق مقدمات را حفظ نمی کند بلکه محتوای آنها را گسترش می دهد. نتیجه گیری یک استدلال استقرایی حفظ کننده حقیقت نیست، بلکه افزایش دهنده محتوا است.

به همین ترتیب، نتیجه گیری یک استدلال استقرایی کلی می تواند نادرست باشد، یعنی زمانی که توسط تجربه رد شود.

به همین ترتیب، نتیجه گیری یک استدلال استقرائی عام می تواند نادرست باشد، یعنی زمانی که توسط تجربه رد شود، یعنی طوری آزمایش شود که تلاش برین باشد که نادرست ثابت شود. ( falsifizieren )

با این حال، هیچ نتیجهای از یک استدلال استقرایی نمیتواند به معنای دقیق درست باشد، زیرا هیچ نتیجهگیری از یک استدلال استقرایی عام نمیتواند به طور کامل اثبات شود، یعنی نمی تواند تأئید شود . ( از طریق آزمایش تأئید صحت و درستی یک موضوع ).

برای تأیید کامل یک نتیجه گیری استقرایی ، باید بتوان همه مثال های آینده را ذکر کرد ، یعنی احتمالاً بی نهایت.

به عنوان مثال، ما باید همه فیلسوفان آینده را نیز شامل کنیم. جدا از این که خودمان باید جاودانه باشیم، همانطور که قبلاً گفته شد ممکن است فیلسوفی متولد شود که نمی میرد.

نتیجه گیری فوق فقط تا کنون بدون استثنا معتبر است و بنابراین به خوبی تأیید شده است.

سایر نتایج استقرایی، مانند اینکه همه فیلسوفان به سختی قابل درک ( بغرنج ، پیچیده ) هستند، کمتر مورد تأیید قرار گرفته اند.

اما درجه تأیید با معنای کلمات تعیین نمی شود، که با این وجود باید به اندازه کافی دقیق تعریف شود، بلکه توسط تجربه تعیین می شود.

استدلال استقرایی این نیست که یا اعتبار دارد و یا معتبر نیست ، اما کمابیش معتبر است.

ما حتی زمانی که یک استدلال استقرایی با تجربه کم و بیش معتبر باشد، از نظر منطقی کم و بیش معتبر نیست، همیشه منطقاً نامعتبر است.

نتیجه ای که به صورت استقرایی به دست می آید فقط می تواند کم و بیش به خوبی تأییدش مورد تصدیق قرار گیرد.

محتوای معلوماتی نتیجه گیری نیز به صورت توسعه یافته در مقدمات یا گزاره ها جا داده نشده است.

استدلال استقرایی آنچه را که قبلاً به صورت مبهم و مکتوم دانسته شده ، آشکار نمیکند، بلکه دانش گذشته را در آینده طرح ریزی میکند.

آنها توسعه دهنده و انکشاف دهندۀ دانش نیستند، بلکه عهده دار طراحی و طرح ریزی دانش اند .

نمونه هایی از استدلال های استقرایی را می توان در اکثر رشته های علمی یافت.

همه قوانین طبیعی فراتر از توصیف وضعیت قبلی جهان هستند. حتی قانون ساده ای مانند قانون هوک نیروی کششی فنر الاستیک متناسب با افزایش طول آن استدانش قبلی را به آینده طرح ریزی می کند می کند.

برای همه فنرهای الاستیک و بنابراین برای همه فنرهای آینده موارد زیر اعمال می شود: ازدیاد طول متناسب با نیروی کشش است.

همانقدر که قوانین طبیعت از شمارش صرف داده های تجربی به دست نمیآیند، اما معمولاً، اگر نگوییم همیشه، بر اساس یک فرضیه کاری پیشنویس میشوند، با این وجود فقط توسط دادههای تجربی قبلی تأیید میشوند و بنابراین اساساً قابل خطا هستند.

همه قوانین طبیعت که امروز اعتبار دارند ، ممکن است فردا دیگرفاقد اعتبار شوند

.زمین فردا دیگرممکن است نه تواند به دور خود بچرخد. خورشید ممکن است فردا طلوع نه کند.

استدلال های استقرائی چنین اند برای جلوگیری از سؤی تفاهم ، باز هم گفته شده است ، از لحاظ منطقی فاقد اعتبار اند.

زیرا تصدیق مقدمات و نفی نتیجه، منتج به تناقض منطقی نمی شود.

اما با وجود بی اعتباری منطقی آنها، اهمیت استدلال های استقرایی برای علوم تجربی و زندگی روزمره بیشتر از استدلال های قیاسی است.

ما از چنین استدلال های استقرایی نه تنها در بسیاری از علوم تجربی، مانند پزشکی، بلکه بالاتر از همه در زندگی روزمره استفاده می کنیم: چون خورشید تا کنون طلوع کرده است، در آینده نیز طلوع خواهد کرد.

از آنجا که آتش تا به حال سوزاننده است ، بنابراین در آینده نیز سوزاننده خواهد بود.

از آنجا که از نان در گذشته و تا حال ما تغذیه کرده ایم ، در آینده نیز از ان تغذیه خواهیم کرد.

چون چوکی یا صندلی که روی آن نشسته ایم هنوز خودش را بلند نکرده است، در آینده نیز جاذبه خود را از دست نخواهد داد. ( خودش بلند نخواهد شد )

همه این نتایج قابل خطا هستند.

اما بدون باور غریزی ذهنی به حقیقت آنها، دیگر ممکن نبود ساده ترین و پیش پا افتاده ترین اعمال را انجام دهیم.

در این رابطه، استقراء یا دقیقتر عادت (ر.ک. ص 62) – به درستی توسط دی. هیومDavid Hume در «تحقیق در درک انسان» (1748) به عنوان «راهنمای بزرگ زندگی بشر» توصیف شد. اعتقاد به «اعتبار» استدلال های استقرایی ما برای عمل و بقاء در این دنیا لازم است.

برعکس، در دنیای بدون قوانین، دیگر پیشبینی و برنامه ریزی امکانپذیر نیست و انتظارات ما دائماً ناامید میشود.

چنین دنیایی مانند کابوسی است که هیچ قدمی در آن نمی توان با قطعیت برداشت و هیچ غذایی را نمی توان در آرامش میل کرد.

زیرا ممکن است زمین سفت دیروز امروز فرو بریزد، نانی که ما را دیروز تغذیه کرد ، امروز ما را مسموم کند و صندلی که روی آن نشسته ایم بلند شود.

حتی عمومی ترین قوانین طبیعت، مانند قوانین حفاظت، منسوخ می شوند.

در آنجا همه اقدامات و بخش های اصلی تحقیق به یکباره تمام می شود.

با این وجود: این باور که قوانین دیروز و امروز همچنان در فردا اعمال خواهند شد، مبتنی بر استدلال منطقی معتبر نیست و قابل توجیه نیست.

از نظر تئوری، فردا همه چیز می تواند بسیار متفاوت باشد.

حال فرض کنید یک موجود عاقل از یک ستاره دور به مدت یک روز به زمین آمده است.

طلوع خورشید را می بیند، آتش سوزاننده است ، محسوس است که نان تغذیه می کند و غیره.

آیا از این موارد نتیجه می گیرد که در آینده نیز چنین خواهد بود؟

بعید است که چنین استنتاج کند، اما پس از گذراندن یک هفته روی زمین، انتظار می رود که همان پدیده ها دوباره تکرار شوند.

با این حال، پس از تکرار همان پدیده ها و رویداد ها برای یک سال یا حتی چندین سال، احتمالاً به این نتیجه می رسد که همان پدیده ها در آینده نیز تکرار خواهند شد.

این نتیجه گیری از لحاظ منطقی غیر قابل توجیه است.

با این حال، همه ما به طور غریزی آن را می دانیم، حتی به شیرخوار تجربه آموخته بود: “به محض اینکه گریه کرد، غذا گرفت

حیوانات از قبل چنین انتظارات استقرایی را دارند، حتی اگر آنها را به صورت شفاهی فرموله نکنند و این سؤال است که آیا می توانند قبل از بیان گفتاری ، نتیجه گیری استقرایی بگیرند یا خیر؟

بنابراین، یک گربه انتظار” دارد که شیری که در گذشته غذای اوبوده است در آینده نیز غذای او خواهد بود.

یک مرغ انتظار” دارد که فردی که برای آن غذا آورده است به تغذیه آن ادامه دهد، اما همانطور که برتراند راسل می گوید، این می تواند برای مرغ به طرز غم انگیزی خاتمه یابد: «مردی که در تمام عمرش هر روز به مرغ غذا می داد، سرانجام به جای غذا دادن ، گردن او را می زند و بنابراین ثابت می کند که دیدگاه های متفاوت تر در مورد یکنواختی طبیعت برای مرغ مفید خواهد بود.”

با چه دلیل فرا منطقی محتوای تجربیاتی را که داشته ایم به تجربیاتی که هنوز نداشته ایم تعمیم دهیم؟

با چه حق فوق منطقی دانش تجربی گذشته را به آینده فرافکنی می کنیم؟

این به اصطلاح مشکل استقراء است.

اگرچه دی.هیوم David Hume آن را کشف نکرد، اما احتمالاً اولین کسی بود که اهمیت آن را کاملاً درک کرد، اگرچه از اصطلاح استقراء استفاده نکرد.

می گفت:عادت اصلی است که به ما اجازه می دهد از آنچه می دانیم به چیزی که هنوز نمی دانیم گذر کنیم.

برای او، عادت هم در زمینه شکل گیری و هم در توجیه این نتیجه گیری ها نقش تعیین کننده ای دارد.

عادت دلیل بر این است که ما انتقال مذکور را انجام می دهیم و دلیل اینکه ما مجاز به انتقال مذکور هستیم.

این مبنای حقوقی را اصل استقراء می گویند.

با این حال، قطعیتی که با آن این نتایج استقرایی را می‌گیریم، مخالف عادت به عنوان یک مبنای قانونی است.

درست است که نمی دانیم آیا فردا دوباره خورشید طلوع می کند، آیا نان دوباره تغذیه می کند ؟ و غیره.

ما عملاً مطمئن هستیم که فردا خورشید دوباره طلوع می کند، آتش دوباره سوزاننده است ، نان دوباره تغذیه می کند و غیره.

با این حال، به نظر می رسد این قطعیت با این واقعیت نیز قابل توجیه است که با وجود خطای غم انگیز مرغ راسل، نتایج استقرایی از نوع ذکر شده به ندرت توسط طبیعت رد می شود.

اما نه به این دلیل که در مورد یکنواختی طبیعت دیدگاه های متفاوتی را شکل داده است، بلکه در مورد یکنواختی رفتار انسان است.

خورشید در همه جا طلوع و غروب نمی کند، مثلاً نه در قطب شمال یا جنوب.
با این حال، این واقعیت را رد نمی کند که تا کنون هر روز ما شاهد طلوع و غروب آن بوده ایم.
اما اگر توجیه این نتایج را بتوان صرفاً با عادت ارائه کرد، این قطعیت، که ظاهراً در طبیعت اساس دارد ، غیرقابل درک خواهد بود.

چرا طبیعت باید از عادت ما پیروی کند؟

نلسون گودمن(1906-1998)نسخه جدیدی از مسئله هیوم D.Hume را درواقیعت ، خیال و پیشبینی Fact, Fiction and Prediction ارائه کرد.
در حالی که دی. هیوم D. Hume نگران توجیه استدلال استقرایی معمول ما بود، نلسون گودمن نشان می‌دهد که ما همچنین باید توجیه کنیم که چرا تعمیم‌های معمول را به تعمیم‌های ناآشنا ترجیح می‌دهیمفرض کنیم تمام اسمرگادهایی زمرد که تا یک نقطه از زمان دیده‌ایم، سبز هستند.

حالا بیایید یک رنگ مصنوعی را که تا یک زمان سبز است، اما پس از آن قرمز است را گرتgrot ( ترکیب دو رنگ سبز و سرخ که در آلمانی سبر grün , و سرخ را rot می گویند و در این ترکیب چنین شده است grot ) بنامیم.
سپس تجربه گذشته تا زمان هم از تعمیم استقرایی که همه زمردها سبز هستند و هم گرت” بودن آنها پشتیبانی می کند.

هر دو فرضیه عام به طور یکسان توسط تجربه گذشته تا زمان تأیید شده اند.

بنابراین می‌توان «سبز» را با «گروت» جایگزین کرد و به جای «همه زمردها سبز هستند» نیز می‌توان گفتهمه زمردها «گروت هستند».

با توجه به مقدار معینی از داده‌ها، اگر از چنین محمولات مصنوعی استفاده کنیم، نه تنها یک، بلکه چندین، احتمالاً بی‌نهایت تعمیم‌های استقرایی برابر وجود دارند.

با این حال، ما فقط یکی را مشخص می کنیم.

اما چرا ما به طور کلی نتیجه گیری نمی کنیم که چنین محمولات مصنوعی را به آینده فرافگنی کند ، مانند اینکه همه زمردها گرت” هستند.

پاسخ N.Goodman این استاستنتاج هایی که از محمولات مصنوعی مانند گرت” استفاده نمی کنند، بهتر از استنتاج هایی که از چنین محمولاتی استفاده می کنند، در استفاده ما جای می گیرند.

بنابراین ما یک استنتاجی می کنیم ، اما نه استنتاج دیگری و خود را محق میدانیم که بگوییم زمردها در آینده سبز خواهند بود.

اما این پاسخ حداقل به اندازه پاسخ هیوم D. Hume رضایت بخش نیست.

بالاخره چرا طبیعت باید با عادات زبانی قبلی ما مطابقت داشته باشد؟

یک راه خروج آشکار این است که ما حقیقت را به نتایج استقرایی خود نمی پذیریم، اما احتمال را صحه می گذاریم.

بر اساس تجربیات قبلی، این حقیقت نیست، اما به احتمال زیاد همان اتفاق تکرار خواهد شد.

در انجام این کار، ما باید بین احتمال رویدادها و فرضیه ها تمایز قائل شویم.

در یک مورد احتمال را به رویدادها نسبت می دهیم، در مورد دیگر به فرضیه های مربوط به رویدادها.

از آنجایی که فرضیه ها در گزاره ها فرموله می شوند، می توان از احتمال گزاره نیز صحبت کرد.

در حالت اول، احتمال به فراوانی نسبی رویدادها در یک توالی از رویدادها تعبیر می شود و چیزی تجربی است.

برای مثال، این یک واقعیت تجربی است که فراوانی ابتلا ء به سرطان ریه در افراد سیگاری نسبتاً بیشتر از افراد غیر سیگاری است.

در حالت دیگر، احتمال چیزی منطقی است، یعنی رابطه بین قضایا، که یکی از برخی جهات بر دیگری دلالت دارد.

بنابراین به این گزاره احتمال، احتمال منطقی نیز گفته می شود.

ِبنابراین به این گزاره احتمال، احتمال منطقی نیز گفته می شود، هرچند که کلمه «منطقی» در واقع باید در گیومه باشد.

سپس، از گزارۀ سبز بودن همه زمردها، یک بیانیه جزئی وجود دارد که آنها همچنان سبز خواهند بود.

از گزارۀ که آتش در گذشته و تا حال سوزاننده است، تا حدی مبین این است که در آینده نیز سوزانندگی آتش ادامه خواهد داشت.

از بیانیه‌ای که نان تاکنون تغذیه می‌کرد تا حدی این مبین این است که در آینده نیز به تغذیه خود ادامه خواهد داد.

بنابراین اگر گزاره‌های مشاهدات قبلی به قدری تأیید شوند که گزاره کلی به طور منطقی دنبال شود، در این صورت حالت شدیدی داریم که احتمال گزاره کلی برابر با یک است.

با این حال، اگر اظهارات مربوط به مشاهدات قبلی به قدری بد تأیید شود که انکار گزاره کلی را به طور منطقی به دنبال داشته ، در این صورت حالت شدید دیگری داریم که احتمال گزاره کلی برابر با صفر است.

بین این دو حالت افراطی، ما زنجیره ای از موارد داریم که منطق استقرایی” توسعه یافته توسط R. Carnap مسئول آن است.

این «منطق استقرایی» اساساً با منطق قیاسی متفاوت است که استدلال های آن یا معتبر هستند یا نامعتبر.

این یک منطق احتمالی است که استدلال های آن کم و بیش معتبر است و نتایج آن کم و بیش محتمل است.

برای بیان کردن کمی این کم و بیش ، مراتب احتمالات را بین یک و صفر تنظیم می کند.

 به عنوان مثال، او ممکن است کشف کند که احتمال مغذی بودن نان بر اساس داده های تجربه گذشته 0.999999 است.
بنابراین عبارات قبلی بر فرضیه کلی نان تغذیه می کند” با درجه 0.999999 دلالت دارند.

اما برای توجیه چنین استنتاج احتمالی، ما دوباره به دلیلی نیاز داریم که استنتاج از تجربیات گذشته به تجربیات آینده را مشروعیت بخشد.

بنابراین ما به یک اصل اصلاح شده از استقراء نیاز داریم، که استنتاج از تجربیات گذشته به تجربیات آینده را باوجودیکه منطقی نیست ، محتمل می‌سازد .

چگونه می توانیم این اصل احتمال را که به صورت استقرایی به دست آمده است توجیه کنیم؟ آیا به این دلیل است که تاکنون این اتفاق افتاده است؟ این ما را به این سوال باز می‌گرداند که چرا در آینده نیز اعمال خواهد شد؟

اما برای انجام این کار به یک اصل احتمال مرتبه بالاتر نیاز داریم که طبق آن احتمال می رود که اصول احتمال قبلی نیز در آینده محتمل باشند و غیره تا بی نهایت.

:تعمیم استدلال استقرائی در عرصۀ دینی

قابل ذکر است که عرصۀ دینی اینجا مراد از دین مقدس اسلام است و قرار برین شد که بحث را در گسترۀ آمو.زه های دین مقدس اسلام مطرح کنیم ، یعنی بحث عدم قطعیت ، احتمال و عادت که به صورت امید به معنی انتقال به آینده خود را نشان میدهد ، آیندۀ که از لحاظ منطقی توجیه اش ممکن نیست و قابل فهم نیست.

در این بحث دلنشین و دلکش تا حال آنچه به فهم می‌آید این است که استدلال استقرائی ساحۀ علوم تجربی را به خود اختصاص داده است و محک درستی و نادرستی یک استدلال استقرائی ثبوت تجربی است یعنی زمانی درست است که تجربه آنرا تأئید کند و زمانی رد می‌شود که تجربه آنرا رد کندیعنی بر اثر یک تلاش ابطال سازی یا falsification یاDas Falsifizieren و این از این جهت است که منطق استقراء این را آشکارا بیان میدارد که «هیچ نتیجۀ از یک استدلال استقرایی نمیتواند به معنای دقیق درست باشد، زیرا هیچ نتیجه گیری از یک استدلال استقرایی عام نمیتواند به طور کامل اثبات شود، یعنی نمی تواند تأئید شود

این هم تثبت شده است که برای تأئید کامل یک استدلال استقرائی باید همۀ مثال‌های که در آینده صورت می‌گیرند و یا تحقق می یابند ( گزاره های شخصی یا فردی که یک قانون کلی یا تئوری را شکل میدهد ) که بی نهایت اند ، ذکر شوند ، در حالیکه این ممکن نیست و به این معنی که محال است زیرا هیچ‌کس در ائندۀ بی نهایت حضور ندارد.

استدلا استقرائی مانند استدلال قیاسی نیست که یا معتبر باشد و یا هم فاقد اعتبار، بلکه استدلال استقرائی از لحاظ منطقی نامعتبر است یعنی فاقد اعتبار می باشد.

در یک فهم دیگر نتیجۀ استدلال استقرائی کم و بیش مورد تصدیق قرار می‌گیرد.

این هم مهم است که قوانین طبیعت حاصل شمارش صرف داده‌های تجربی نیستند ، بلکه براساس یک فرضیه طرح ریخته می‌شوند و از داده‌های تجربی یا از موارد فردی یا شخصی گذشته یا قبلی سند تأئید می‌گیرند که اساساً خطاء پذیراند.

از این تذکار عدم قطعیت وعدم یک نواختی به فهم می‌رسد به این معنی که « همۀ قوانین طبیعت که امروز مهر اعتبار بر جبن دارند ممکن است که فردا اعتبار شان رنگ ببازد و در ذباله دان بی‌اعتباری تاریخ سقوط کنند یعنی اینکه تعمیم تجربه‌های که گزاره های فردی یا شخصی را تثبت می‌کنند از لحاظ منطق استقراء توجیه ندارد.

براین اساس ، فردا ( آئنده ) زمین به دور خود ممکن است نچرخد، ممکن است خورشید دیگر طلوعی نداشته باشد.

چنین نتیجه‌گیری شده است که استدلال های استقرائی فاقدتوجیه منطقی اند و اساس و پایۀ این عدم توجیه منطقی استدلال های استقرائی این است که تصدیق گزاره ها یا Prämisse و نفی نتیجه Konklusion or conclusion تناقض منطقی را بار نمی رآورد.

عدم اعتبار منطقی استدلال استقرائی سبب نشده است که در علوم تجربی مجبور به عقب نیشینی شود ودیده می‌شود که نسبت به استدلال قیاسی در علوم تجربی و زندگی روزمره اهمیت بیشتری را به خود اختصاص داده است.

سوزندگی آتش مستمر خواهد بود ( نه بر اساس توجیه مطقی ، بلکه به صورت ,تدت).

به همینگونه در مورد تغذیه از نان نیز چنین است که ، تغذیه از آن چون در گذشته و حال نیز چنین خواهد بود.

همۀ این نتایح قابلیت خطاپذیری دارند.

این بدی معنی است که یک باور عریزی و ذهنی در مورد آن وجود دار که اساس انجام اعمال انسانی را ممکن می‌سازد و بدون آن باور انسان قادر به انجام هیچ عملی شده نمی تواند.

یا به تعبیر دیگر ، استقراء برای بقاء و عمل انسانی ضرورت است زیرا رهنمای بزرگ توصیف شده است.

این یک تعبیر دیگر، زمین سخت و سفت دسروز و امروز ممکن است فروریزد و در عوض تغیه از نان مسمومیت ببار نشیند و اینکه امکان فروریزی همۀ قوانین طبیعت می رود.

این باور که قوانین دیروز و امروز به فردا و آینده تعمیم یابند بر استدلال منطقی قابل اعتبار ابتناء ندارد و قابل توجیه نیست.

با چه دلیل فرامنطقی محتویات تجربی را تا حال داشته‌ایم به آئنده تعمیم میدهیم؟

بر اساس گفتۀ دیوید هیوم David Hume ، عادت اصلی است که اجازه میدهد از دانش حاصل از تجربه به آنچه هنوز دانسته نشده است گذر شود.

به عبارۀ دیگر ، انتقال از حال به آئنده بر عادت ابتناء دارد. همین مبای حقوقی را اصل استقراء یا اصل مجوز استقراء Induktionsprinzip می نامند.

پس اگر توجیه انتقال و گذر از حال به آئنده ابتناء داشته باشد ، قطعیتی که ظاهراً در طبیعت وجود دارد غیر قابل درک می شود.

اینگه گفته شود که نتایج استقرائی «حقیقت » را به خود نسبت دهد پذیرفته نیست اما دایرۀ « احتمال » قرار دارند .

این بدین معنی است که تکرار تجربیات گذشته در آئنده در حد « احتنمال » است.

چیزی که مهم است تفکیک و تمایز بین « احتمال » رویداد ها و « احتمال فرضیه ها » است که باید صورت گیرد.

این یعنی در یک مورد احتمال به گزاره نسبت داده می‌شود و در مورد دیگر نسبت احتمال به فرضیه ها صورت می گیرد.

از اینکه فرمول بندی فرضیه ها بر گزاره های فردی یا شخصی ابتناء دارد از احتمال گزاره ها نیز سخن به میان می آید.

این هم قابل ذکر است که نسبت احتمال به رویداد ها بر اساس یک توالی یک امر تجربی است.

در حالت دیگر احتمال یک امر منطقی است یا چیزی منطقی است ، احتمال منطقی یعنی گزارۀ رابط بین قضایا که یکی بر دیگری از برخی جهات دلالت دارد و از این جهت است که به « گزارۀ احتمال » « احتمال منطقی » نیز می گویند.

در منطق استقرائی که توسط کارناپ Carnap ارائه شده است ، منطق استقرائی منطق احتمالی است که استدلال های آن کم وبیش قابل اعتبار اند و نتایج آن کم و بیش محتمل اند.

ضرورت و نیاز به یک اصل اصلاح شده از استقراء قابل فهم است که استنتاج از تجربیات گذشته را به تجربیات آئنده را محتمل می‌سازد باوجودیکه منطقی نیست.

اصل احتمال که به صورت استقرائی بدست آمده است چگونه باید توجیه شود؟ آیابه این دلیل است که تاکنون اتفاق افتاده است؟ و این سؤالات خاستگاه این سؤال است که چرا در آئنده نیز اعمال خواهد شد؟

برای توجیه ضرورت اصل اصلاح شدۀ استقراء به یک اصل احتمال مرتبۀ بالا نیاز است که احتمال اینکه اصول احتمال قبلی نیز در آئنده محتمل باشند ، برآن ابتناء داشته باشند و تا بی نهایت.

در رابطه منطق استقراء و استدلال استقرائی نقاط مهم و برجسته را با تعابیر دیگر هم بیان کردیم تا بیشتر قابل فهم و هضم گردند و این در تعمیم موضوع در عرصۀ دینی مهم‌اند که دانستیم « عدم ادعای حقیقت عام و تام » ، « عادت » و « احتمال » سه نکتۀ برجسته در معرفی منطق استقراء و یا استدلال استقرائی جلوه خاص دارد و یا اینکه شکل دهندۀ منطق استقرء و یا استدلال استقرائی این سه مفهوم است.

پس آغاز می‌کنیم به نقد دیدگاه‌ برخی روشنفکران دینی که دیدگاه شان در تضاد با منطق استقراء و یا استدلال استقرائی قرار دارد. برجسته ساختن این تضاد از اهمیت بسزای برخوردار است چون این تضاد نشان میدهد که دیدگاه این قماش ااز مدعیان روشنفکری دینی در تضاد آشکار با منطق علوم تجربی است ، نه تنها اینکه این دیدگاه این مدعیان روشنفکری دینی با منطق تحقیق علوم تجربی مدرن در تضاد است بلکه مجموعۀ از وهمیات و توهمات شان است که به شکل متافزیک بر تعلمیات دینی دین اسلام تحمیل می‌گردد و با ادعا های علمی در تلاش تحمیل بر تفکر دینی اند.

در این رابطه به چند مورد اشاره می‌کنیم که شرح زیر اند:

1 ـ در دیدگاه این مدعیان روشنفکران دینی آمده است که پیامبر صلی الله آنچه را در رویاء رسولانه اش دیده است آن‌ها را بیان کرده است در حالیکه از لحاظ علمی نادرست اند ، اما با آن هم به دین آسیب نمی‌رسانند و دین را بی‌اعتبار و آبرو نمی سازند .

در این مورد می‌گویند که آتش گرفتن ابحار واقع نمی‌شود و ابحار آتش نمی‌گیرند و یا اینکه روئیدن زقوم که یک نبات در دوزخ ممکن نیست و به این کلمات می‌گویند دیدن گلستان در نار رؤیای است که صادقانه بین شده در حالیکه در واقعیت ممکن نیست

در رد این دیدگاه هم بر اساس استدلال استقرائی یا منطق استقراء و هم بر اساس فلسفۀ هراکلیت و هم تجربۀ انسان بر اساس اکتشافات علمی مجال و حرف برای گفتن زیاد است ، که سخافت این دیدگاه را درین مورد نشان میدهد.

الف ـ اگر ملاک و معیار منطق استقراء و استدلال استقرائی باشد این مدعیان روشنفکری بر اساس کدام تجربه ثابت می‌سازند که ابحار آتش نمی گیرند؟

میدانیم که گزاره های فردی و یا گزاره های شخصی که اثبات آن‌ها بر تجربه ابتناء قوانین کلی را می‌سازند ، این نتیجه که تا حال ابحار آتش نه گرفته‌اند یک قانون کلی در نظر گرفته می‌شود بر اساس کدام تجربه در آئنده قابل استمرار است و از ثبات برخوردار است ؟ آقای که مدعی روشنفکری دینی است از کجا در استمرار تاریخ در آئنده تشریف دارد تا بر اساس تجربه ثابت سازد که ابحار آتش نمی‌گیرند و چون گذشته در بستر تاریخ قرار دارند؟

ب ـ نتیجه‌گیری آقای مدعی روشنفکری دینی در این مورد که روئیدن زقوم که یک نوع نبات است در دوزخ که آنجا آتش شعله‌ور است، ممکن نیست .

در رد این مورد به عرض رسانیده می‌شود که از کجا و بر اساس کدام تجربه ثابت شده است که زقوم دوزخ و جهنم در عالم نباتات این جهانی تصنیف شده است و تمام خواص آن بر اساس تجربه ثابت گردیده است؟

دیگر اینکه منطق استقراء به ما یاد می‌دهد که اگر یک مورد تجاربیکه به صورت گزاره های فردی و شخصی قوانین کلی را می‌سازند اگر گزارۀ تجربی به اثبات برسد که در تضاد با گزاره های دیگر باشد ، قانون کلی ساقط می‌شود .

در این مورد یبولوژی به ما یاد میدهد که بکتری های زیادی به عنوان زنده جان وجود دارند که در دهانه های آتش فشان ها زندگی دارند ( تفصیل این مورد را به کتاب « قرآنکریم کلام آلله جلٌ جلاله و یا کلام محمد صلی الله علیه و سلم ؟» ارجاع می‌دهم .

ج ـ دیدگاه این قماش مدعیان روشنفکری دینی هم در مخالفت منطق استقراء و یا استدلال استقرائی قرار دارد و هم در مخالفت موضعگیری های قرآنکریم و این نشان دهندۀ این است که با وجود ادعا های علمی بودن توهمات بیش نیستند که بر نتفکر دینی تحمیل می‌شوند

منطق استقراء به ما عدم قطعیت ، عدم ادعا حقیقت عام و تام و احتمال و عادت را یاد می‌دهد ،یعنی اینکه هیچ توجیه منطقی نیست که بر اساس آن ثابت شود که فردا نیز مانند امروز خواهد بود ، و بر اساس عادت است که از حال به آئنده گذر و انتقال صورت می گیر و بر اساس عادت فردا چون امروز دانسته و فهم می‌شود ، در حالیکه دیدگاه این مدعیان روشنفکری دینی ثابت و لایتغییر است یعنی فردا را بر اساس منطق چون امروز فکر می‌کنند و گذر شان بر اساس عادت نیست و عدم قطعیت را در نظر نمی‌گیرند و دیدگاه شان چنان در تخالف منطق استقراء است که احتمال در فرهنگ شان در رابطه به آئنده جا ندارد و تجربیات زمکان خودشانرا ثابت و لایتغیر میدانند و بر آئنده انتقال میدهند که این موضعگیری در تمام ابعاد در تخالف با استدلا استقرائی است.

د ـ هراکلیت فیلسوف مشهور یونان باستان آتش را ماده المواد می‌داند یعنی به این مفهوم که این آتش است که به گونه های گوناگون در می آید.

در تجربه باید این را در نظر بگیریم که از آب انرژی برق حاصل می‌شود ، و هم از باد برق بدست می‌آید یا این حرکت الکترون ها است که بازده شان انرژی است و اینکه عناصر به درجات متفاوت در خود انرژی دارند یعنی اینکه آب که اکنون آب است تحت شرایطی قالبیت این را دارد که به انرژی تبدیل شود که یک نوع آن آتش است.

اما در محالفت دیدگاه این مدعیان روشنفکری دینی با قرآنکریم به دو مورد در این بخش می پردازیم:

سوره مبارکۀ الکهف آیات مبارکۀ 23 ، 24 ،35 ،36:

 وَلَا تَقُولَنَّ لِشَاْىۡءٍ إِنِّى فَاعِلٌ۬ ذَٲلِكَ غَدًا (٢٣إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ‌ۚ وَٱذۡكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَقُلۡ عَسَىٰٓ أَن يَهۡدِيَنِ رَبِّى لِأَقۡرَبَ مِنۡ هَـٰذَا رَشَدً۬ا (٢٤)

ترجمه : در هیچ مورد این را نگو که فردا آن کار را انجام میدهم ( تو هیچ چیزی کرده نمی‌توانی ) مگر اینکه الله بخواهد ، اگر فراموش کردی این حرف بر زبان آید ( ان شاءالله نگفتی ) ، پس فالفور پروردگارت را یاد کن و بگو که « امید است که پروردگارم در این مورد به آنچه به رشد نزدیک‌تر مرا رهنمائی کند»

 وَدَخَلَ جَنَّتَهُ ۥ وَهُوَ ظَالِمٌ۬ لِّنَفۡسِهِۦ قَالَ مَآ أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هَـٰذِهِۦۤ أَبَدً۬ا (٣٥وَمَآ أَظُنُّ ٱلسَّاعَةَ قَآٮِٕمَةً۬ وَلَٮِٕن رُّدِدتُّ إِلَىٰ رَبِّى لَأَجِدَنَّ خَيۡرً۬ا مِّنۡهَا مُنقَلَبً۬ا (٣٦)

ترجمه : و در حالیکه به خود ستمگار بود ، در باغ خود داخل شد ، و گفت من باور نمی‌کنم این باغ نابود شود.

و باور نمی‌کنم که قیامت برپا گردد ، و اگر به سوی پروردگارم باز گردانده شوم (به فرض اینکه قیامتی باشد ) قطعاً جایگاه از این‌ام بهتر خواهم یافت.

آیۀ مبارکۀ 23 به صورت دقیق این را می‌فرماید که عدم قطعیت در رابطۀ انسان و جهان یک امر واضح است و دیگر اینکه ادراده و خواست الله تبارک و تعالی نافذ است باید به آن توسل و تمسک جست. به صورت واضح انسان این را تضمین کرده نمی‌تواند که فردا مثل امروز خواهد بود.

آیات مبارکۀ 35 و 36 موضعگیری کسی را ذگر می‌کند که به الله تعالی و روز آخرت ایمان ندارد و بر دوام نعمات دنیائی باور و ایمان دارد و هم چنان در صورت برظائی رستاخیز بردوام نعمات که در دنیا نصیب برده است ، باور دارد.

این دو گونه موضعگیری کسی که ایمان ندارد بر تبات و قطعیت باور دارد و این باور نه تنها اینکه با آموزه های قرآنکریم متضاد و متناقض است با منطق علوم تجربی یعنی منطق استقراء نیز در تضاد و تناقض قرار دارد.

ادامه دارد……..

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *


− 5 = 1