انسان بزرگوار ؟

 

نویسنده : عبدالبصیر صهیب صدیقی

تاریخ انتشار : 15.01.2023

این جستار که بر داده های کتاب تاریخ فلسفۀ غرب ، اثر برتراندراسل Bertrand Russell ابتناء دارد از این نظر با اهمیت است که اثبات می کند که اخلاق زادۀ قدرت و مناسبات قدرت نیست ، در مناسبات احتماعی شکل نگرفته است و زادۀ روابط حاکم و محکوم نیست ، بلکه به صورت میراث بشری و نمای از نحوۀ هستی انسانی که در مسیر تاریخ به صورت یک کلیت مستقل از تاریخ خود را اثبات می کند ، می باشد .

اخلاق کلیت فرا زمانی و فرا مکانی است و از ثبات دایمی و مستمر برخوردار است و در تاریخیت زندگی بشر جلوۀ غیر تاریخی دارد . این همان چیزی است که فزیولوژیPhysiology مغز انسان و انتروپولوژی Anthropology آنرا به اثبات می رساند و اثبات تفصیلی آن در آموزه های دین مقدس اسلام جلوه و منظر روشن و خاص خود را در پیوند با اعتقاد توحیدی دارد.

این کلیت اخلاقی است که در یک بافت مفهومی و انسجام عینیت در رفتار انسانی تحقق می پذیرد و در این کلیت است که عظمت نفس به صورت استعاری مورد توجه و دقت قرار می گیرد یعنی اینکه تحقق کلیت اخلاقی که هم فرمان است و هم قدرت معنوی به عظمت نفس تعبیری است که در طول تاریخ شده است و این ذهنیت اخلاقی در بحث اخلاق نزد ارسطو هم روشن است ، اما چون بریده از توحید است از نظمی که اخلاق در ارتباط با توحید مطرح است ، برخوردار نیست و گاهی هم متضاد و متناقض است.

در این جستار هرمورد از اجزای این کلیت اخلاقی نزد ارسطو به صورت موارد شماره دار ذکر می گردد و بعد از ذکر هر مورد تبصرۀ لازم رویکردی تحلیلی این جستار است که اهتمام می شود.

1 – در تعیین اخلاقی ارسطو Aristotales عظمت نفس داشتن ، در وهله اول در رابطه با شرف و تذلیل سروکار دارد و از تکریمی و حرمتی که از جانب افراد خوب و جدی به او نسبت داده مى شود، شادمانى مى کند، چنان که گویی فقط آنچه را که مال خود است، یا کمتر از آن دریافت کرده است. زیرا هیچ چیزی نیست که مطابق با عدالت کامل وجود داشته باشد و یا در حد فضیلت کامل باشد.

تبصرۀ مورد اول :

اینکه عظمت نفس و یا بزرگواری انسان مرهون شناخت خوب و بد است یعنی اینکه عظمت نفس بر شناخت خوب و بد اخلاقی ابتناء دارد .

خوب و تحقق خوب در رفتار انسان با عث می شود شرافت و کرامت بشری را تبارز دهد و اما بد و تحقق آن در رفتار انسان ذلت و خواری را سبب می گردد.

وقتی که انسان ماهیت اخلاقی خود را در رفتار نشان میدهد یعنی به نحوۀ هستی سبژیکتیف Subjective خود عینیت می بخشد یعنی گونۀ اوبژکتیف objective را صورت بندی می کند و در شکل قوانین آنرا تبارز میدهد ، انسان نحوۀ هستی شرافتمند خود را به عرصۀ ظهور می رساند و این شرافت مندی در واقع همان زندگی اخلاقی است که بر عدالت ابتناء دارد و لازمۀ آن تکریم انسانی است یعنی در چوکات و مرز های قانون زندگی کردن است و این مسلم است که فرحت افزا است مسبب شادمانی است هم برای فرد و هم برای اجتماع و در این جا باید تذکر داد که هم فرد و هم اجتماع در یک فضای مشترک قرار دارند و تفکر همسان و همگون و عاری از تضاد در مورد اخلاق و رفتار اخلاقی دارند.

و آنگاه که در رفتار اخلاقی انسان رویکرد اخلاقی کنار گذاشته می شود ، مفهوم تذلیل و خفت و خواری هم در گونۀ سبژکتیف subjective و هم در گونۀ objective اوبژکتیف امر محتوم است زیرا اگر منحصر به فرد باشد ، فرد مورد بحث است و اگر به درجاتی در اجتماع تعمیم یابد ، دامن اجتماع را می گیرد و به درجه های متفاوت جامعه را متضاد و متناقض می سازد ، لگام گسیختگی شیوع می یابد و سبب می گردد که احکام اخلاقی هم در گونۀ سبژکتیف و هم در گونۀ اوبژیکتیف نقض شوند.

در این جا قابل ذکر است که تحقق کامل کلیت اخلاقی در رفتار انسان کمال انسانی را نشان میدهد ، ارسطو تحقق کامل آنرا ممکن نمی داند یعنی کمال گرا نیست.

این تا حدی درست است و تا حدی هم خلاف واقع و حلاف تجربۀ زیستۀ انسانی است.

در این رابطه شایان ذکر است که پیامبران علیهم السلام در عینیت تاریخی و در تجربۀ زیستۀ شان منطبق با عدالت هم در گونۀ سبژیکتیف subjective و هم در گونۀ ابژیکتیف objective زندگی اخلاقی مراتب کمال را داشته اند.

و تاریخ هم نشان میدهد احرار و آزادگان در تاریخ بشری که راه انبیاء علیهم السلام را رفته اند و بر نقش قدم های رسل علیهم السلام قدم گذاشته اند درجات بلند و بالا از هویت اخلاقی را نشان میدهند ، هویت اخلاقی که در رابطه با توحید و یکتاپرستی مطرح است.

2 ـ انسان بزرگوار کمترین احترام شدن را می پذیرد زیرا آنانیکه این کمتر احترام را ارزانی می دارند بزرگتر از آن چیزی ندارند که به انسان بزرگوار ببخشند.

تبصرۀ مورد دوم:

در این جا بوبی خود پرستی و جاه طلبی به مشام می رسد ،زیرا که بزرگی نفس و بزرگواری انسان از اجتماع بریده شده است و در حیطۀ فردیت مطرح شده است یعنی اینکه انسان بزرگوار که داری عظمت نفس است ، منحصر بفرد است ، از این که پذیرندۀ احترام کمتر از دیگران است ، به این دلیل است که چنان می اندیشد که دیگران ذهنیت اخلاقی ناقص دارند و این کمتر حرمت گذاری بر همان ذهنیت ناقص اخلاقی ابتناء دارد و این یعنی اینکه هم گونۀ سبژیکتیف subjective و هم گونۀ اوبژیکتیف objective کلیت اخلاقی تفاوت درجات را نشان میدهد.

در این رابطه باید به عرض رسانید که در عینیت اخلاقی در رفتار انسانها تفاوت ها را تجربۀ زیستۀ انسانی صحه می گذارد اما در ذهنیت اخلاقی تفاوت قابل ذکر وجود ندارد زیرا در هر عصر و زمان ذهنیت اخلاقی در تعلیمات وحیانی تثبت شده اند و خدشه بر دار نیستند.

3 ـ از سوی دیگر،حیثیت و احترامی که نزدیک‌ترین افراد به او می‌دهند و به خاطر چیزهای کوچک، او را بی‌تفاوت می‌گذارد زیرا شایسته او نیست و به همین ترتیب، توهین‌ها، زیرا همیشه در مورد او اشتباه می‌کنندکسب قدرت و ثروت در به خواست کسب احترام است.

تبصره بر مورد سوم :

تبصرۀ مورد دوم در این مورد نیز قابل تعمیم است البته در نظر داشت زمینه ها.

4 ـ بنابراین، اگر به کسی شرافت اهمیت چندانی ندارد، همین امر در مورد سایر موارد نیز صدق می کند.

تبصرۀ مورد چهارم :

ارجاع به تبصرۀ مورد اول.

6 ـ از این رو است که عظمت نفس می تواند احساس غرور ایجاد کند.

تبصرۀ مورد ششم:

ارجاع به تبصرۀ مورد دوم.

7 – آن که دارای عظمت نفس است، خود را در معرض خطر یک چیز کوچک قرار نمی دهد.

8 – از طرف دیگر به خاطررسیدن به یک هدف بزرگ خود را در معرض خطر قرار میدهد و وقتی این کار را انجام می دهد از جان خود نیز دریغ نمی کند یعنی پروای زندگی و جانش را ندارد، زیرا حفظ جان به هر قیمتی به نظرش سزاوار نیست .

تبصرۀ بر مورد هفتم و هشتم:

در این رابطه هم مفهوم وهم عینیت تاریخی شهادت در تعلیمات وحیانی بخصوص آموزۀ های قرآنکریم وعینیت تاریخی کلمۀ پرهیزیا Parrhesia در یونان باستان به صورت مشخص که شرح آن در رسالۀ از مشیل فوکو Michel Foucault بنام دیسکورس و حقیقت Diskurs und Whrheit آمده است ، که هردو مفهوم با هم مشترکات زیادی دارند و تا حد ترادف میتوان هردو را در نظر گرفت.

9 ـ او کسی است که به دیگران خدماتی انجام می دهد، اما از انجام دادن خدمات دیگران به خود اکراه دارد. زیرا اولی اثبات کنندۀ تفوق و برتری است و دومی نشان دهندۀ مرتبۀ نازلتر است.

تبصره بر مورد نهم :

اگر توقع از دیگران باشد ، اولی است که باید کنترول شود و در برخی مواقع بخشندگی هم در کلیت اخلاقی جایگاه مشخص دارد ، اما برهم زدن بافت مفهومی کلیت اخلاقی در عدم مراعات حقوقی ، اضمحلال حقوقی جامعه را درپی دارد.

در این مورد نهم ذکر تفوق و برتری و مهتری و کهتری ، نوعی بزرگ بینی را نشان میدهند و این در کلیت اخلاقی تناسب ندارد.

10 ـ خدماتی را که به او انجام میدهند ، با خدمات بزرگ‌تر هم پاسخ می‌دهد؛ زیرا به این ترتیب خود را به کسی که ابتدا به او خدمت کرده است، ملزم می‌کند تا دین او را اداء کند بلکه سود رسان مرهون منت او نیز خواهد بود.

تبصره بر مورد دهم :

در فهم اخلاقی بر اساس آموزه های وحیانی منت گزاری پسندیده نیست و جواز ندارد.

11 ـ کسانیکه دارای عظمت نفس اند هیچ چیزی را از دیگران توقع ندارند و مایل به دریافت آن از دیگران نیستند ، در مقابل آمادۀ دستگیری از دیگران اند و در برخورد و یا تعامل با افراد بلند پایه تر از خود ، بزرگی نفس خود را در اثبات وقار خود اثبات می کنند ، اما در قبال افراد متوسط رفتار شان عاری از کبر و تکبر است ، زیرا برتر بودن از طبقۀ بلند مرتبه کاری دشوار است ونشان دادن برتری از طبقۀ متوسط کاری است سهل و آسان.

تبصره بر مورد یازدهم :

بر هرترتیب باید متوجه بود که بر اصل وظیفه و تکلیف هم ذهنیت اخلاقی را به عرصۀ ظهور رسانید و هم رفتار اخلاقی را باید انجام داد و باید بر اساس وظیفه و تکلیف که جبر های اخلاقی اقتضاء دارد خود را اخلاقی ثابت کرد.

12 ـ پس به آنان که برتر اند خود را برتر نشان دادن دشوار و مشکل است و بلند همتی را باید به اثبات رسانید چون اثبات بلند همتی را اقتضاء دارد اما بر خلاف بالیدن در برابر آنهایکه دارای طبع بلند نیستند ، هنر نیست و هم چنان بی تدبیری را نیز نشان میدهد مثل اینکه در برابرضعیفان توانائی خود را به رخ کشید. کسی که دارای این خصوصیات است نمی تواند که حب و بغض خود را آشکارا نشان دهد و پنهان داشتن احساسات بر ترس ابتناء دارد و ترسو بودن را به اثبات می رساند.

تبصره بر مورد دوازدهم :

این جا در این مورد نشان دادن برتری به برتر ها و انصراف از نشان دادن برتری در برابر کسانیکه برتر نیستند ، رفتار انسانی را در متن اجتماع بر اساس ذهنیت اخلاقی و عمل اخلاقی در نظر ندارد بلکه در یک محدودۀ کوچک تأئید کننده و مجموعۀ که با معیارات اخلاقی برابر نیستند ، مطرح می سازد.

و این می تواند که بستر پرورش دهندۀ ریأ شود و خود بزرگ بینی را شکل دهد که در کلیت اخلاقی متناقض و متضاد اند.

13 ـ او حقیقت را بالاتر از ظواهر قرار می دهد و در گفتار و عمل باز است. اما با استهزاء طرفی نمی بندد.

14 ـ او آزادانه صحبت می کند زیرا می داند که از دیگران برتر است.

15 – او راستگو و صادق است ، اما از استهزاء کردن به دیگران و تمسخر کردن دیگران بدور است.

16 ـ او به صداقت و راستگوئی عادت دارد ، مگر اینکه با مردم به گونۀ استهزاء سخن بگوید.

او به ستایش و پرستش عادت ندارد زیرا در نظر او چیزی بزرگ نیست.

در مورد عیوب دیگران چیزی نمی گوید و نه هم از خود تمجید می کند و نه هم تحقیر دیگران را پسندیده میداند زیرا نه به ستایش خود اهمیت میدهد و نه هم به سرزنش از دیگران.

تبصره بر موارد سیزدهم ، چهاردهم ، پانزدهم و شانزدهم :

در رابطه با این موارد باز هم بهتر است که به اصطلاح کلمۀ شهادت هم به صورت مفهومی و هم به صورت عملی و رفتاری بر اساس آموزه های قرآنکریم و احادیث مطهر رسول الله صلی الله علیه وسلم و کلمۀ پرهیزیا Parrhesia در یونان باستان توجه کرد که شرح پرهیزیا Parrhesia را میتوان دررسالۀ دیسکورس و حقیقت Diskurs und Wahrheit ازمیشل فوکوMichel Foucault دریافت.

17 ـ خوش دارد که به چیز های زیبا غیر مفید دسترسی داشته باشد تا بر داشتن چیز های مفید و سودمند.

به همینگونه ، راه رفتن متناسب وآهسته و صحبت کردن با صدای آرام و پائین و به آرامی صحبت کردن از دیگر خصوصیات شخص بزرگوار است.

تبصره بر مورد هفدهم :

زیبا پسندی خود در تناسب با کلیت اخلاقی است ، خود کلیت اخلاقی زیبائی را معرفی می دارد و معرف زیبائی است چون کلیت اخلاقی خوب است و خوبی خود زیبائی است.

اما پرداختن به چیز غیر مفید و عبث زندگی کردن ، با کلیت اخلاقی که بر آموزه های وحیانی ابتناء دارد ، در تضاد و تناقض است و مفیدیت از نظر اخلاقی گاهی شکل حقوقی را اختیار می کند.

متین و آهسته راه رفتن با اقتضای شرایط ( به جز از حالاتی چون زمانیکه فرار از خطری قدم های تند را اقتضاء دارد ) و شمرده و آهسته صحبت کردن براستی که فضایل اخلاقی اند که شخص را بزرگواری می بخشند.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *


5 + = 14