نگاهِ هنجارشکنانۀ صائب در مواجهه با داستان خضر(ع)
نویسنده : عبدالقیوم ملکزاد
تاریخ انتشار: 09.02.2023
(1)
داستان حضرت خضر (علیهالسلام) و موضوع آب حیات و چشمۀ حیوان، در اشعار شاعران، حضور گسترده و بسامدی دارد. کمتر شاعری را میتوان سراغ کرد که در سروده های خود، به موارد ذکر شدۀ فوق عنایتی مبذول نداشته باشد؛ اما در این میان سخنسرای کثیرالاشعار تبریز، (میرزا محمدعلی صائب تبریزی اصفهانی (زادهٔ 1000 هجری قمری — درگذشته 1080 هجری قمری) و بزرگترین غزلسرای سده یازدهم هجری و نامدارترین شاعر زمان صفویه) دارای شیوه و نگاه متفاوتی نسبت به دیگران است! نگاه فراهنجار و یا هنجارشکنانه، که این نوع برخوردها به خصوص برخورد وی به یکی از مسائل دینی و عقیدتی (داستان خضر«ع») موجب شده که گاهی انتقاداتی را از سوی صاحب نظران بر انگیزد.
در این مقاله سعی خواهد شد تا بیشترینه به آن دست از اشعار صائب تبریزی مکث شود که نسبت به داستان یاد شده، نگرش منفی و هنجار گریزانه دارد، در مواردی هم خواهیم کوشید تا نوسانات فکری یا متفاوت بودن سروده های وی را در خلق مضامینی اعم از سازگار و ناسازگار یا موافق و متضاد، برجسته سازیم.
واژه های کلیدی:
داستان خضر(ع)، ملاقات حضرت موسی(ع) با وی، اسکندر، صائب تبریزی، هنجارشکنی و نوسانات فکری صائب.
جستار آغازین؛
برجسته بودن سنتگریزی در اشعار راهیان سبک هندی:
یکی از روشهایی که به طور غالب، راهیان سبک هندی، بدان تمسک جسته اند، همانا استوار بودن اشعار شان بر روش سنتگریزی و عدول از هنجار است. این جماعه دوستدار آنند تا در بسا موارد از عینک انتقاد، با سنن ادبی برخورد کنند. طرز بینش صائب تبریزی، به عنوان شاعری که صاحب سبک شناسایی شده است، به همین مقوله بنا نهاده شده است. به سخن دیگر: صائب، شاعری است عادتزدا، سنت گریز و هنجارشکن!
طوری که در بالا ذکر کردیم: نگاه این شاعر برجستۀ دیار تبریز نسبت به داستان حضرت خضر (علیهالسلام)، داستانی که یکی از سرچشمه های الهام بخش و مضمون آفرین ادب فارسی قرار گرفته، متنوع است. گاهی دیده میشود سیمای شعرش همگون با دید متعارف و سنتی است و زمانی هم توأم است با نگرش انتقادی و نوگرایی!
در رابطه با موضوع ثانیالذکر باور دکتر سیروس شمیسا این است که:
هرگاه کسی به آفاق و انفس نگاهی تازه داشته باشد، برای انتقال صور نوین ذهنی خود باید از زبان جدیدی استفاده کند و اصطلاحات و نحو و ترکیب نوینی را به کار ببرد، به ناچار اسم و اصطلاح وضع خواهد کرد تا به لغات بار معنایی تازهای بدهد.” ( شمیسا،1373: 15)
صائب تبریزی نیز در مواجهه با داستان ها و تلمیحات ادب فارسی، به ویژه داستان حضرت خضر (ع) سخن خود را با همین دیدگاه منطبق ساخته است؛ نگاهی که تفاوتی فاحش از نگرش سخنوران پیشین دارد.
داستان پیامبران علیهمالسلام در شعر شاعران وابسته به سبک هندی – که شاعر مورد بحث، یکی از پیشگامان آن شمرده میشود- دست مایهای برای مضمون سازیهای شاعرانه است. به قول جمیله اخیانی و همراه “…شاعر پیش از آنکه به حقیقت ماجرا توجه نشان دهد، آن را در ذهن خود بازسازی میکند و وسیلهای برای اظهار خلاقیت خود و شگفت زده کردن خواننده قرار میدهد، این نکته را بیشتر از همه در اشعار صائب شاهدیم که چگونه مضمونهای متفاوت و نکته های حکیمانه از این داستان پرداخته است، اما آنچه وی را از شاعران پیشین متمایز میسازد، نگاه متفاوت و به عبارت دیگر بدبینانۀ او از خضر [ع] و آب حیات است.” (1)
موضوع را بیشتر میکاویم و دیدگاه صائب را از زوایای مختلفی که به داستان خضر(ع) مرتبط است، مورد بررسی قرار میدهیم تا موارد عدول وی از دایرۀ هنجار، برجستهتر گردد.
شماتت صائب، در مواجهه با داستان حضرت خضر(ع):
قبل از اینکه روی سخن را متوجه بحث بالا بکنیم، به عنوان اعتراف به جایگاه رفیع شعر آن شاعر نام آور، بایست متذکر گردیم:
صائب تبریزی از معدود سخنورانی شمرده میشود که “در زمان حیات، شهرت و آوازۀ سخنش قلمرو زبان فارسی دری را در ایران، هندوستان و افغانستان و عثمانی، چنان در نوردید که مشتاقان سخنش از دور و نزدیک و برخی با پای پیاده به دیدار او میشتافتند”، به دیدار کسی که با سرایش اشعار رنگین و بلند خود، اعم از عاشقانه، عارفانه، انتقادی و پندآموز و…، در دل مردمان گذشته، حال و آیندگان، برخوردار از جایگاهی دست نیافتنی فراز آمده بود. از آن است که تراویده های فکری او مشهور شده بود به: ” شعر احساس و حکمت عامه”!
مزید به آنچه بدان پرداختیم، نگاهی میافگنیم به وجه دیگری از اشعاری که آنها را نیز منسوب به آن سخنسرای بزرگ میدانند :
طوری که نظاره میشود، صائب، این شاعر منسوب به تبار شمس مغربی (شاعر سدۀ هفتم هجری-قمری) کوشیده است نسبت به داستان یادشده، دو نوع نگرش را به نمایش بگذارد.
یکی: عمل کردن بر روش سنت ادبی؛
دوم: پرداختن به روشی که با عرف و عادت شعرای متقدم همسو و سازگار نیست.
برخی را باور بر این است: نامبرده هنگامی که انتقادات ملیح برخی از شاعران بزرگ چون سعدی و حافظ و خاقانی را نسبت به ماجرای حضرت خضر علیهالسلام، از نظر گذشتانده، خواسته تا پا را بسی فراتر از این محدوده بگذارد و دست بههنجار گریزی و گاهی به شماتت یازد و مخالف خوانی کند. با این تذکر،
لازم میبینیم پیش از پرداختن بر اشعاری از دیوان صائب، که از آنها بوی تند شماتت و سرزنش به مقام حضرت خضر(ع) به مشام میآید، خاطرنشان کنیم: در باب هنجارگریزی صائب تبریزی نسبت به داستان خضر علیهالسلام، مقالات تحقیقی ارزشمندی توسط تعدادی از اساتید از جمله ضیاءالدین سجادی، سعید ارباب شیرانی، محمد بیریای گیلانی، جمیله اخیانی و سمیه امامی مطلق، دکتر مصطفی گرجی، دکتر محمد حکیم آذر، دکتر هوشنگ محمدی و سید عباس سید حسینی، رجب توحیدیان و دیگران، به نشر رسیده است. تا جایی که دیده شد: در این میان، نوشتۀ دکتر آذر (عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی- شهرکرد)، بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. مومی الیه با ارائۀ شواهد شعری، بر موضوع “مخالفخوانی” صائب انگشت گذاشته است.
موصوف، در رابطه با هتاکی شاعر دیار تبریز، ارقامی را ارائه داده که از بیست موضوع فرا تر میرود.
اکنون توجه خواننده محترم را به این فراز از نوشتۀ نویسندۀ یاد شده جلب میداریم:
“صائب، خضر(ع) را مورد خطاب قرار میدهد و از سر انتقاد- که گاه تند و شماتتآمیز هم هست- چیزی را از او میپرسد. این ملامتگری در کل غزلهای صائب چندان زیاد نیست؛ اما به هرحال ساختار جملاتی که خضر(ع) در آنها مخاطب است- و شبهجملهای با نام او ساخته میشود- از حیث مخالفخوانی جالب است:
برو خضر که من آن کعبهای که میبینم
دلیل راهش غیر از شکستهپایی نیست، (دیوان صائب:5/1820)
در بیتدیگری میگوید:
به کام خضر آب زندگی را تلخ میسازم
به رغبت بس که می بوسم لب پیمانۀ خود را، (دیوان صائب، 6/ 362)
به بیت دیگری از وی توجه کنید:
تو ای خضر از زلال زندگی بردار کام خود
که این لبتشنه لعل آبداری در نظر دارد، (همان:2/2921)
و یا:
در هر گذر سبیل مکن آبروی خویش
ای خضر پاس چشمه حیوان نگاهدار، (همان:4/4717)
و نیز:
به من تکلیف آب زندگی کردن بود کشتن
تو را ای خضر در قید جهان جاوید میخواهم، (همان:4/5608)
شاعر در بیتی گویا مناعت نفس خود را به رخ دیگران میکشدو میگوید: خواهان آن نیست که آبرویش را به خاطر به دست آوردن آب بقا از دست بدهد!:
گر چه صائب آب حیوان میدهد عمر ابد
حفظ آبروی خود آب بقای دیگر است، ( همان، 16/ 994)
علاوه بر مواردی که ذکر شد، در دیوان صائب تبریزی نشانههای عدول از هنجار به خصوص در پیوند به داستان حضرت خضر دیده میشود؛ اینک به آوردن چند نمونه دیگری مبادرت میکنیم که شاعر کوشیده تا گامهایی در این راستا بردارد که به وضوح میتوان حکم کرد: آنچه در رابطه با حضرت خضر از خامۀ وی بیرون تراویده، نه تنها عیب کراهیتآمیزِ عدول از هنجار در سیمای آنها پدیدار است، بلکه گستاخانه نیز است. به گونۀ مثال وی “در دو بیتی که در زیر میخوانید، ماجرای خضر را به صراحت افسانه میداند و چرخ ستمگر را ظالمتر از آن برمی شمارد که حتی اجازه دهد قطره آبی خوش از گلوی کسی پایین برود، چه رسد به اینکه کسی زیر این آسمان کبود، آبحیات بنوشد”:
خضر و سیر ظلمت و آب حیات افسانه است
تازه شد هر کس شراب کهنه در مهتاب زد. (همان:5/240