بحش اول:

نویسنده: عبدالبصیر صهیب صدیقی

تاریخ انتشار: 16.03.2017

مدخل: interpretation Bild

در اولین نگاه مراد از تفسیر تأویلی از یک متن است برای فهمیدن با درنظر داشت دیگر متون مؤلفی که قرار است متنش ( چه بصورت نوشته شده ، گفتاری، تصویری، هنری و زندگی اجتماعی) که از لحاظ زمانی ، مکانی و زبانی با تأویل گزار یا مفسر تفاوت و اختلاف دارد یعنی گفتگوی تأویل گزار با متن است ، در این گفتگو و دیالوگ متن داشته هایش را سخاوتمندانه به دامن مفسر می‌ریزد و معانیش شگوفا می‌شود و شرط اساسی شگوفائی معانی متن در تأویل یا تفسیر متن توسط تأویلگزار این است که افق دید متن با افق دید تأویلگزار در انطباق باشد یعنی اینکه این‌گونه تأویل متن مدار است یابه عبارۀ دیگر اینکه این متن که قرار است تفسیر شود هم در استمرار تاریخی و هم با مراجعه به متون دیگری از مؤلف و متون و تأویل های همسان و مشابه دیگر با متن مورد تأویل، ذهنیت و افق دید تأویل گزار را شکل داده است. اینجاست که در حالات متغیرتأویل موافق با متن مورد تأویل با متن به بار مینشیند و شگوفا می شود. و اما مراد از تحمیل این است که تأویلی شکل داده می‌شود که از لحاظ تاریخی منقطع ، منفصل و مجزا از متون مرتبط با متن مورد تأویل است و در تضاد با تأویل های موافق با متن مورد تأویل است یعنی اینکه بین افق دید متن و افق ارغواندید تأویل گزار تفاوت، اختلاف و تضاد مشهود و نمایان است یا به عبارۀ دیگر اینکه استنباط و برداشت منقطع از استمرار تاریخی ، منفصل و مجزا از متون همسان وتأویل های همگون ، تحمیل نام داده می شود.

در تحمیل ذهنیت تأویل گزار معتبر است و براساس ذهنیت تأویل گزار تأویل شکل داده می‌شود در حالیکه در تفسیر اعتبار از آن متن است و این متن است که در گفتگو با تأویل گزار تأویل را شکل میدهد.

از یک نگاه دیگر تحمیل و تفسیر هردو تأویل اند و می‌شود که هردو را تفسیر گفت و در یک نگاه تفکیکی تحمیل همان تأویلی است که تأویل گزار ذهنیت خود را اساس تأویل قرار میدهد و اما در تفسیر یا تبیین، تأویل گزار تابع متن است و فهم و ذهنیت تأویل گزار در استمرار تاریخی متن و ظهور معانی بلاوقفۀ متن در زندگی فردی و زندگی اجتماعی شکل گرفته است و با این ذهنیت به متن مراجعه می‌کند و دیالوگ بین متن و تأویل گزار صورت می‌گیرد و در این دیالوگ است که متن معانی‌اش را مکشوف می سازد.

در تفسیر و تأویلی که به تحمیل مسمی می‌شود تأویل های سروسامان داده می‌شود که بی اندازه متعدد، متنوع ، متفاوت و متضاد اند و سرانجام در انطباق با متن قرار ندارند و مفاهیم این تأویل ها در بافت معانی متن جای نمی‌گیرند.

این هم مسلم استکه تعدد، تنوع و تفاوت در تأویل تفسیری و تبیینی بر متن محوری ابتناء دارد هم یک امر واضح و آشکار است، اما این تعدد و تنوع از جنس اکمال و یا تنقیص است و یاهم تنوع و تفاوتی است که در بافت مفاهیم متن متضاد نیست و خود متن استنباط های متنوع و برداشت‌های متفاوت را اجازه میدهد تا بروز کنند و یا هم استنباط و برداشت تأویلی نادرست با پیشرفت دانش بشر جایش را به تأویل درست خالی می‌کند بدون اینکه آسیب و صدمۀ به بافت مفهومی متن چه در گذشته و چه در حال و یاهم در آینده ف وارد آید.

موضوع:

هدف از بیان و اظهار مقدمۀ بالا این است که درین جستار عزم و آهنگ آن است تا علل و دلایل قراءت های متفاوت، متنوع و متضاد متون معتبر بخصوص متنون معتبر دینی و بالاخص قرانکریم روشن و واضح تبیین گردند.

این روشن سازی و وضاحت در عصر ما هم مانند گذشته از ضروری و اساسی است .

در مورد تأویل و تفسیر قرآنکریم اهم است که بین تفسیری که قرآنکریم و احادیث نبوی صلی الله علیه وسلم و فهم و شیوه زندگی صحابه رضوان الله علیهم اجمعین و علوم بشری آنرا تائید می‌کند و تأویل تحمیلی که متضاد با بافت مفهومی کل قرآنکریم است ، تفکیک روشن ارائه داده شود.

اگر این تفکیک صورت نگیرد جا برای تأویل ها و تفسیر های افراطی و تفریطی باز می‌شود و تاریخ داستان‌های از این افراط گرائی ها و تفریط اندیشی ها را در صفحات زمانی اش بایگانی کرده و در عصر ما ، عصر کنونی هم برجسته و چشمگیر اند.

مسلم است که در امت اسلامی ، گروه‌های تروریستی تکفیری از همان آغاز تشکل خوارج تا تشکلات بکتاشیه که منجر به تشیع صفوی در ایران شد ، تروریزم سازمان یافته را که حسن الصباح از قلعۀ الموت رهبری می‌کرد و مثال‌های دیگری که تاریخ از آن آدرس و نشان دارد و در عصر ماتشکلات بنام القاعده و داعش ظهور کردند، همه و همه در دامن تأویل های نادرست و افراطگرایانه زاده شده‌اند که کارنامه‌های شان هرروز بر رنج‌ها و آلام در بین امت اسلامی و اجتماع جهانی می افزایند.

تأویل ها و تفسیر های تفریطی نیز جاده صاف کن و علل ظهور تأویل ها و تفسیر های تحمیلی و افراطی اند زیرا وقتی قواید و اصول تفسیر درست وصحیح و موافق با کل بافت مفهومی قرانکریم ( رابطۀ قرآنکریم با وحی خفی که همان احادیث نبوی صلی الله علیه و سلم است و شیوۀ زندگی پیامبر صلی الله علیه وسلم و اصحاب گرامی رضوان الله اجمعین و به صورت اخص را بطۀ قرآنکریم با کتاب‌های آسمانی دیگر مانند تورات و انجیل) در نظر گرفته نشوند ، مسلم است که قراءت های گوناگون متضاد به ظهور می‌رسند که هر کدام زمینه‌های خاص و مختص بخود را دارند.

چوکات ترسیم شده و خدشه ناپذیر برای دست یابی به یک برداشت و استنباط درست از قرآنکریم و یا باور و ایقان به یک استنباط و برداشت و تأویل و تفسیر صحیح و درست و موافق با بافت کلی مفهومی قرآنکریم ، تأویل و تفسیر شخص مبارک پیامبر صلی الله علیه وسلم ( احادیث پیمبر صلی الله علیه وسلم ) و فهم اصحاب گرامی رضی الله عنهم اجمعین و علوم سیانسی و انسانی است. در این چوکات است که ذهن انسان جولان می‌کند تا به یک تأویل و استنباط درست نایل آید. در این‌گونه مراجعه واضح است که اکمال و تنقیص امر بدیهی خواهد بود و هم مسلم است استنباط ها و تأویل های به کمال رسیده رافع تأویل ها و استنباط های به کمال نرسیده و قراءت های تنقیصی خواهند بود و چه بسا که خود تأویل های به کمال نرسیده و استنباط های ناقص از خوان تأویل های به کمال رسیده تغذیه کنند و و با حفظ تفاوت‌های مکانی و زمانی ( فقهی ) به کمال برسند .

اصل بحث:

در بحث معنون به تفسیر و تحمیل و تفکیک این دولازم است برقواعد خدشه ناپذیر تفسیری و هرمنوتیک hermeneutics, Hermeneutik ترکیز شود زیرا امروز در علوم بشری بیش از هر زمان دیگر هرمونیتک Hermeneutik در زمینۀ تأویل و تفسیر برجسته و چشمگیر است.

ایجا لازم به تذکر است که قبل از تمرکز بحث بر هرمنوتیک بطور گذرا از قواعد خدشه ناپذیر در تفسیر متون معتبر ذکر بعمل آید تا در جریان بحث اشاراتی در جا های مناسب به آن‌ها سؤال برانگیز تباشد.

قواعد خدشه ناپذیر در تفسیر متون معتبر بخصوص متون دینی:

1 ـ معیار اصلی برای تفسیر یک متن معتبر مراجعه با دیگر متون از همان مؤلف.

2 ـ در داخل یک حوضۀ لسانی انطباق زمان گذشتۀ همان لسان با زمان حال و حاضر همان لسان.

3 ـ گفتگو و دیالوگ دو زبان متفاوت در یک زمان ( گفتگوی تأویل گزار با متن در یک زمان با تفاوت زبانی بین زبان متن و زبان تأویل گزار).

4 ـ ترجمه و برگردان زبان متن به زبان تأویل گذار، یعنی دیالوگ دو زبان متفات و زمان های متفاوت ( گذشته و حال ).

و اما هرمنوتیک چیست و نقاط اشتراک و افتراق آن با قواعد خدشه ناپذیر در تفسیر معتبر در جیست؟

همۀ بحث در ذیل این عنوان یعنی تفسیر یا تحمیل پاسخ دادن به این سؤالی است که در بالا مطرح شده است و از این جهت است از لازمه های این بحث است که بر هرمنوتیک ترکیز صورت گیرد تا در استنتاجات بعدی بتوان تفکیک تفسیر را از تحمیل مشخص ساخت.

هرمنوتیک hemeneutics , Hermeneutik :

هرمنوتیک با تفسیر و تأویل در شکل لغت شناسی آثار تمثیلی هومر و تشریح آن آغاز محسوس یافت که این آغاز برمی‌گردد به قرن ششم قبل از میلاد. بعد ها خاخام های یهودی با بکاری گیری هرمنوتیک ، شروح و تفسیر های خاخامی (rabbinic) بر تورات شکل دادند.

از زمان فیلون یهودی (Philo Judaeus) فیلسوف یهودی اهل اسکندریه که بین سالهای ( 20 ق.م ـ 40 ق.م ) زندگی میکرد و از اثر پذیری های تأویل های هومری ، در قرن اول میلادی تأویل کتاب مقدس آغاز شد و درین سلسله است که هرمنوتیک اثراتش را بر کثیری فیلسوفان، دانشمندان، متألهان گسترش داد که میتوان از آن‌ها چون اوریگن Origen فیلسوف و متألۀ مسیحی (185 ـ 253 م ) و اگوستین Augustin فیلسوف و متألۀ مسیحی ( 354 ـ 430 ) ، ویلهلم دیلتای Wilhelm Dilthey فیلسوف (1833 ـ 1911 ) شلایر ماخر Friedrich Schleiermacher فیلسوف و متألۀ آلمانی (1768 ـ 1834 )، مارتین هایدگر فیلسوف آلمانی Martin Heidegger ( 1889 ـ 1876 )، هانس گیورگ گادامر Hans Georg Gadamer ( 1900 ـ 2002 ) و امیلوبتی Emilio Betty فیلسوف ، قانوندان، و تئولوژیست ایتالوی (1890 ـ 1968 ) را میتوان نام برد.

با‌گذشت زمان محدودۀ هرمنوتیک منحصر به ساحات تأویل متون معتبر دینی نماند بلکه تمام علوم انسانی را دربر گرفت .

جامعه شناسی ، زبان‌شناسی ، تاریخ نگاری ، حقوق همه نشان بارز و برجسته از هرمنوتیک دارند.

هرمنوتیک از مشتقی از فعل هرمنویین ( Hermenuein ) در لسان یونانی است که به معنی تأویل کردن است و هرمینیا ( hermeneia ) صورت اسمی این فعل یونانی است، این فعل و این اسم دارای معانی سه وجهی اند که در گذشته خیلی مورد استعمال بودند

فعل هرمنویین و اسم هرمینیا به کثرت در آثار کتبی یونان باستان یافت می‌شوند، در ارغنون ارسطو در رسالۀ باری ارمینیاس ( Aristotle , The Basic Works, PP 40-61 ) به آن پرداخت.

صورت اسمی آن در تراژیدی ادیپوس و آثار افلاطون به کثرت دیده می‌شود و بسیاری از نویسندگان و فیلسوفان یونان باستان در آثار شان به این واژه پرداخته اند.

برای فهمیدن معنای دقیق هرمنوتیک واژۀ دیگری را که عبارت از هرمایوس (hermeios ) است باید در نظر گرفت و این واژه برمی‌گردد به کاهن معبد دلفی با وظیفۀ پیشگوئی که از هرمس اله پیام آور از خدایان ، پیام دریافت می‌داشت .پس هرمنویین و هرمینیا برگرفته از هرمس اله تیزپای یونانیان زمان باستان است زیرا هرمس پیام خدایان یونانیان را تفسیر و تأویل میکرد تا برای بشر قابل فهم گردد آنچه را که بشر از درک و فهم آن ناتوان است.

خلاصه اینکه هرمنوتیک به فهم درآوردن آن چیزی است که مبهم است و آشکار نیست و عمل به فهم درآوردن و آشکارسازی مستلزم زبان است زیرا که زبان است که فهم آشکار سازی در چوکات آن شکل می‌گیرد ، پس زبان برای به فهم در آوردن وسیلۀ مهم و اساسی است.

قبل برین تذکار رفت که فعل هرمنویین سه وجه معانی رامیرساند که عبارتند از:

1 ـ هرمنویین به معنی گفتن.

2 ـ هرمنویین به معنی به معنی توضیح دادن.

3 ـ هرمنویین به معنی ترجمه کردن.

1ـ هرمنویین به معنی گفتن یکی از سه وجوه اصلی است است که بیان کردن یا اظهار کردن را نیز معنی میدهد . این وجه در آثار مکتوب یونانی به وظیفۀ ابلاغی هرمس برمی‌گردد و این ابلاغ خود نوعی تأویل محسوب می‌گردد یعنی به صورت یک اعلام بیانی و اظهاری است که تأویل یا به فهم رساندن را در بردارد.این بیان و اظهار با سبکی صورت می‌گیرد که خود آن سبک تأویل است از آنچه به بیان آمده است.

قراءت متنی یا شعری با سبکی خاص نیز تأویل متن است و حتی موسیقی در هم آهنگی با قراءت شعری و یا غزلی نیز تأویل است با وجود آن که زبان شعر به دیگران نا آشنا باشد ، صدای زیر و بم آن تأویل است و به گوش رسیدن آن مفاهیم را القاء می‌کند که یا شادی و سرور و آور است و یا هم انسان را حالت حزین می‌بخشد که پی بردن به مفهوم تراژیک آن پارچۀ موسیقی است. این‌گونه تأویل کردن که همان گفتن است ، اهمیت قراءت کردن متنی را با صدای بلند به خوبی آشکار می‌سازد یعنی اینکه کلام ملفوظ متنی یا اظهار ملفوظ متنی نوعی تأویلی اساسی و پر اهمیتی است است که نمی‌توان انرا نادیده انگاشت.

فلاسفۀ یونان بین کلام ملفوظ و مکتوب تفکیک قائل بودند ، آن‌ها استدلال می‌کردند که کتابت اثری و یا متنی با وجودیکه اثر و یا متن را تثبیت می‌کند و استمرار تاریخی آنرا سبب میگرد ، متن و اثر را ضعیف هم می‌کند و این کلام ملفوظ این متن اثر است که متن و اثر را با خواندن تأویل مستمر می‌کند .

افلاطون در فایدروس برین اذعان دارد که حیات متن کتابت شده منوط و مربوط به کلام ملفوظ آن متن است.از اینکه اساس فهم زبان است و زبان پیش از آنکه دیده شود شنیده می شود.پس از اهمیت کلام ملفوظ دانسته می‌شود که کلام ملفوظ خود نوعی اجراء است ، اجراء ای که تأویل گر است و بیان کننده است که سویه های متفاوتی را در بر دارد.

تأویل شفاهی نقش دوگانه ایفاء می‌کند که عبارتند از :

1 ـ بیان اساس فهم هر متنی است که به بیان در می آید.

2 ـ فهم در قراءت تأویلی ریشه دارد.

پس می‌توان گفت که معنای یک متن ازاستماع متن جدایئ ناپذیر است و از این نتیجه گرفته می‌شود که اساس هر تأویل فهم یک زبان و رابطۀ آن زبان با زمان های گوناگون و دیگر زبان‌ها است.

اهمیت بسزای دانستن بیوگرافی و سوانح مؤلف ، و زمینه‌های رواشناسانۀ مؤلف و رابطه‌های اجتماعی مؤلف برعلاۀ زبان مؤلف برای فهمیدن متن و اثر مؤلف قابل تأکید بیشتر است.

2 ـ هرمنویین به معنی توضیح دادن:

این وجه از وجوه معانی هرمنویین بر استدلالی بودن فهم ترکیز دارد یعنی جنبۀ استدلالی بودن فهم را برجسته می‌سازد یا به عبارۀ دیگر بر دلایلی تکیه دارد که فهم از آن‌ها نأشی شده است.

نزد ارسطو تأویل ، تعبیر لفظی (enunciation ) است .

ارسطو اظهار داشت که عقل معنی را از جمله فهم و درک می‌کند که جمله همان گزاره است و توانائی عملی عقل ساختن گزاره هاست که یا حکمی صادق و یا کاذب در مورد اشیاء اند.

نزد ارسطو تعبیر لفظی و منطق باهم یکی نیستند زیرا منطق استنتاجی است که از مقایسۀ گزاره ها نأشی می‌شود در حالیکه تعبیر لفظی یا عبارت ، گزاره را صریح و روشن بیان میدارد که این خود نوعی تأویل ابتدائی محسوب می گردد. یعنی اینکه تأویل بر اساس تعبیر لفظی یا عبارت مقدم تراست بر تأویلی است که از منطق یا از استنتاج مقایسۀ گزاره ه یا عمل استدلال از معلوم به مجهول نأشی می شود.

نحوۀ نگاه کردن و رجوع کردن به یک متن و اثر یک تأویل ابتدائی است و همین تأویل ابتدائی شکل دهندۀ تأویلات بعدی است یعنی تأویلات بعدی مشروط به تأویل ابتدائی اند.

با نحوۀ نگاه کردن و مشاهدۀ متنی و اثری خود بخود تعیین می‌شود که متن و اثر چگونه فهمیده شود یعنی با اتخاذ روش یا Methode بخصوصی فهم معانای متن و اثر یا موضوع یا عین از قبل مشخص می‌شود که تأویل آن چیست؟.

درین صورت دیده می‌شود که روش Methode , و عین Object درهم تنیده اند و از هم جدائی ندارند زیرا این میتودیا روش است که تعیین می‌کند که عین یا موضوعی که باید تأویل شود ، چگونه است؟، و برین اساس می‌توان گفت که هر روش پیشاپیش یک تأویل است.یعنی روش بر فهم ماقبل از تأویل متن و اثری بخصوص شکل گرفته است و یا فهم اجمالی از متن و اثر است که روش را شکل میدهد و از این حیث بین روش و عین یا موضوع جدائی نیست و در این میان تحلیلی از متن و اثر ظهور می‌کند و یا بوقوع می پیوندد که تأویل عین یا موضوع است و در‌واقع مرحلۀ ثانوی تأویل است.

عین در یک نسبت با اشخاص دارای نیات متفاوت معنی متفاوت را از خود نشان میدهد و همین نسبت‌های متفاوت عین یا موضوع است که تفاوت معانی را بوجود می آورد.

تأویل تبینی یا توضیحی عبارت از تأویلی است که بر دانستنی های از قبل دانسته شده یا پیش فهم ابتناء دارد یعنی تأویل بر اساس نیات از قبل تعیین شده و دانستنی های از پیش یا پیش فهم شکل می گیرد.

وجوه معنائی هرمنویین گفتن و توضیح یا تبیین درهم تنیده اند زیرا گفتن که عبارت از تذکر است آنگاه گفتن به نحوه اجراء گفتن است که از قبل باید فهمیده شده باشد و این فهمیدن بر اساس تبیین یا توضیح رخ میدهد.

3 ـ وجه سومی هرمنویین ترجمه کردن:

ترجمه رافع تصادم زمان هاست همانطور که رافع تفاوت زبان‌ها به حساب می‌آید، از طریق ترجمه است که حوزه های متفاوت زبانی همدیگر را می‌فهمند و در لغات ، واژه‌ها و گرامر های متفاوت لسانی دیدگاه‌های همسان و افق های همگون شکل می گیرد. ترجمه تجربۀ فرهنگی بشر است که بر شناخت زبان‌های متفاوت ابتناء دارد.

ترجمه مهمترین عمل تأویل است که فهم همسان را بر اساس تفاوت زبان‌ها شکل میدهد، نتنها در ترجمه و تأویل بر اساس ترجمه ف تفاوت زبان‌ها به همسانی می گراید بلکه تصادم افق های دید مربوط به گذشته و حال از میان برداشته می شود.

تعاریف هرمنوتیک بعنوان علم تأویل:

علم هرمنوتیک به صورت مشخص شش تعریف را از خود ارائه داده است که در شش عنوان جاداده شده است که عبارتند از:

1 ـ نظریۀ تفسیر کتاب مقدس.اولین ظهور این نظریه در کتاب دانهاور J.C.Dannhauer منتشرۀ 1654 است. تمایزی بین علم تفسیرexegesis و علم هرمنوتیک به حیث روش شناسی تأویل از این کتاب قابل استنباط است و کتاب‌های درین مورد نیاز پروتستان جامعۀ آلمانی بودند که به رهنماهای برای تفسیر و تأویل کتاب مقدس ضرورت داشتند. بعد ها علم هرمنوتیک برای کشف معانی عمیق و نهفته و پنهان متون غیر دینی تعمیم یافت.

2 ـ روش شناسی عام لغوی ترکیز بر لغت شناسی یا Philologie .

3 ـ علم هرگونه فهم زبانی. شناسائی شرایطی که در هر گفتگو فهم را بروز می دهند. اصول این علم به تأویل همه متون تعمیم داده می شود.از اینجاست که علم هرمنوتیک علم مطالعۀ خود فهم تلقی می شود.

4 ـ مبنای روش شناختی علوم انسانی. با کار های ویلهلم دیلتای Wilhelm Dilthey آغاز شد . خواست دیلتای این بود که میخواست هرمنوتیک را اساس تمام علوم انسانی قرار دهد. هرمنوتیک بر تأویل اعمال و تجربه‌های تاریخمند بشر اعم از هنر، قانون و آثار ادبی تعمیم داده شد. همانطور که کانت نقد عقل محض را در علوم طبیعی به انجام رسانید، دیلتای می‌خواست نقد دیگری را سروسامان دهد که بر اساس آن بتوان فهم تاریخی را ارائه داد که این نقد عبارت از نقد عقل تاریخی بود.

5 ـ پدیدارشناسی وجود و پدیدارشناسی فهم وجودی. علم هرمنوتیک در این گونۀ خود پدیدارشناسانه است و هستی شناسانه است که با کار های فلسفی مارتین هایدگر Martin Heidegger به عرصۀ ظهور رسید و درین مورد با روی آوری به روش پدیدار شناسانۀ استادش ادموند هوسرل Edmund Husserl این گونۀ از علم هرمنوتیک را سروسامان داد که به طور عمده حاصل کارش تحریر کتاب هستی و زمان Sein und Zeit است که در 1927 به نشر رسید. هایدگر علم هرمنوتیک را نه علم یا قواعد تأویل میداند و نه روش شناسی برای علوم انسانی میداند بلکه هایدگر فهم و تأویل را جهت های اساسی و بنیادی هستی انسان میداند و از این جهت است که پدیدار شناسی هایدگر هرمنوتیک دازاینDasein است و فهم را هستی شناسانه ارائه می دهد. از این جاست که هرمنوتیک با بعد هستی شناختی فهم ارتباط پیدا می‌کند که اساس آن پدیدار شناسی مختص به هایدگر است.

تعمق فلسفی هانس گیورگ گادامر Hans Georg Gadamer در زمینۀ هرمنوتیک فلسفی شایان ذکر است که حاصل کارش حقیت و روش Methode und Wahrheit 1960 است. گادامر برای روشن ساختن اهمیت کار مارتین هایدگر از لحاظ تاریخی تحول علم هرمنوتیک را از شلایرماخر Schleier Macher ، ویلهلم دیلتای Wilhelm Dilthey و مارتین هایدگر Martin Heidegger به تفصیل شرح میدهد. طبق نظریۀ گادامر زبان اهمیت روبتزاید پیدا می‌کند ، هرمنوتیک گادامر هم هستی شناسانهOntologic است زیرا اوگفت که زبان هستی ای است که به فهم می آید. یعنی اینکه هستی از طریق زبان و بوسیلۀ زبان قابل درک و فهم است. هرمنوتیک گادامر تبیین نسبت زبان با انسان ، هستی و تاریخ است از این جهت هرمنوتیک گادامر هرمنوتیک فلسفی است و برین ترکیز دارد که فهم چگونه رخ میدهد و اساساً فهم چیست؟

6 ـ نظام های تأویلی که نماد ها و اسطوره ها را تأویل و تفسیر می کنند.

در این‌گونه نماد های تأویلی نماد ها و اسطوره ها به گونۀ نشانه‌ها انگاشته می‌شوند که این نشانه‌ها به صورت مجموعی به گونۀ یک متن انگاشته می‌شوند و هرمنوتیک در اینگونه موارد نظریۀ قواعدی است که حاکم بر تفسیر اند ، و درین باب است که آنالیز حالات روانی و رؤیا ها مورد بحث قرار می‌گیرند و وظیفۀ هرمنوتیک در اینجا کشف معانی مستور و مبهم رؤیا ها و حالات روانی است.

درین مورد خاص هرمنوتیک نام پل ریکورJean Paul Gustave Ricœur( 1913 ـ 2005 ) برجسته و چشمگیر است ، او که شرح فنومنولوژیکی phanomenological description را با هرمنوتیک ترکیب کرد، یعنی اینکه به فنومنولوژی phanomenology سایکو آنالیتیک psychoanalytic اهمیت بسزای قایل شد و آنرا کانون توجۀ خود قرار داد.

ریکور تفکیکی هرمنوتیکی از نماد های تک معنائی و دو معنای ارائه داد و آنالیز نماد های دومعنائی یا کشف معانی مکنون نماد های دومعنائی از عمق به سطح را کانون و زمینۀ اصلی هرمنوتیک دانست.

ریکور خواسته‌های انسانی، سمبول ها ، زبان ، شعر و آموزش و اصطلاحات علوم مربوط به تاریخ را مورد توجه قرار داد ودر این راستا از گابریل مارسل Gabriel Marcel , ایدموند هوسرل Edmund Husserl , کارل یاسپرس Karl Jaspers , مارتین هایدگر Martin Heidegger و زیگموند فروید Sigmund Freud بیشترین اثر پذیرفته است.

هرمنوتیک ریکور بر متن های که نماد تلقی می‌شوند و معانی متعدد دارند توجه دارد و در تلاش برکشیدن وحدتی از معنی های چند سویه است که بر آنالیز اسطوره ها هم تعمیم داده می‌شود.

اگر به کار هرمنوتیکی ریکور به دقت نگاه کنیم دریافته می‌شود که بین معنای ظاهری و معنای مکنون و تفاوت و اختلاف عمیق وجود دارد و این پیش فرضی است که ریکور از زیگموند فروید آموخته است ، آنگاه که فروید شکاکیت را در باور ها و فهم آگاهانۀ انسان ترویج کرد و بی اعتمادی نسبت به فهم آگاهانۀ انسان سبب شد و مدعی سطوره زدائی و توهم زدائی شد تا این حد که او باور های دینی را نوعی از توهمات کودکانۀ بشر وانمود کرد.

پس از اینجاست که هرمنوتیکی که اثر و نشانی از فروید دارد به هرمنوتیک بتشکنانه iconoclasm معروف است زیرا از دیدگاه فروید اسطوره ها و باور های دینی توهماتی اند که چون بت‌ها در زندگی بشر عرصۀ ظهور یافته‌اند که باید شکسته شوند از این جهت است که اینگونه هرمنوتیک بتشکنانه هم وصف شده است.

سنت هرمنوتیکی شلایر ماخر و دیلتای Schleiermacher and Dilthey تأویل را نأشی از نظام عام اصول میتودولوژیک میداند درحالیکه پیروان مارتین هایدگر Martin Heidegger که سردستۀ آن‌ها هانس گئورگ گادامر Hans Georg Gadamer است ، هرمنوتیک را فلسفی میدانند.

بین این دو نحلۀ هرمنوتیکی جدال و نزاع تاریخی وجود دارد که این جدال و نزاع بین امیلو بتی Emilo Betti و گادامر Gadamer در نمایندگی از سنت هرمنوتیکی هرمنوتیک به حیث نظام عام اصول روش شناختی و هرمنوتیک به حیث کاوش فلسفی خیلی معروف و مشهور است اثر امیلوبتی در بارۀ تأویل و اثر معروف گادامر بنام حقیقت و روش Methode und Wahrheit کم و کیف این جدال و نزاع را نشان میدهند..

امیلو بتی دم از کشف نظریۀ عام در تأویل می‌زند و می‌خواهد که آنرا نظام مند ارائه دهد تا لحظات زندگی انسانرا که تجربۀ انسانی اند ویا عینیت یافته‌اند تأویل کند.

بتی بر استقلالیت عین مورد تأویل از ذهن تأویل گزار بیشترین تأکید را دارد .

کانون توجۀ گادامر پاسخ دادن به پرسش فلسفی است که پرسش در بارۀ فهم است و آن اینکه : اساساً فهم چیست؟

گادامر نتیجه می‌گیرد که فهم فعل تاریخی است که با زمان حال نسبت دایمی دارد. گادامر بر استقلالیت موضوع تأویل و یا عین تحقق یافته خط بطلان می‌کشد زیرا این را در صورتی ممکن می‌داند امکان تحقق فهم بیرون از تاریخ باشد و یا فرا تاریخی باشد.

از نظر امیلو بتی ، گادامر ویرانگر اسقلالیت عین مورد تأویل که خصلت تاریخی دارد، است زیرا هرمنوتیک گادامر هیچ معیار و ظابطۀ برای تأویل کردن ندارد و هرمنوتیک گادامر ، هرمنوتیک بی ظابطه و بی معیار است.

اکنون بهتر است که کانون توجه را بر هرمنوتیک فلسفی هانس گئورگ گادامر Hans Georg Gadamer معطوف سازیم و بعد بر نقد امیلو بتی Emilo Betti در جدال و نزاع بین امیلو بتی و گادامر ، بر گادامر ترکیز کنیم و بعد هرمنوتیک فلسفی گادامر را در امر تأویل و تفسیر های دینی که امروزه روز مشغلۀ عدۀ از دین باوران که خود را روشن‌فکر می نامند ، ارزیابی و سنجش کنیم.

جوئل وانسهایمر Joel Weinsheimer مکتب هرمنوتیکی گادامررا با عدم قطعیت چنین توصیف می‌کند که کار گادامر در گسترۀ هرمنوتیک نه حرف اول است و نه حرف آخر بلکه در میانۀ مکالمۀ قرار دارد که در جریان است.

هرمنوتیک گادامر فهم را از تاریخ فهم جدانمی داند یا به عبارۀ دیگر فهم اثر تاریخ است و در قید معیار ها و ملاک‌های نظام های تأویلی نیست ، منوط و مربوط به جزمیات نظام های معین ، اصول، قواعد و ظوابط و دستورالعمل ها نیست.

آغاز اینگونه فهمیدن که فهم آزاد از قیود معیار ها و ملاک‌های نظام های تأویلی است و منوط و مربوط به جزمیات نظام های معیین تأویلی ، اصول ، قواعد و ظوابط نیست ، از تغییری است که شلایر ماخر Schleiermacher آنرا ایجاد کرد و آن اینکه وظیفۀ هرمنوتیک را متغیر از امکان بروز فهم که ابتناء آن بر قواعد و ظوابط و دستورالعمل ها در چوکات نظام های تأویلی که کشف شرایط عامی را برای فهمیدن سبب می‌شوند ، دانست.

گادامر درین راستا قدم‌های رو بجلو را گذاشت و مدعی شد که نظریۀ تأویل منحصر و محدود به وسعت دید است، پس گادامر به این استنتاج دست می‌یابد که فهم در قید تأثیر و سیطرۀ و نفوذ روش Methode نیست و آزد از آن در روند تأویل بوقوع می پیوندد.

اساسی‌ترین نکتۀ هرمنوتیک گادامر این است که فهم از تاریخ تجربه‌های زیستۀ انساها جدائی ناپذیر است و یا اینکه فهم اثر تاریخ است و زمانیکه فهم اثر تاریخ باشد معلوم دار که تاریخ شرط فهم خواهد بود و اینکه فهم گونۀ از فعل نیست بلکه انفعالی Passion است که رخ میدهد.

جوئل واینسهایمر Joel Weinsheimer نویسندۀ کتاب هرمنوتیک فلسفی و نظریۀ ادبی philosophical Hermeneutics and Literary Theory نکات برجستۀ هرمنوتیک فلسفی را چنین می نگارد که در این جستار بخشی از آن در قید شماره ذکر می گرددند:

1 ـ گادامر بر استعاری بودن زبان تأکید می‌ورزد یعنی زبان نزد گادامر استعاره metaphoric است .

2 ـ وقتی که زبان استعاره یا metaphoric تلقی شود ، تأویل نیزاستعاره ای خواهد بود.

3 ـ تأویل اتحاد امر یکسان و متفاوت است و این بدان معنی است فهم مانند استعاره است که هم یکسانیت و هم تفاوت را ارائه می‌دهد یعنی تأویل نشان دهندۀ افق فاعل شناسائی و موضوع یا عین مورد شناسائی ( افق تأویل گزار و افق متنی که فهمیدن آن قصد شده است ) است و تأویل حافظ هردو افق است.

4 ـ بر اساس تحلیل هایدگر Martin Heidegger ، تأویل در فضای آستانه ای میان امر پوشیده و امر مفتوح ، امر پنهان و امر آشکار عمل می کند.

5 ـ بتی Emilo Betti بوضوح دریافت که هرمنوتیک فلسفی فاعل شناسائی را اصالت می‌بخشد و یا قائل به اصالت فاعل شناسائی است و با در نظر داشت این اصالت ، عین یا موضوع شناسائی را تأویل می کند.

6 ـ انسان هستندۀ تاریخی است و هستی انسان هستی تاریخی است پس سنت تاریخی از درون تجربه‌های زیستۀ انسانی تأویل شود و این تأویل بر قواعد از قبل تعیین شده ابتناء ندارد.

7 ـ تأویل بر پیش فهم و فهم پیشاپیش از سنت که وجه تاریخی فهم است ابتناء دارد.

8 ـ وظیفۀ تأویل دقیق ترد و ریشه‌کن کردن همه پیش‌داوری‌ها نیست بلکه تأویل دقیق پیش‌داوری‌های صحیح را از نا صحیح و خطا جدا می کند.

9 ـ تأویل صحیح منحصر به جهان تأویلگزار است که همان محدودۀ افق پیش‌داوری است.

10 ـ بر اساس هرمنوتیک فلسفی گادامر ، تأویل به صورت امتزاج دیالکتیکی افق ها ترسیم می شود.

11 ـ تأویل بکارگیری زبان مشترک بین زبان تأویل گزارو زبان متن توسط تأویل گزار است تا هم زبان متن فهمیده شود و هم فهم تأویل گزار از متن توسط آن زبان مشترک بیان شود.

12 ـ در مکالمه بین متن و تأویل گزار است که برای امکان‌پذیر ساختن فهم یا تحقق فهم زبان مشترک شکل می‌گیرد.

13 ـ زبان را نمی‌توان عینیت بخشید یا آنرا به صورت آبژه درآورد.

14 ـ آنچه که به بیان می‌آید فهمیده می‌شود ، نه خود زبان.

15 ـ براساس گفتۀ گادامر ، هستی که می‌تواند به فهم درآید زبان است.

16 ـ گادامر سنت را معادل حقیقت قرار می‌دهد زیرا اجماع مکالمه ای یا همسخنانه برآن ابتناء دارد که نقد سنت و ابطال عقاید دیگران را سروسامان میدهد.

پایان بخش اول

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *


9 − 4 =