نویسنده : راینر وینتر Reiner Winter
ترجمه و تلخیص از : عبدالبصیر صهیب صدیقی
بخش دوم
تاریخ نشر : ؟؟؟؟.10.2018
اصطلاح دیالکتیک Dialektik نزد افلاطون Platon و ارسطو Aristoteles:
افلاطون اولین کسی بود که اصطلاح دیالکتیک را در فلسفه به حیث یک اصطلاح فلسفی استعمال کرد با وجود اینکه این اصطلاح نزد پارمنیدسParmenides و زنون Zenon کار برد خود را داشت ، هم چنان سوفیست های چون پیتاگوراس ، جورجیا و هیپاس این اصطلاح را به معنای استدلال قانع کننده بکار گرفته اند.
افلاطون بر شیوۀ استدلال سوفیست ها انتقاد میکرد و آنها را ستیزه جوEristik (= Streitlust)
می خواند .بنابرین یک مشاجرۀ لفظی بر اساس علم معانی و بیان که گوینده فقط قصد دارد تا شنوندۀ خود را فریب دهد و یا در برابر شنونده نیرنگ بکار برد.
کار برد اصطلاح دیالکتیک توسط افلاطون در ضدیت با ستیزه جوئی های سوفسطائی ها بود .
دانش و علم دیالکتیک برای افلاطون عبارت بود از یک میتود مناسب شناخت واقعی، چنان میتودی که برای او شکل یک گفتگو و مکالمه را داشت، مکالمه و گفتگوی که شناخت واقعی را در بحث افکار و نظریات مخالف متبلور می سازد.
دیالکتیک در اینجا روش شناختن گفتگو و مکالمه است.
نزد افلاطون بکار گیرندۀ دیالکتیک کسی است که سؤال کردن و پاسخ دادن را میداند.
در فلسفۀ افلاطون دیالکتیک به حیث میتود و روشی مطرح است برای حصول حقیقت بخصوص از طریق گفتار متقابل یعنی گفتار و گفتار متقابل برای شناختن هستنده ها تا بلاخره ایدهها و مثل ابدی ، قابل درک و فهم شوند.
به این مفهوم ، افلاطون تمام آثارش را در شکل و صورت دیالوگ دیالکتیکی ارائه کرد.
با در نظر داشت شکل میتودیک دیالوگ های افلاطون ، نوع بخصوصی در تاریخ.. ادبیات فلسفه محسوب میشوند .
هم چنان ارسطو نیز اصطلاح دیالکتیک را در برابر هنر قانع سازی سوفسطائی ها قرار داد تلاش کرد تا ذریعۀ قواعد منطقی، استنتاجات نادرست ستیزه جویانه یا مشاجره آمیز را که غیر مجاز و نا روا اند کشف کند یا به عبارۀ دیگر نادرستی آنها را برملاء سازد ، اما در در تمایز و توفیر با افلاطون ، ارسطو دیالکتوز را در یک خویشاوندی معنائی تنگانگ با ظوابط و اصول منطقی خود استعمال کرد و بکار گرفت. لوجیک Logik یا منطق نزد ارسطو یک علم است که بخصوص تلاش میورزد که چه استنتاجاتی در کدام شرایط اعتبار دارند.
ارسطو بین انالیتیک Analytik و دیالکتیک Dialektik فرق میگذارد ، دیالکتیک دکتورین و اصول محتمل نتایج معتبر اند.
ارسطو در مورد « محتمل یا احتمالی » ذکر میکند که : چنان استنتاجاتی که به همه یا به اکثر مردم و یا به کارشناسان درست و صحیح وانمود می شوند.
اصطلاح دیالکتیک در قرون وسطاء:
تفکیک ارسطو بین آنالیتیک و دیالکتیک در قرون وسطاء به فراموشی سپرده شد به گونۀ که تا قرن شانزدهم ، کل منطق بدون تمایز به عنوان “دیالکتیک” نامگذاری شد.
در این ارتباط به صورت جدی در برابر اعتقادات مذهبی قرار گرفت.
در قرن هفدهم ، فیلسوفان در اتکاء به ارسطو بار دیگر بین آنالیتیک دارای قدرت اثبات ( تحلیل قطعی ) و دیالکتیک ( نتایج مشتق شدۀ صرف محتملا راست) را تفکیک کردند.
اصطلاح دیالکتیک نزد کانت Immanuel Kant:
ایمانوئل کانت در سال 1781 در اثر معروف خود بنام نقد عقل محض دو واژۀ باستانی آنالیتیک و دیالکتیک را استعمال کرد تا مفهوم کلی منطق خود را تعیین و مشخص سازد.
سبک استعمال کانت در ارتباط با آنالیتیک کاملاً به گونۀ ارسطو است ، در حالیکه معنی دیالکتیک را به طور واضح تغییر داد که حتی با این تغییر معنائی ظهور یک ابهام مشخص را اجازه میدهد.
نزد کانت انالیتیک آن بخشی از منطق کلی است که با شناخت از حقیقت ، ( درشکل ایدۀ محض ) مستقل از محتوای عینی سروکار دارد.
آنالیتیک نزد کانت آن بخشی از منطق است که یافته های فکری محض صوری ما را به عناصر جداگانه تجزیه می کند و این را به حیث اصول تمام قضاوت های منطقی به نمایش می گزارد، بنابرین آنالیتیک حد اقل آزمون منفی حقیقت است.
با این فرمول بندی ، کانت اظهار می دارد که گزاره های که با قوانین صوری منطق در تضاد اند در هر حال و صورت باید نادرست و غلط باشند مستقل از اینکه آنچه از نظر محتوائی میگویند ،امتحان و محک حقیقت به صورت اتوماتیک منفی واقع می شود.
چنین است به گونۀ مثال گزارۀ که « برف می بارد و هم زمان برف نمی بارد » مستقل از آب و هوا در هر صورت نادرست است برای اینکه این گزاره به صورت صوری یک تناقض منطقی دارد.
از سوی دیگر گزاره های که با قوانین منطق صوری به صورت کامل منطبق اند ، این گزاره ها از نگاه منطق صوری صحیح و درست اند ، بنابرین به تنهائی هنوز به عنوان یافته های فکری نو فهمیده نمی شوند زیرا که این جا برسی با واقعیت ضروری است.
آیا به گونۀ مثال یک شناخت و یا دانش فزیکی در مورد الکترو مقناطیسم به صورت محتوائی راست و درست است نمی تواند منطق صوری را تصمیم گیرد ، بلکه یک آزمایش تأئید شده را تصمیم گرفته می تواند.
کانت مرز ها و حدود آنالیتیک را به عنوان منطق صوری واضح و روشن نشان میدهد که او بین شکل و فورم منطقی و محتوای مادی شناخت و دانش تمیز میکند
دیالکتیک به عنوان منطق توضیح نمود ها :
منطق نزد کانت مرز های روشن دانش را دارا است ، این یک نقطه نظر مرکزی برای اصطلاح دیالکتیکی او است..
اکنون کانت این دیدگاه منطقی را که فراتر از مرز های خود می رود و چنین وانمود می کند که می تواند که این دیدگاه که شناخت در مورد واقیعت مادی غیر منطقی را حاصل کند ، تنها یک منطق نمود می نامد.
حالا با توجه به کانت با در نظر داشت حقیقت مادی شناخت فقط گزاره های به ظاهر درست و صحیح در مورد واقیعت را می توان عرضه کرد که کانت این را دیالکتیک می نامد.
او بیان می دارد که منطق کلی به عنوان ارگانون (میتود شناخت )مورد نظر قرار می گیرد و همیشه منطق نمود دیالکتیکی است.
از این جهت است که کانت اظهار می دارد که منطق در معنی خود به دیالکتیک مبدل می شود بنابرین به منطق نمود ، وقتی کسی تلاش کند با آن منطق شناخت واقعی در مورد جهان مادی بدون اینکه برسی عملی واقیعت را اتخاذ کند، حاصل کند.
دیالکتیک استعلائی :
کانت در برابر این اصطلاح دیالکتیکی « دیالکتیک به عنوان منطق نمود » یک اصطلاح دیالکتیکی دوم کاملا مختلف را قرار می دهد که این اصطلاح دوم دیالکتیکی که بقر منطق نمود تأمل نقادانه دارد .
یک منطقی که حقیقت ظاهری و نمودی را در مورد جهان اظهار می دارد، نزد کانت غیر فلسفی است.
در عوض ، یک منطق مطابق به شأن فلسفه حتی یک نقد نمود دیالکتیکی می باشد و این عبارت است از دیالکتیک استعلائی.
با این فورمول بندی که دیالکتیک استعلائی نقد نمود دیالکتیکی است ، ابهام کلمۀ دیاکتیک واضح و آشکار است.
در قدم اول با اسم « دیالکتیک » ذکر می شود در قدم دوم ، با صفت « دیالکتیکی » دقیقا همان چیزی است که تحت این نقد قرار میگیرد یعنی ( منطق نمود ).
پس اصطلاح دیالکتیک نزد کانت یک بار تسمیۀ است برای یک نقد جامع شناخت ( اکثرا با صفت ترانسیندینتال ) و بار دیگر بیانگر منطق نمود که نقد شده است.