نویسنده : عبدالبصیر صهیب صدیقیکعبۀ شریفه

برگرفته از: سیرت سرور عالم جلد دوم که نعیم صدیقی آنرا ترتیب کرده است

تاریخ انتشار :03.01.2019

قصۀ و داستان غرانیق آن بخشی از تاریخ اسلام است که در پیوست به حواث هجرت مسلمانان از مکۀ معظمه به حبشه قرار دارد که این مهاجرت درسال 45 عام الفیل یا سال 5 بعد بعثت صورت گرفت.

وقتی که ظلم و ستم مشرکین قریش به روبه تزاید بود و به اوج خود رسیده بود و آزار و اذیت جسمی و روحی مسلمانان وحشت و بربریت مشرکین را نشان میداد، پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود که : « خوب است که شما بیرون شوید و به حبشه بروید در آنجا پادشاهی است که نزد آن برکسی ظلم نمی‌رود و آنجا سرزمین خیر است . تا زمانیکه الله تعالی برای رفع این مصیبت راه بیرون رفت را پیدا نکرده شما همانجا بمانید

داستان هجرت حبشه تاریخ پربار اسلامی را شکل داده در این حادثۀ تاریخی صراحت و صداقت مسلمانان ، شرافت و عدالت نجاشی پادشاه تاجدار مسیحی حبشه ، فهم همسان نجاشی و مسلمانان مبتنی بر آیات مبارکۀ سورۀ مبارکۀ مریم با کمی تفاوت ، ناکامی و شرمساری هئیت اعزامی مشرکین قریش به حبشه در اخلال همسانی تفکر دینی بین مسلمانان و پادشاه عادل حبشه ، مواردی اند که در کتاب‌های سیرت رسول الله صلی الله علیه وسلم جایگاه خاص و ارزنده را دارا اند که مطول و مفصل بحث شده‌اند .

طوریکه از عنوان این مقال پیدا است ، در اینجا تنها ترکیز بر داستان غرانیق است که در پیوست با هجرت حبشه قابل بحث است و بنابرین از موارد دیگر یعنی از جرئیات دیگر هجرت حبشه صرف نظر می کنیم.

در رمضان سال 5 بعد از بعثت پس از آنکه مسلمانان به حبشه هجرت کرده‌اند و آنحا در امن تحت حاکمیت نجاشی شاه عادل حبشه زندگی آزادانۀ شانرا سپری می‌کردند ، در مکۀ معظمه پیامبر صلی الله علیه وسلم روزی در مسجدالحرام در حضور داشت مجمع بزرگ قریش اعم از مسلمان و مشرک ، بایستاد تا تقریر کند که الله تعالی بر زبان مبارکشان سورۀ مبارکۀ النجم را جاری ساخت ، شدت تأثیر کلام یعنی آیات مبارکۀ سورۀ النجم محسوس بود .

مشرکین عادت داشتند که در اثنای تلاوت قرآنکریم صدا ها و اداء های در می‌آورند تا مانع شنیده شدن قرآنکریم شوند یعنی اینکه با صدا ها خلل ایجاد می‌کردند که تا این کلام مبارک و مقدس به گوش ها نرسد ، اما این بار ازبسکه کفار و مشرکین تحت تأثیر شدید کلام الله تعالی قرار گرفته بودند و اخلالگری را که عادت داشتند فراموش کردند نه تنها اینکه اخلال گری را فراموش کردند بلکه در ختم سورۀ مبارکه وقتی که پس از تلاوت آیت مبارکۀ که سجدۀ تلاوت را لازم میدارد ، پیامبر صلی الله علیه وسلم سجدۀ تلاوت را بجا آوردند ، مشرکین نیز به پیروی از پیامبر صلی الله علیه وسلم اقدام به اداء شجده کردند و به سجده افتادند.

بخاری ، مسلم ابوداود و نسائی به روایتی از عبدالله رضی الله عنه بن مسعود نقل می‌کنند که این اولین سورۀ مبارکه است که در مجمع عام قریش تلاوت شده است و مطابق روایت مردویه سورۀ مبارکۀ ایست که در حرم شریف تلاوت شده است.

جالب و شایان توجه است که همۀ سرداران مشرک که بیرق و علم شرک را بر شانه داشتند و حامی نظام شرکی و طبقاتی بودند ، رو به سجده افتادند.

امیه بن خلف از سرداران مشرک مقداری خاک بر جبین مالید و گفت که برای من همین کافی است ، شاهد عینی دیگری از این واقعه حضرت مطلب رضی الله عنه بن وداعه است که تا آن زمان به اسلام مشرف نشده بود ، روایت این شاهد عینی در نسائی و مسند احمد چنین آمده است که : « وقتی که پیامبر صلی الله علیه وسلم سورۀ نجم را تلاوت کرد و در آخیر سجده کرد تمام حاضرین با پیامبر صلی الله علیه وسلم سجده کردند و من سجده نکردم و برای تلافی آن هر زمانیکه این سورۀ مبارکه را تلاوت می‌کنم سجدۀ تلاوت را ترک نمی کنم

ابن سعد با سندی از واقدی بیان میدارد که ولید بن مغیره نیز بدلیل کبر سن و عدم توانائی انجام سجده ، مشتی خاک بر جبین مالید و ابو احیحه سعید بن العاص به همینگونه به دلیل کبر سن و عدم توانائی اداء سجده مشتی خاک بر جبین مالید .

این خبر به مهاجرین حبش طوری رسید که گفته شد که مشرکین قریش مسلمان شده‌اند و بر همین اساس بود که برخی از مهاجرین از حبشه برگشتند و از نزدیک مشاهده کردند که بر همان منوال سابق است و تعییری در ذهنیت سرداران مشرک قریش نیامده است و از این جهت بود که دوباره به مهجر حبشه برگشتند یعنی اینکه هجرت به حبشه بار دیگر تحقق پذیرفت.

سجدۀ سرداران مشرک قریش آن‌ها را مورد طعن و اعتراض قرار داد و همۀ آنهای که مسلمان نشده بود بر سردارن مشرک قریش طعن زدند که دیگران را مانع از شنیدن قرآنکریم می‌شوند در حالیکه خود به دقت می شنوند و هم سجده می‌کنند .

سرداران مشرک قریش و دیگر مشرکین که سجده کرده بودند از کردۀ خود پشیمان و نادم بودند و به خود می‌گفتند که این چه کاری بود که ما کردیم و از این جهت در فکر دلیل و بهانۀ بودند تا این کار ناخواستۀ شانرا توجیه کند و از اینجا بود که سرداران مشرک قریش چنین دلیل و بهانه را اشاعه دادند: « وقتی که پیامبر صلی الله علیه وسلم این آیات مبارک أَفَرَءَيۡتُمُ ٱللَّـٰتَ

( وَٱلۡعُزَّىٰ (١٩)وَمَنَوٰةَ ٱلثَّالِثَةَ ٱلۡأُخۡرَىٰٓ

ترجمه : آیا لات و عزی را دیده اید؟ (19) و منات ( بت سومی ) بی‌ارزش را ؟ (20).

پس از تلاوت این آیات مبارکه شنیده شد که تلک غرانقه العلی و آن شفاعتهن لترجی یعنی اینکه این‌ها بتنان بلند مرتبه اند و. شفاعت شان متوقع است.

و از این جهت بود که ما ( مشرکین قریش )به سجده رفتیم چون بتانی را که ما پرستش می‌کنیم به نیکی یاد شد » .

این بود دلیل سرداران مشرک قریش در توجیه سجدۀ شان در قضیۀ تلاوت سورۀ مبارکۀ النجم در مجمع بزرگان مشرک قریش در مسجدالحرام.

کاملاً مبرهن و هویدا است که این توجیه و دلیل سرداران مشرک قریش با سیاق و سباق سورۀ مبارکۀ النجم کاملاً در تضاد و تخالف است و هیچ توجیه ندارد ، اما جای تعجب و افسوس است که برخی مفسرین و محدثین امت مسلمه به این نظر اند که آنچه مشرکین قریش ادعا دارند ، شنیده شده است یعنی در‌واقع از زبان پیامبر صلی الله علیه وسلم شنیده شده است و به این امید و آرزو که دشمنی با کفار مشرک قریش مختومه اعلان شود و شیطان از این آرزومندی و تمنا که در دل پیامبر صلی الله علیه وسلم می گذشت سؤ استفاده کرد و این کلمات را بر زبان مبارک جاری ساخت .

این داستان از این جهت جالب می‌شود که در دل پیامبر صلی الله علیه وسلم این آرزو و تمنا وجود داشت که کاش قرآنکریم در بر دارندۀ وحی باشد که بر اساس آن دشمنی و منافرت مشرکین قریش نسبت به اسلام بر طرف شود و تا اندازۀ به اسلام نزدیک شوند و یا کم از کم از شدت مخالفت شان نسبت به اسلام کاسته شود. این تمنا در دل پیامبر صلی الله علیه وسلم وجود داشت که سورۀ مبارکۀ النجم نازل شد و پیامبر صلی الله علیه وسلم تلاوت آنرا در مجمع مشرکین قریش آغاز کرد و قتی آیات مبارکۀ 19 و 20 را تلاوت کردند به تعاقب آن فی الفور از زبان مبارک ( تلک غرانقه العلی ان شفاعتهن لترجی یعنی این بتان بلند مرتبه اند و شفاعت شان متوقع است ) و از این جهت بود که مشرکین قریش به سجده رفتند زیرا گفتند که بتان شان مورد تائید قرار گرفته اند.

سرداران مشرک قریش گفتند که اختلافی بین ما باقی نمانده ما هم همین را می‌گفتیم که خالق و رازق الله تعالی است و البته این معبودان ما نزد الله تعالی شفاعت کنندۀ ما اند.

شام روز طبق روایت این مفسرین و محدثین ، جبرائیل (علیه‌السلام) نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم آمدند و به پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند که شما چه گفتید ؟ این دو فقره را من نیاورده ام .

پیامبر صلی الله علیه وسلم پس از این تصریح جبرائیل (علیه‌السلام) بسیار غمگین شدند و در این ارتباط الله تعالی آیات مبارکۀ را در سورۀ بنی اسرائیل نازل کرد:

 وَإِن ڪَادُواْ لَيَفۡتِنُونَكَ عَنِ ٱلَّذِىٓ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ لِتَفۡتَرِىَ عَلَيۡنَا غَيۡرَهُ ۥ‌ۖ وَإِذً۬ا لَّٱتَّخَذُوكَ خَلِيلاً۬ (٧٣وَلَوۡلَآ أَن ثَبَّتۡنَـٰكَ لَقَدۡ كِدتَّ تَرۡڪَنُ إِلَيۡهِمۡ شَيۡـًٔ۬ا قَلِيلاً (٧٤إِذً۬ا لَّأَذَقۡنَـٰكَ ضِعۡفَ ٱلۡحَيَوٰةِ وَضِعۡفَ ٱلۡمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيۡنَا نَصِيرً۬ا 

ترجمه : 72 ـ و اما کسی که در این دنیا از دیدن حق نابینا بوده است ، پس او در آخرت نیز نابینا و گمراتر است .

73 ـ و ای پیامبر نزدیک بود مشرکان تو را با وسوسه های خود از آنچه بر تو وحی کرده‌ایم منصرف کنند تا غیر آنرا به ما نسبت دهی و آنگاه تو را دوست خود بگیرند.

74 ـ و اگر ما تو را ثابت قدم نمی کردیم به راستی نزدیک بود اندکی به آن‌ها تمایل کنی

75 ـ آنگاه دو چندان عذاب در زندگی دنیا و دوچندان عذاب بعد از مرگ به تو می چشاندیم ( اگر چنین می‌کردی ) سپس در برابر ما برای خود یاوری نمی یافتی.

این استمرار غمگینی بر پیامبر صلی الله علیه وسلم بود تا اینکه آیۀ 52 مبارکۀ سورۀ مبارکۀ الحج نازل شد. که به پیمبر صلی الله علیه وسلم تسلی داد که موارد مشابه بر دیگر انبیاء علیهم السلام اتفاق افتاده است و خلل اندازی های شیطان را الله تعالی

زایل می گرداندو آیات خود را تثبیت می گرداند.

وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ۬ وَلَا نَبِىٍّ إِلَّآ إِذَا تَمَنَّىٰٓ أَلۡقَى ٱلشَّيۡطَـٰنُ فِىٓ أُمۡنِيَّتِهِۦ فَيَنسَخُ ٱللَّهُ مَا يُلۡقِى ٱلشَّيۡطَـٰنُ ثُمَّ يُحۡڪِمُ ٱللَّهُ ءَايَـٰتِهِۦ‌ۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ۬ (٥٢)

( 52 )   و (ما) هیچ رسول و پیامبری را پیش از تو نفرستادیم؛ مگر اینکه چون (آیات ما را) تلاوت می کرد، شیطان در تلاوت او (چیزی) القاء می کرد، آنگاه خدا آنچه شیطان القاء می کند؛ از میان می برد، سپس خداوند آیاتش را استوار (و محکم) می دارد، و خداوند دانای حکیم است.

این قصه و داستان را ابن جریر و بسیاری از مفسرین در تفاسیر شان ابن سعد در طبقاتش ، واقدی در اسباب النزول موسی بن عقبه در مغازی ، ابن اسحاق در سیرت ، ابن ابی حاتم ، ابن المنذر ، بزار ، ابن مردویه و طبرانی در مجموعه های حدیثی شان نقل کرده اند.

از اسنادی که این قصه و داستان نقل شده است از محمد بن قیس ، محمد بن کعب قرظی ، عروه بن زبیر ، ابو صالح ، ابوالعالیه ، سعید بن جبیر ، ضحاک ، ابوبکر بن عبدالرحمن بن الحارث ، قتاده ، مجاهد ، سدی ، ابن شهاب الزهری ، و به ابن عباس رضی الله عنه ختم می‌شود که غیر از ابن عباس رضی الله عنه هیچ یک از اشخاص مذکور صحابی نیستند.

صرف نظر از اختلافات کوچک ،دو اختلاف بزرگ و برجسته در این داستان این است که الفاظی که در تعریف بتان به بیامبر صلی الله علیه وسلم نسبت داده شده است در هر روایت مختلف و متفاوت است و حدود 15 عبارت گوناگون را نشان میدهد.

اختلاف دیگر این است که برخی روایات می‌گویند که این دو فقره را شیطان به پیامبرصلی الله علیه وسلم القاء کرد و پیامبر صلی الله علیه وسلم فکر کرد که جبرائیل (علیه‌السلام) آن‌ها را وحی آورده است و از زبان مبارکشان برآمد در حالیکه برخی روایات حاکی از این است که این فقره ها سهواً بر اساس آن تمنای آشتی ، از زبان پیمبر صلی الله علیه وسلم برآمده است.

بعضی از روایات حاکی از این است که پیامبر صلی الله علیه وسلم این فقره ها را قصدا به زبان آورد که به شکل استفهام انکاری بیان شده‌اند و بعضی از روایات این را می‌گویند که در اثنای تلاوت شیطان نیز صدا یش را بلند کرد و این دو فقره را اظهار داشت و چنین انگاشته شد که این دو فقره هم از جانب پیامبر صلی الله علیه وسلم بود و بعضی می‌گویند که این دو فقره به صدای یکی از مشرکین حاضر در صحنه بود.

ابن کثیر ، بیهقی ، قاضی عیاض ، ابن خزیمه ، قاضی ابوبکر ابن العربی ، امام رازی ، قرطبی ، بدرالدین عینی ، شوکانی ، آلوسی ، و برخی دیگر از علماء و دانشمندان امت این داستان را از بنیاد نادرست و غلط قرار داده‌اند و آنرا فاقد اعتبار میدانند.

ابن کثیر نوعیت اسناد این داستان را

مرسل و منقطع میداند و به گفتۀ او سند صحیح متصل در این مورد وجود ندارد. بیهقی اظهار میدارد که از روی نقل این قصه یا داستان ثابت نیست. ابن خزیمه در این مورد اظهار داشت که این کار زنادقه است.

قاضی عیاض درین مورد می‌فرماید که کمزوری ( یا جعل ) این داستان از این آشکار است که هیچ یک از مؤلفین صحاح سته آنرا نقل نکرده اند و نه هم در سند صحیح و بی عیب از راویان ثقه نقل شده است.

امام رازی ، قاضی ابوبکر و آلوسی در این مورد بحث مفصل کرده‌اند و با دلایل واضح آنرا رد کرده اند.

از طرف دیگر محدث بلند پایه چون حافظ ابن حجر ، فقیه نامدار چون ابوبکر جصاص ، مفسر عقلگرا چون زمخشری ، امام تاریخ و تفسیر چون ابن جریر طبری این داستان را صحیح میدانند و آنرا اساس تفسیر آیۀ مبارکۀ 52 سورۀ مبارکۀ الحج قرار داده اند.

استدلال محدثانۀ ابن حجر در این مورد:

« به غیر از روایتی که از طریق سعید بن جبیر روایت شده است دیگر طرقی روایتی همه ضعیف یا منقطع اند ، اما کثرت طرق روایت

دلالت برین دارد که کدام اصلی ضرور دارد ، علاوه برین این واقعه به طریق متصل به سند صحیح هم نقل شده است طوریکه مربوط بزار می‌شود ( مراد است از یوسف بن حمادعن امیه بن خالد عن شعبه عن آبی بشر عن سعید بن جبیر عن بن عباس).

به دو طریق دیگر اگرچه مرسل است اما راویان آن به شرایط صحیحین مطابقت دارند.

هردوی این روایت های مرسل را طبری نقل کرده است .

روایت اول مرسل از طریق یونس بن یزید عن ابن شهاب و روایت دومی مرسل از طریق معتمر بن سلیمان و حماد بن سلمه عن داوود بن ابی هند عن ابی العالیه.

نظر مخالفین و نقد شان نیز در این مورد کامل و کافی به نظر نمی آید.

یک گروه این داستان را از این جهت رد کرده‌اند که اسناد ارائه شده در این مورد به نظر شان قوی نیست و این به این معنی است که اگر اسناد روائی قوی می‌بود وقوع چنین حادثه را می پذیرفتند.

گروه دیگر وقوع این حادثه را از این جهت رد می‌کنند که اگر چنین باشد تمام دین مشتبه می‌شود و خلل در دین ایجاد می شود. و شک در دین رائج می‌شود .

موقف گروه دوم برای خودشان قابل توجیه است چون بر یقین ایمانی ابتناء دارد یعنی این موقف موقفی نیست که به عموم مردم اعم از مسلمان و غیر از مسلمان قانع کننده باشد به‌خصوص آنهائیکه در مسایل تحقیق بی طرفانه می کنند.

دید نقادانه بر واقعۀ غرانیق:

اولین چیزی که برجسته و چشمگیر است شهادت اندرونی این داستان است که وقوع واقعه را رد می‌کند و به این ترتیب که : این داستان حاکی از وقوع حادثه در زمانی است که هجرت اول حبشه صورت گرفته بود و خبر این واقعه به گوش مهاجرین حبشه رسید و گروهی از آن مهاجرین به زعم اینکه مشرکین قریش آشتی کرده‌اند و مسلمان شده‌اند ، دوباره به مکۀ معظمه برگشتند.

برای فهم بیشتر مراجعه به تاریخ ضروری است بدین شرح که :

بر اساس روایت های تاریخی معتبر ، هجرت حبشه در ماه رجب سنۀ 5 بعد از بعثت به وقوع پیوسته است و بر گشت مهاجرین حبشه از حبشه بر اساس خبر نادرست مصالحت در مکۀّ معظمه ، سه ماه بعد است یعنی این برگشت در ماه شوال سنۀ 5 بعد از بعثت بوده است و از این معلوم می‌شود که این واقعه در سال 5 بعد از بعثت بوده است .

آیت مبارکۀ که در سورۀ مبارکۀ بنی اسرائیل است که قبلاً از آن ذکر رفت ، گویند که عتابی است از جانب الله تعالی که مرتبط به این واقعۀ غرانیق است ، ، بعد از معراج نازل شده است و زمانۀ وقوع معراج بر اساس روایات معتبر تاریخی سال 11 یا 12 بعد از بعثت است و این به این معنی است که بعد از گذر 5 یا 6 سال از وقوع واقعۀ غرانیق ، پیامبر صلی الله علیه وسلم عتاب می‌شود ، یعنی چه ؟؟؟؟

و هم چنان سیاق و سباق آیۀ مبارکۀ 52 سورۀ مبارکۀ الحج واضح نشان میدهد که در سال اول هجری نازل شده است یعنی تقریبآ دوسال مزید بعد از عتاب ، اعلان می‌شود که این آمیزش و خلط در سورۀ مبارکۀ النجم بعد از آیات مبارکۀ 19 و 20 یک آمیزش شیطانی است و الله تعالی آنرا منسوخ اعلان می کند.

آیا فاصلۀ زمانی بین آمیزش و یا خلط در وحی ، عتاب در سورۀ بنی اسرائیل و تنسیخ در سورۀ حج از دیدگاه عقل قابل قبول است ؟؟؟؟ مسلماً که جواب این است که قابل قبول نیست.

یک دقت شایسته در سورۀ مبارکۀ النجم نشان میدهد که این دو فقرۀ مورد بحث با‌نظم و ترتیب مفاهیم سورۀ مبارکۀ النجم کاملاً در تضاد است یعنی اینکه اگر ادعا این باشد که آرزو و یا تمنای دل پیامبرصلی الله علیه وسلم در جهت آشتی و یا مصالحت بوده باشد از یک طرف وحی محفوظ است و از جانب دیگر انتساب این دو فقره به پیامبر صلی الله علیه وسلم ظلم آشکار است ، پیامبری که حتی قبل از بعثت ذهن و دلش از لوث اعتقاد به بتان و اصنام پاک و منزه بود و شایان ذکر است که پیامبر گرامی صلی الله علیه وسلم در طفولیت مبارک و میمون شان از تعریف و تمجید اصنام و بتان نفرت عمیق داشت.

حال فرض شود که شیطان این دو فقره را به صدای خود خواند و صدایش را با صدای پیمبر صلی الله علیه وسلم مخلوط کرد ، آیا قریشیان مشرک همه دیوانه بودند که پس از این دوفقره ، با شنیدن آیات مبارکۀ سورۀ مبارکۀ نجم که در تضاد آشکار با این دو فقره اند، اعتراض نکردند ؟؟؟

قریش مشرک نه تنها که اعتراض نکردند بلکه سجده هم کردند، در حالیکه اگر چنین بود حتماً اعتراض مشرکین قریش را در پی داشت. واقعۀ غرانیق اعتراض سرداران مشرک قریش را در آیات مبارکۀ سورۀ مبارکۀ نجم که بعد از آن دوفقرۀ مشرک پسند ، توسط پیامبر صلی الله علیه وسلم تلاوت شدند در پی نداشت و تعجب بر انگیز است سرداران مشرک قریش در آخر باز هم دم از تفاهم و مصلحت بزنند ، در حالیکه آیات مبارکۀ بعدی ماهیت پوچ و خرافی اصنام و بتان را برملاء می‌سازد و به توحید فرا می خواند.

این حرف درست و صحیح است که هیچ روایتی که در تضاد با قرآنکریم باشد باوجودیکه سندش روشنتر از آفتاب باشد و یا متن آن به نادرستی شهادت دهد قابل قبول نیست .

این به طور قطعی ثابت می‌سازد که این داستان خلط و آمیزش در سورۀ مبارکۀ نجم غلط و نادرست است .

خلاصۀ دلایل در نادرستی و غلط بودن داستان غرانیق:

الف ـ این داستان با آیۀ مبارکۀ 9 سورۀ مبارکۀ الحجر تضاد و تناقض دارد ، آنجا که می فرماید»

إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُ ۥ لَحَـٰفِظُونَ (٩)

( 9 ) همانا ما قرآن را نازل کردیم و قطعاً ما نگهبان آن هستیم .

این آیۀ مبارکه به طور قطعی از محفوظ بودن قرآنکریم خبر میدهد در هرجا و هر زمان و تحت هرشرایط در حالیکه از تخلیط یا آمیزش در سورۀ مبارکۀ نجم تا عتاب در روکوع 8 سورۀ مبارکۀ بنی اسرائیل و تا تنسیخ در آیۀ مبارکۀ 52 سورۀ مبارکۀ حج از تحفظ قرآنکریم خبری نیست.

ب ـ تنوع روایات بالغ بر 15 روایت مختلف خود نشاندهندۀ عدم قطعیت و اطمینان است.

ج ـ موارد مرتبط این داستان جعلی یعنی عتاب و تنسیخ از لحاظ تاریخی گسسته و منفصل اند

د ـ در کتاب‌های معتبر حدیثی بخصوص بخاری و مسلم ،از این داستان ذکری نیست.

ذ ـ تمام روایت ها یا مرسل اند و یا منقطع.

ر ـ تنها یک روایت که به ابن عباس رضی الله عنه میرسد با شرایط شیخین در روایت کردن مطابقت دارد ، اما چون متن آن در تضاد و تناقض با قرانکریم قرار دارد ، خود حکم می‌کند که روایت پرستی را باید کنار گذاشت.

مکرراً باید گفت که سرداران مشرک قریش تحت تأثیر تلاوت سورۀ مبارکۀ نجم قرار گرفتند و با پیامبر صلی الله علیه وسلم در آخیر به سجده افتادند و بعد مورد طعن و سرزنش قرار گرفتند وئبرای ای نگه از طعن و سرزنش فرار کنند بهانه تراشیدند که از زبان پیامبر صلی الله علیه وسلم این دو فقره را شنیدند ، همۀ داستان همین است و بس.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *


3 + = 5