نویسنده : مولانا امین احسن اصلاحی
ترجمه از : عبدالبصیر صهیب صدیقی
بخش اول
تذکر : در فکر و اندیشۀ آن بودم تا رمضان المبارک را با تقدیم تحفۀ به هموطنان عزیز و همزبانان فرهیخته تبریک و تهنیت بگویم .
به رمضان المبارک اندیشیدم و به فرضیت آن و اهمیت آن با جنان اهمیتی که الله تعالی در یک حدیث مبارک قدسی میفرماید الصوم لی و انا اجزی به ، به دو گونه معنی یعنی ، از یک نگاه ( صوم برای من است و من خود پاداش آنرا میدهم و یا صوم برای من است و من خود پاداش آن هستم ) ، آری رمضان المبارک ماهی مبارکی است که قرآنکریم در این ماه مبارک نازل شده ( إِنَّآ أَنزَلۡنَـٰهُ فِى لَيۡلَةِ ٱلۡقَدۡرِ (١) وَمَآ أَدۡرَٮٰكَ مَا لَيۡلَةُ ٱلۡقَدۡرِ (٢) لَيۡلَةُ ٱلۡقَدۡرِ خَيۡرٌ۬ مِّنۡ أَلۡفِ شَہۡرٍ۬ (٣) تَنَزَّلُ ٱلۡمَلَـٰٓٮِٕكَةُ وَٱلرُّوحُ فِيہَا بِإِذۡنِ رَبِّہِم مِّن كُلِّ أَمۡرٍ۬ (٤) سَلَـٰمٌ هِىَ حَتَّىٰ مَطۡلَعِ ٱلۡفَجۡرِ (٥))
و از این جهت مناسب دانستم که ترجمۀ این مقدمه را که پر از نکات ظریف و باریک معارف قرآنی است غرض مطالعه به عزیزان تقدیم دارم ، البته ناگفته نماند که هر کار بشری محاسن و معایب خود را دارد و همین امر است که محرکی است برای سروسامان دادن نقد و در این ارتباط از همۀ دوستان تقاضا بعمل میآورم تا این مقدمه را با دید نقاد و عقل وقاد مطالعه کنند و نظریاتشان را با ویبسایت تحلیل شریک سازند.
اراده نبود تا مقدمه ای بر این کتاب رقم زده شود. خیلی قبل کتابی را معنون به تدبر قرآن به رشته ای تحریر در آورده بودم که غالباٌ دو سه ایدیشن یا چاپ آن شایع شد، آن کتاب را به این مقصد و هدف نوشته بودم که به حیث یک مقدمه بر تفسیری که قرار بود بنویسم در تظر گرفته شود. فصد بر آن بود که آن کتاب که به تدبر قرآن معنون شده بود در شروع تفسیر آورده شود و وقتی که برین کتاب چون مقدمه ای بر تفسیر نظر انداخته شد معلوم شد که به دلیل اینکه وقت زیادی برآن گذشته بود کمی و کاستی های آن آشکارا به نظر می آمد و در بعضی موارد اطاله غیر ضروری کلام را نیز نشان میداد.
بنابرین پیرایش و ویرایش آن برای آوردن مقدمۀ بر تفسیر امر ضروری و غیر قابل اجتناب بود چون اگر بعینه به حیث مقدمه درنظر گرفته میشد نا انصافی بود و از این جهت مجبور بودم تا قلمم را بکار اندازم. ( و بید الله التوفیق )
1 ـ هدف ومقصود این تفسیر و وسائل فهم قرآن:
بانوشتن این کتاب ( مقدمه ) مدنظر من نوشتن چنان تفسیری از قرآنکریم است ( بود ) که آرزوی آنرا در سر داشتم و تلاش برین متمرکز است که این تفسیر را به غیر از آمیختن عناصر بیرونی ، عرضه دارم و از لوث تعصب و تحزب به دور تقدیم دارم و مطلب هر آیت شریفه را چنان فهم کنم و چنان بفهمانم که فی الواقع و فی الحقیقت مفهوم آن آیت شریفه است . برای نیل به این هدف و اقتضای این مطلب ، من به برای فهم قرآنکریم به وسایل و ذرایعی اهمیت و ارجحیت دادم که در خود قرآنکریم موجود اند ، به گونۀ مثال : زبان و یا لسان قرآنکریم ، نظم قرآنکریم ، نظایر و شواهد قرآنکریم.
وسایلی دیگر که نسبت به قرآکریم بیرونی محسوب میشوند ، به طور مثال : احادیث شریف ، تاریخ ، صحایف آسمانی دیگر و کتابهای تفسیری اگرچه در جای خود شان قابل اهمیت اند و از آنها مطابق شأن شان استفاده بردهام اما تلاش براین بوده است که آنها را تابع وسایل و ذرایع داخلی قرآنکریکم در نظر گرفتهام و از آنها استفاده برده ام.
مفاهیمی که از الفاظ قرآنکریم ، از نظم قرآنکریم و از شواهد و نظایر خود قرآنکریم واضح اند ، من آنرا اخذ کردهام ، اگر مطالبی خلاف آنها در برابرم قرار گرفتهاند از لحاظ اعتبار قدر و قیمت آنها را متعین کردهام و اگر حامل اهمیت دینی و علمی بودهاند ، من آنها را نقد کرده ام ، تلاشی برای فهم آن و جهات صحیح و درست آنرا متعین کردهام و اگر حرف غیر از این باشد آنرا از نظر دور داشتهام و بدون ضرورت با آن دست و پنجه ترم نکرده ام.
2 ـ وسایل داخلی فهم قرآنکریم:
زبان یا لسان قرنکریم:
زبان یا لسان قرآنکریم عربی است و آن هم آنگونه لسان عربی که در فصاحت و بلاغت معجزه است ، جن و انس را یارای آن نیست و توانائی آنرا ندارند که مثل این کلام را بیاورند.
لبید آخرین شاعری از شعرای سبعه معلقه است ، بر یک شعر آن که در بازار عکاظ نصب شده بود نمام شعرای آنزمان در برابر آن شعر جبین به زمین می سایدند و سجده ریز بودند و مطابق روایات عرب به طور اعزاز قصدۀ شعری لبید را بر در خانۀ کعبۀ شریفه آویخته بودند.
لبید بعد ها ایمان آورد و مسلمان شد و بعد از مسلمان شدن سرودن شعر را ترک گفت در حالیکه اشعارش مسجود تمام شعراء بود و لقب ملک الشعراء را با خود داشت و در فصاحت و بلاغت به درجۀ کمال رسیده بود.اینگونه ترک شعر سرائی لبید سبب تعجب بسیار مردم شد . کسی از او پرسید که حال شعر نمی سرائی؟ او در جواب گفت که ( ابعد القرآن ؟ ) آیا بعد از نازل شدن قرآنکریم ، گنجایشی برای سرودن آن است ؟
در برابر اعجاز بلاغت قرآنکریم اینگونه اظهار سرافگندگی و اعتراف شاعر بزرگ و پرآوزۀ عرب است که در فصاحت و بلاغت پرآوازه و نشان و علم بود، اینجنین در برابر فصاحت و بلاغت قرآنکریم سر به سجود میشود ، صاف و شفاف به این معنی ست که تمام فصاحت و بلاغت رائج در عرب زمین سر تسلیم به فصاحت و بلاغت قرآنکریم فرود آوردند و بعد از آن این امکان ازبین رفت که در فصاحت و بلاغت کسی در برابر فصاحت و بلاغت قرآنکریم سربلند کند.
به این درجه و مرتبۀ قوت و اثر و خوبیهای ادبی و و لطافت های قرانکریم اگر کسی میخواهد تعیین کند و بفهمد ، معلوم دار و آشکار است که این مأمول را از راه تراجم ، تفاسیر و معانی واژهها به انجام نمی توان رسانید بلکه برای کشف خوبیها و لطایف ادبی قرآنکریم لازم است که ذوق زبان قرآنکریم کشف شود ، کشف ذوق یک زبان و یا یک لسان کار آسان ، ساده و بسیط نیست ، در کنار رجحان فطری و ذوق لطافت ، ممارست و تمرین آن زبان لازمی، ضروری و اجتنابناپذیر است.
بعد از سالها تلاش و ممارست ، برای تلاش کننده ذوق زبان کشف میشود. اگر زبان ، زبان مادری نباشد ، کشف ذوق دوچند و یا سه چند مشکل می باشد.
در زبان عربی ، بخصوص زبان قرآنکریم یک مشکل این است که این زبان در آن زمان مروج نبود ، زبانی که قرآنکریم به آن نازل شده است.
در عرب و عجم زبان مروجۀ عربی از لحاظ تعلیم و تربیه ، یادگیری ، تکلم ، افهام و تفهیم و از لحاظ اسلوب و لب و لهجه و از لحاظ استعمال الفاظ محاوراتی نسبت به زبان قرآنکریم مختلف بود.
زبان عربی که در مدرسههای ما تدریس میشود گونه های از قیلوبی ، نفحه الیمن ، حریری و تنبی اند.
عربی که در سرزمین عرب ، شام و مصر رائج و مقبول است از رسائل و روزنامه های آن خطه ها معلوم است ، زبان آنها بدون شک عربی است و لاکن آنقدر با زبان قرآنکریم مختلف است که ذوق آن نمیتواند ذوق قرآنکریم را داشته باشد حتی میتوان گفت که آن عربی معمول سرزمین عرب ، شام و مصر که ذوقی ندارد بلکه قرانکریم را از ذوق بیگانه می سازد.
قرانکریم به زبانی نازل شده است که نه آن زبان حریری است و نه متبنی و نه زبان رسائل و اخبارات مصر و شام است ، بلکه زبان قرآنکریم زبانی است که نزد شعرای عرب امر ، القیس ، عمرو بن کلثوم ، زهیر و لبید یافت میشود و یا نزد خطباء بلند مرتبه چون قیس بن ساعده یافت میشود .
بنابرین کسی که میخواهد ایجاز و اعجاز زبان قرآن را بداند و فهم کند ضروری است ذوق درک و فهم کلام شعراء و ادیبان دورۀ جاهلیت را و محاسن و معایب کلام ادبی آن دوره را داشته باشد ، بدون این ذوق و قریحه نمیتوان فهمید که قرآنکریم چگونه نمونۀ کامل محاسن زبان عربی است و نه میتوان فهمید که در آنچه سری است که تمام فصحاء و ادیبان بلاغت را برای همیشه در برابر خود ناتوان و درمانده کرده است.
در این شکی نیست که حصۀ زیادی از آثار کلامی شعراء و خطباء دوران جاهلیت از دست برد زمانه در امان نمانده اند ولی بازهم از ذخایر آن دوره به قدر کفایت آثاری باقیمانده اند که شناخت قابل قبول از آن دوره داشته باشیم.
پنجاه سال قبل آثاری به چاپ رسیدند و شایع شدند که قبل از آن اثری از آنها نبود، مجموعۀ کلام شعراء دوره جاهلیت هنوز هم قابل دسترسی است و دریافت شدنی که به عنوان ذخیرۀ ادبی در کلام ادبی عرب هنوز هم جایگاه روشن و شفاف دارد.اگرچه در این ذخیرۀ ادبی کلام مربوط به دورۀ جاهلیت کلام منحول ( کلام مفلوج ) هم شمولیت دارد ، اما صاحب ذوق عربیت به آسانی میتواند بین کلام منحول و کلام خالص و یا غیر منحول تفکیک کند و فرق بگذارد.
اولین خوشه چینان خطباء و شعراء دورۀ جاهلیت جاحظ ، مبرد و عدیده بودند و حال این خطبه ها مجزا استخراج شدهاند و شایع شدهاند الغرض اینکه آنکه در جستجوی تربیه و رشد و نموی ذوق است مواد به اندازۀ کافی موجود است.
تمام این دراز نفسی نباید به این مفهوم فهم شود که من میخواهم این را برملاء سازم که در من این ذوق موجود است تنها مقصد من این است که این را آشکار سازم که نوعیت زبان قرآنکریم چگونه است و معیار اندازهگیری و وزن کردن محاسن ادبی قرآنکریم کدام است.
آنچه قبل از نوشتن تفسیر به انجام رسیده این است که من تمام ادبیات دورۀ جاهلیت را که به آن دسترسی یافتهام خواندهام که کمک بسیار در حل مشکل ادبی ، نحوی و معنوی که در قرآنکریم با آن مواجه شدهام از آن حاصل می آید.
من بی تکلف در این موقع میخواهم برملاء و آشکارا بگویم که آنچه من انجام دادهام ، من زیاده دخلی در آن نداشتهام بلکه استاد من مولانا حمیدالدین فراهی اینگونه طرح را ریخته و هر چیزی که در تفسیر قرآن کریم مؤثر است آنرا علامت زده است ، کارنامۀ من صرف به اندازۀ است که چیز های کار آمد در تفسیر قرآنکریم را که استادم خاطر نشان کرده بود ، به درستی هضم کنم ( فهم کنم )و در حل مشکلات قرآنکریم و به محک زدن اسالیب و محاورات آن و درک نزاکت های ادبی و لطافت ها از آنها استفاده برم.
صرف ادبیات دورۀ جاهلیت از لحاظ زبان و اسلوب آن حائز اهمیت نیست ، بلکه این ادبیات دورۀ جاهلیت بازگو کنندۀ معروف و منکر ، حاوی خصوصیات زندگی اجتماعی افراد جامعه ، معیارات خیر و شر در آن جامعه ، نظریات تمدنی و سیاسی ، دلچسپی ها و مشاغل روزمرۀ افراد ، اعتقادات و رسومات مذهبی است و با مطالعۀ این دوره ادبیات میتوان به موارد ذکر شده پی برد که ( در فهم قرآنکریم مفید و مؤثر اند ).
واقفیت صحیح از این موارد برای شخصی که میخواهد اشارات و تلمیحات قرآنکریم و تعریفات و کنایات آنرا بفهمد و به دیگران بفهماند ، خیلی ضروری است .
در اثنای قراءت قرآنکریم بار بار مواجهه با کنایه ها و اشاره ها میشد ، در کنار فهم اصطلاحات مختص به اسلام اگر فهمی از ادبیات دورۀ جاهلی کنار گذاشته شود در برخی موارد برای وضاحت کامل و پوره به مشکل روبرو میشویم ، برای وضاحت با اهمیت دانستن ادبیات دورۀ جاهلی عرب در فهم قرآنکریم مثالها جا جا در دوران تفسیر ذکر گردیده اند و در این مقام فقط به یک اشاره اکتفاء شده است.
این امر آشکارا است که در رابطه با دورۀ جاهلی عرب موادی که در کتابهای تاریخی ما وجود دارند همه سطحی و سر سری اند ، به آنچه که من در ین دورۀ ادبیات عرب ( دورۀ جاهلیت ) من بر آن اشاره دارم ، رهنمائی های در کتابهای ادبی و تاریخی ما وجود ندارد ، بطور عام تصویری را که مؤرخین ما از دورۀ جاهلیت عرب ارائه دادهاند تصویر یک زندگی انسانی نه بلکه تصویر یک جامعۀ حیوانی و جنگلی است ، با دیدن این تصویر قطعاً گمان نمیرود که این قوم گاهی از زمرۀ ملت ابراهیم (علیهالسلام) و یا وارث دین اسماعیل (علیهالسلام) بوده باشد.
گمان این مؤرخین این است که دین اسلام ( با تعلیماتش ) انسانهای وحشی را ( پس از تربیه ) بر کل عالم رجحان داده است ، این برداشت ، گرچه از یک جهت صحیح است اما پهلوی دیگر آن از نظر انداخته شده است یعنی اینکه اگر معاشرۀ عرب دور جاهلی چنان بدور از یک معاشرۀ انسانی بود چگونه می توانست که حامل کتابی چون قرآن کریم گردد؟ ، چونکه این سؤال دربرابرم قد برافراشت از کتابهای تاریخی خودمان در رابطه با تاریخ دورۀ جاهلیت عرب صرف نظر کردم ومی بایست به ادبیات دورۀ جاهلیت عرب رو آورم تا حسن و قبح آن را خود ببینم و در این تلاش بر معلومات خود بیفزایم و در تفسیر خود از حاصل این تلاش بطور کامل استفاده بردم.
از این تفصیل واضح میگردد که من از زبان مفهوم محدود را نه بلکه مفهوم نهایت وسیع را اخذ کردهام ، چیزی اصلی که در فهم قرآنکریم کاربرد دارد و کار آمد است اعلی درجه مذاق این زبان و ادب است ، زبان و ادبی که به آن قرآنکریم نازل شده است. اگر این مذاق نبود ، صرف و محض با ورق گردانی لغات و واژهها اندازهگیری محاسن قرآن کریم تحقق نمی یابد.
مردم اکثر اوقات از من سؤال میکنند و میپرسند که برای حل مشکلات قرآنکریم به کدام لغتنامه یا واژه نامه می باید اعتماد کرد؟ از این سؤال آشکار میگردد که مردم کلید فهم مشکلات زبانی قرآنکریم را در گروه لغتنامه با اعتماد می دانند ، در حالیکه اینگونه فکر بالکل غلط و نادرست است ، بدون شک برای دارندۀ مذاق در زبان ، لغت و واژه چیز کار آمد است ، اما اگر مذاق در زبان نبود ، فایدۀ از لغت و واژه حاصل نمیآید و من زیاده تر از لغت نامۀ لسان العرب استفاده بردهام و این از این جهت است که صاحب لسان العرب به ذریعۀ استعمالات ، شواهد و نظائر اکثراً جوانب مختلف معانی واژه را ارائه میدهد و این چیز مفید است و از دید من از این جهت لسان العرب اهمیت دارد و به این مقصد به آن مراجعه شود ، بعضی اوقات در ذیل یک واژه یا لغتی از قرآنکریم اقوال اهل تأویل را میآورد و نقل میکند ، هیچ اهمیتی ندارد و لاکن برخی ها آنرا بزرگترین تحقیق می دانند.
مفردات امام راغب را برخی ها درجه و اعتبار بزرگ میدهند ، به این اعتبار درواقع حائز درجۀ بزرگ است که مختص به واژههای قرآنکریم است اما برای رفع مشکلات هرگاهی من به آن مراجعه کردهام حاصلش مأیوسی بوده است.
نظم :
نظم در کلام جزء لاینفک کلام است و بدون نظم تصوری از یک کلام عمده نمیتواند صورت پذیرد و لاکن این عجب ستم ظریفی است که قرآنکریم فصاحت و بلاغتش را که معجزه میداند و درواقع معجزه هم است ، نزد گروه بزرگی از مردم کتابی است که خالی از نظم است.
این گروه منکر ربط و تعلق یک سوره با سورۀ دیگر است و به همین گونه منکر ارتباط آیات دریک سوه است یعنی آیات را در یک بافت واحد فهم نمیکند یعنی اینکه از نظر این گروه آیات مختلف بدون کدام مناسبت و موافقت در سورههای مختلف گرد آورده شدهاند.
حیرت است که اینگونه خیال باطل در مورد کتاب عظیمی چون قرآنکریم چگونه در بین مردم جا باز میکند ، کتاب عظیمی که دوست و دشمن معترف اند که در دنیا نور گسترانید و هنگامه برپا کرد ، اذهان و قلوب مردم را بدل ساخت ، اساسات فکر و عمل را از نو ریخت و استوار کرد و یک جلوۀ نو از انسانیت را نشان داد.
اگر درواقع نظم و ترتیبی در قرآنکریم نیست ، پس بهترین ترتیب ، ترتیب نزولی است
یعنی به همان ترتبی که آیات مبارکه نازل شده بودند به همان ترتیب در مصحف جمع آوری می شدند و لاکن هرکس میداند که مصحف قرآنکریم به ترتیب نزولی جمع آوری نشده است ، بلکه ترتیب و تنظیم آن بر اساس هدایات رسول الله صلی الله علیه وسلم بوده است که چه آیاتی در کدام سورهها جا داده شوند و ترتیب سوره چگونه باشند و ترتیب دیگر میتوانست ترتیب مقداری باشد یعنی آیات باهم برابر را در سورههای مختلف ممکن گرد آورد و همینطور است که هر شخص میداند که آرایش مصحف به ترتیب مقدار هم نیست ، حد بندی سورت ها نیز بر اساس هدایات رسول الله صلی الله علیه وسلم ترتیب و تنظیم شده است در حالیکه ترتیب و تنظیم مصحف به پاره ها از کار های است که بعد ها تحقق پذیرفته است.
گروهی از علماء وجود دارند که به شدت قائل به نظم در قرآنکریم است و افرادی ا این گروه در بارۀ نظم در قرآنکریم کتابهای را به رشتۀ تحریر در آوردهاند ، علامه سیوطی در ( اتقان ) مینویسد :
« علامه ابوجعفر بن زبیر ، شیخ ابوحیان بر نظم قرانکریم کتاب خاصی را نوشته است به اسم ( البرهان في مناسبه ترتيب سور القرآن ) و از شیخان هم عصر ما ، شیخ برهان الدین بقاعی تفسیری بنام ( نظم الدرر فی تناسب الای و السور ) بر بنیاد آن نوشته است ».
علامه سیوطی رحمه الله علیه خود بر یک کتاب خود حواله داده است که در آن برعلاوۀ نظم قرآنکریم ، پهلو های دیگری از اعجاز قرانکریم را اضح ساخته است ، در این ارتباط او به این الفاظ به اهمیت نظم در قرآنکریم اعتراف میکند :
« علم ترتیب و نظم یک علم اعلی درجه است ، لاکن بنابرین اینکه علم مشکل است زیاده مفسرین توجۀ بسیار کم به آن مبذول داشتهاند ، امام فخرالدین زیاده به آن اهتمام کرده است و قول آن است که خزانۀ اصلی حکمت قرآن کریم در نظم و ترتیب آن پنهان است.».