ترکیز بر اهم نکات مقالات برخی مدعیان روشنفکری دینی در نقد اینکه وباء ( در زمان ما : کرونا ) تأثر دوسویه دارد یعنی رحمت و عذاب بودن آن در رابطه با اسلام یا ایمان و کفر.
نویسنده : عبدالبصیر صهیب صدیقی
تاریخ انتشار : 11.04.2020
بخش اول :
این روز ها که ویروس کرونا و شیوع مرض زائی این ویروس سراسر جهان را درنوریده و یک آسیب جهانی را رقم زده است که این آسیب بیشتر از همه صحت و سلامتی انسانها را در وسعت بسیار زیاد و گسترده تحت تأثیر قرار داده و در حد تقریباً 2 فیصد مرگ و میر ها را به حیث یک پدیدۀ محسوس و غیر قابل انکار در برابر دید علمی و دید انسان قرار داده است که بشریت خود در برابر شیوع این ویروس و بیماری نأشی از آن به عجز تمام زانو زده است.
اثرات آن در اجتماع هم محسوس است و آن اینکه جنب و جوش اجتماعی در باهم بودنها به عنوان یکی از تدابیر مهار کننده در سراسر جهان مختومه اعلان شده است ، سیستم تعلیمی در خانه ها محصور شد ، اثرات بد آن بر سیستم افتصادی جوامع بشری همانقدر برجسته و چشمگیر است که در عرصۀ صحت و یا هم شاید هم زیاد تر ازآن زیرا جهان به یک بحران جدی اقتصادی مواجه است که نه مسلمان و نه غیر مسلمان نه مسیحی و نه هم یهودی ، نه فقیر و نه امیر و نه دارا بی تأثیر مانده اند و یا میمانند .
در چنین اوضاع و احوال همیشه دیده میشود و دریافته میشود که دین ستیزان علیه و بر ضد تعلیمات دینی و اعتقادات دینی در محکمۀ بنام عقل اقامۀ دعوا میکنند و با فراهم سازی شهودی از جنس و نوع و فصل ماتریالیزم و دلایل پینه و وصله از ساینس ، دین و اعتقاد دینی را به صورت کل محکوم میکنند که عمده هدف دین ستیزان جوامع شرقی دین مقدس اسلام است و این حالات را شرایط مساعد و خوب برای طرد اعتقادات و باور های دینی میداندد و لحظۀ را هم در این تلاش از دست نمی دهند. درین بحبوبه شیپورها و صور های دیگر به گوشها میرسند که خود را روشنفکری دینی میخوانند و گویا بر حال زار دین دل می سوزانند و از دین دفاع میکنند تا هم دین ستیزان را مجاب کنند و هم به گفتۀ خود شان باورمندان سنتی دین را مجاب سازند.
در این گیرودار بنده هم به عنوان یک نویسنده که از محیط وپیرامون خود تأثر میپذیرم ، با مواضع و طرز فکر مشخص دینی خود قدم به عرصۀ دلایل گذاشتم تا با نقد دیدگاههای همدیگر گفتمان دینی را بارور سازیم.
اصل بحث حول رحمت بودن و عذاب بودن ویروس کرونا در رابطه با مسلمان و غیر مسلمان و کافِر میچرخد و احادیث مبارک پیامبر صلی الله علیه وسلم که در این ارتباط نقل شدهاند، در اثر کمی معلومات نحلۀ های مدعی روشنفکری دینی و نحله های از دین ستیزان مورد تهاجم قرار گرفتهاند و یا با لیبل رد و یا هم غیر قابل قبول بودن چسپ خورده اند و دلایل عمده آن اینها اند که یا برخی اشتباه فهمیده اند و یا هم دین ستیزان با عوج اندیشی و عزایم شوم در به انحراف کشانیدن تفکر دینی با استفاده از گوشههای تاریک زیر چتر های که چشنهای شیاطین برپا اند و یا با استفاده از وضعی اجتماعی دفاع ناقص از احادیث مبارک و مطهر رسول الله صلی الله علیه وسلم و یا هم ذکر روایات بدون توضح و وضاحت از طرف کسانیکه متمسک به احادیث مبارک رسول الله صلی الله علیه وسلم اند تا ابهام زدائی کنند و خلاصه اینکه با زرنگی های آبکی و تردستی دین ستیزان حول اینگونه قضایا مواجه هستیم.
برای راه اندازی یک بحث نقادانه بر دیدگاههای مدعیان روشنفکری دینی و جلوگیری از پراگندگی بحث بر نکات اهم شان که در مقالاتشان تذکار رفتهاند ، ترکیز صورت گرفته است و این نکات قبل از پرداختن بحث درین جستار ، شماره بندی شده اند.
درین جستار تلاش صورت گرفته است که از تفصیل بلاضرورت اجتناب صورت گیرد چون بدون دلیل و ضرورت بحث مطول خسته کن و ملال آور است و چه بسا که در طول و تفصیل بلاضرورت و بدون دلیل ، انسجام از دست میرود و در آشفتگی ، در فهم و فهمیدن اشکال بروز میکند.
نکات اهم دیدگاه مدعیان روشنفکری دینی که از اسناد نوشتاری فرد شاخص این نحله برگرفته شده است و قابل تعمیم به عموم افراد این نحله است ، حسب آتی ذکر می شوند:
نکات اهم که کانون توجه را در مقال مذکور شکل میدهند حسب آتی در قید شماره ذکر می گردند:
1 ـ دیدگاه اشعری ـ سلفی و حنفی ـ اعتزالی.
2 ـ عقلانیت خود بنیاد و مستقل از متن.
3 ـ افعال آدمی
4 ـ حسن و قبح ذاتی پدیده های طبیعی.
5 ـ کرو نا رحمت الهی برای مسلمانان و عذاب برای کافران.
6 ـ روایت آحاد.
7 ـ یکی از این روایتها، با عبارات مختلفی در برخی از صحاح سته نقل شده، بدین مضمون: إن هذا الوباء.. {او} ان هذا الطاعون {او} ان هذا الوجع {او} ان هذا السقم رجز {او} عذاب أرسل {او} سلط {او} عذب {او} أهلک به بعض الأقوام {او} علی بنی اسرائیل {او} علی من قبلکم… یعنی این وبا یا این طاعون یا این درد، یا این بیماری، یا این عذاب بر کسانی پیش از شما، یا بر مردمانی پیش از شما، و یا بر بنی اسرائیل، فرود آمد، یا مسلط کرده شد، یا بدان هلاک شدند، پس اگر شنیدید که در سرزمینی وجود دارد به آنجا نروید، و اگر در جایی که بودید پیدا شده بود از آنجا خارج نشوید.
8 ـ و در روایت دیگری آمده است:
“أَنَّهُ كَانَ عَذَابًا یبْعَثُهُ اللَّهُ عَلَى مَنْ یشَاءُ، فَجَعَلَهُ اللَّهُ رَحْمَةً لِلْمُؤْمِنِینَ، فَلَیسَ مِنْ عَبْدٍ یقَعُ الطَّاعُونُ، فَیمْكُثُ فِی بَلَدِهِ صَابِرًا، یعْلَمُ أَنَّهُ لَنْ یصِیبَهُ إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَهُ، إِلَّا كَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ الشَّهِیدِ”
“طاعون عذابی است که خداوند آن را بر هرکه بخواهد میفرستد، اما خداوند آن را رحمتی برای مؤمنان گردانیده است. بنابراین هیچ بندهای نیست که به طاعون گرفتار شود، سپس در شهر خویش بماند و صبر کند، و باور داشته باشد که جز آنچه خدا برایش مقدَّر کرده هرگز دامنش را نمیگیرد، مگر اینکه به او پاداشی داده میشود مثل پاداش شهید.”
9 ـ سبجکتیو و آبجکتیو
10 ـ دیدگاه حنفی اعتزالی ماتریدی : قوانین ثابت یا سنتهای الهی و بر این اساس تقسیم پدیدهها به خوب و بد.
11 ـ حسن و قبح ذاتی افعال آدمی بر اساس دیدگاه حنفی اعتزالی ماتریدی.
12 ـ در بارۀ اخلاق از دیدگاه امام ابوحنیفه رحمه الله علیه.
13 ـ مردم واجب بود که خدا را بشناسند
14 ـ وجوب عقلی اساس جریان های عقل گرا.
15 ـ دیدگاه عرفانی فلسفی
16 فزیک کوانتم
1 ـ افکار زیادی در تاریخ بشر به گونۀ مکاتب فکری ، فلسفی و مذهبی ظهوراتی داشتهاند و در آینده در گذر کثرتگرائی تاریخ ظهور خواهند کرد که نقاط مابه الاشتراک و نقاط مابه الافتراق در خود دارند و خواهند داشت .
اما تجربۀ زیستۀ اشعریت و سلفیت چون دیگر مکاتب کلامی و فقهی نشان میدهد که وباء یک مصیبت است که اقدامهای جلوگیری از شیوع آنرا مطابق سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم در دستور کار قرار دهند که عبارتند از قرنطین ، عدم خروج و دخول در منطقۀ که وباء شیوع دارد و یا هم در شرایط کنونی که مرض شکل پاندیمی را بخود گرفته است تعطیل نماز های جماعت ، نماز های جمعه ، مراسم عمره و مراسم حج و منع مصافحه میباشند .و در این موضعگیری دیده میشود که یک اجماع کلی بین همه فرق .و مذاهب اسلامی وجود دارد و با جود این اجماع وضع اصطلاحاتی چون اشعری ـ سلفی و حنفی ـ اعتزالی ماتریدی بازی با کلمات است و نقاط ما به الافتراق را که تشخص اصلی را سبب میشوند و بر نقاط مابه الاشتراک ابتناء دارند ، نمیتوان از نظر انداخت.
در مورد اشعریت و سلفیت این نکته را باید متوجه بود که اشعریت منهج کلامی است در حالیکه نگاه سلفیت بدور از عرض ما و منهای کلامی شکل گرفته است.
هدف از این مورد نقد این است که نقاط مابه الافتراق نظری یا به اصطلاح سبجکتیو Subjevtive معطوف به مورد شیوع وباء ( نظر به دیدگاه جاعل اصطلاحات اشعری ـ سلفی و حنفی ـ اعتزالی ـ ماتریدی ) در عمل یا Objective وجود ندارند .
2 ـ عقلانیت مستقل و خود بنیاد ، در یک ادعا چیزی جالب و بلند پروازانه است یعنی عقل غیر شخصی ، چون عنقاء است که ادعا میشود و در عمل چیزی بنام عقلانیت مستقل و خود بنیاد وجود ندارد که غیر شخصی و تجزیه ناپذیر باشد. یعنی اینکه از مغز چه کسی عقلانیت مستقل و خود بنیاد را آدرس بگیریم.
برای اثبات این حرف به مواردی ارجاع میدهم که قرار آتی اند.
الف ـ ذکر مطالبی از فلسفۀ پارمنیدس:
هراکلیت فیلسوف معروف یونان باستان گفت همه چیز در تغییر است اما پارمنیدس فیلسوف دیگر یونان باستان در مقابل گفت که هیچ تغییر بوقوع نمی پیوندد .
پارمنیدس که بسیاری از فیلسوفان بعدی از او متأثر اند حتی رگههای از تفکر او در آثار هگل قابل دریافت اند و بر تأثیر آن بر هگل میتوان پی برد ، حواس را فریبنده میداند و همه اشیاء محسوس را وهم و فریب میداند و تنها به احدیت نامرئی و نامتناهی قایل بود. و هم چنان احدیت را مجموعۀ از اضداد نمی داند. احدیت پارمنیدیسی مادی و بسیط است و غیر قابل تقسیم ، حاضر در همه جا.
پارمیدس استنتاجات مابعد الطبیعی که از زبان میگیرد حرکت و تغییر را بکلی نفی کند .
سؤال اینجاست که چرا یک فیلسوف استدلال میکند که همه چیز در حرکت و تغییر است و یکی منکر حرکت و تغییر ؟
چرا در یک کاوش عقلی یک فیلسوف خدا را اثبات میکند و یکی منکر وجود خدا؟ تا اینکه کانت دلایل اثبات و رد خدا را در ذیل مفهوم قضایای جدل الطرفین جا دهد.
ب ـ ذکر مطالبی از لایبنتس فیلسوف آلمانی ، رنه دکارت ، اسپینوزوا :
لایبنتس فیلسوف در سال 1676 با اسپینوزوا ملاقات کرد و طرح دوستی را با اوریخت تا اینکه به افتراق و بدگوئی انجامید.
لایبنتس چون دکارت و اسپینوزوا فلسفۀ خود را بر مفهوم جوهر قرار داد و موارد مشخص اختلاف لایبنتس با دکارت و اسپینوزوا در مورد رابطۀ روح با ماده و ، تعداد جواهر است.
نکات اختلاف بین سه فیلسوف:
1) لایبنتس ماده را انکار میکند و به تعدد نامحدود روح ها استدلال می کند.
2) دکارت به خدا ، روح و ماده اعتقاد کرد.
3) اسپینوزوا تنها بر اعتقاد به خدا ترکیز کرد.
این تنوع و اختلاف نشان میدهد که عقل غیر شخصی در انسان امر موهوم است.
ج ـ جند نکتۀ دیگر درین راستا:
با شکاکیت هیوم چه کار کنیم؟ در عقل خود بنیاد جایگاه ماتریالیزم مارکس در کجاست؟ ، نگاه عقلانیت مستقل و خود بنیاد به ماتریالیزم فویرباخ و ایدیالیزم بارکلی چگونه است ؟
آنگاه که از اگستین قدیس ( عالم مسیحی ) سؤال شد که زمان چیست ؟ در پاسخ گفت که « اگر کسی از من نپرسد میدانم که چیست لیکن اگر بخواهم به پرسندۀ توضیح دهم ، نمیدانم »
اگستین زمان گذشته و آینده را باور ندارد و فقط به یک زمان که آن همزمان حال است باورمند و معتقد است.
خلص استدلالش این است که زمان کذشته خاطره است که هماکنون حاضر است و آئینده آرزو و اشتیاق است که هماکنون وجود دارد پس تنها زمان حال است و بس. این نظریه ذهنی گرائی Subjective در مورد زمان است که از قوت استدلالی زیادی برخوردار است و با استدلال های آبکی از سر جایش تکان هم نمیخورد . کجا است آن عقلانیت مستقل خود بنیاد که با این استدلال در عرصۀ دلایل عقلی به ظهور رسیده باشد.
این یک پدیدۀ بدیهی و آشکار است که در تجربۀ زیسته تاریخی انسانها و جوامع بشری در کاوش های عقلی ، بشر با یک پلورلیزم متنوع و متضاد مواجه است پلورالیزم یا کثرت گرائی که همیشه از لحاظ زمانی و مکانی زیر ساطور نقد رفته است ، کاوش عقلی که زمانی بشر به آن مباهات میکرد و باد در غب غب می انداخت ، زمانی را هم بشر نظارهگر بوده که آن کاوش عقلی مایۀ مباهات ، زیر ساطور نقد آخرین نفس هایش را کشیده و در قبرستان خاطرات انسان مدفون شده است.
پس اگر بخواهیم که عقلانیت مستقل و خود بنیاد را به صورت تجربی اثبات کنیم و آدرس بدهیم ، اینکه ناممکن است چون گفتیم که در تجربۀ زیستۀ تاریخی بشریت با تنوع و تضاد مواجه هستیم ، اگر بخواهیم که فعالیتهای عقلی و فکری خود را عقلانیت مستقل و خود بنیاد بدانیم ، اینکه خود نوعی خشونت است در لباس تحمیل و این یعنی سلب آزادی انسان.
اگر گیریم که بپذیریم که عقل مستقل و خود بنیاد وجود دارد ، در شکل خالص و ناب آن تقرر حضوری یا وقوع پدیداری را حاصل آورده نمیتواند زیرا که مشکل است که خود حکم استقلالیت خود را از هیجانات غریزی و از مختصات ژنیتکی فردیت فرد ، در تقرر حضوری صادر کند.
مختصات ژنیتیکی اشاره به این است که از لحاظ فزیولوژیکphysiologic و بیولوژی ژنیتیکی ، فینوتیپ phinotyps نه تنها دربر دارندۀ خصایص ساختاری یا مورفولوژیک morphologic اند ، بلکه برعلاوه دربر دارندۀ خصایص فزیولوژیک physiologic , سایکولوژیک ، روانشناختی یا psychologic اند و این خصایص از فردی تا فردی متفاوت و مختلف است.
اهمیت نقد بر اخلاق گفتمانی یا Diskursethik که معرف برجستۀ این نوع تئوری اخلاقی دو فیلسوف برجستۀ آلمانی بنام های کارل آتو آپل Karl Otto Apel و یورگن هابرماس Jürgen Habermas اند با این نقد همخوانی دارد و از این جهت بر ذکر این نقد در اینجا اهتمام شد.
از تشریح مطول اخلاق گفتمانی صرف نظر میکنیم فقط به موردی از نقد برآن ترکیز میکنیم و آن اینکه :
طوریکه مبرهن است تدویر گفتمان آزاد و همسان و هم سویه که بتوان حکمی را در یک تلاش که بر مستقل ابتناء داشته باشد به توافق رسید و یا تصویب کرد، نورم اخلاقی معرفی کرد ، صعب و دشوار است به چنین نورم بر اساس یک تلاش عقلانی دست یافت، چون مرد بودن یا زن بودن ، تفاوت سطوح علمی ، تفاوت و اختلاف شغلی و مواقف علمی ، تفاوت ژنتیکی در فینوتیپ Phinotyp که باز گو کنند خصوصیات روانی و سایکولوژیک نیز اند ، مواقف اجتماعی مانند کارفرما و کارگر ، غنا و فقر ، همه برگفتمان اثر دارند یعنی اینکه عقلانیت مستقل و خود بنیاد در گفتمان تحقق نمی یابد بلکه گفتمان نقطۀ تلاقی اغراض ، امیال ، پیش قضاوتها ، تمایلات شغلی ، و تمسک های مرتبه ئی است .
3 ـ افعال آدمی:
تحت این عنوان خیلی مختصر باید عرض کرد که هم زندگی تکوینی انسان و هم زندگی رفتاری و کرداری انسان امکانات بی شماری اند که الله تعالی میداند و بس و این امکانات همان مقدرات الله تعالی اند که انسان در این امکانات قراردارد و از امکانی به امکان دیگر قابل تغییر و تحول است و هم چنان امکان قرار گرفتن انسان در برخی از امکانات جبری اند و در برخی اختیاری یعنی انسان بین جبر و احتیار قرار دارد و در قرار گرفتن آزادانه در امکانی یا تغییر امکانی انسان مسؤل دانسته میشود و دریک دید شیماتیک این حقیقت روشن است که انسان و امکانات انسان و افعال انسان همه مخلوق الله تعالی اند و این مخلوقیت مانع آزادی انسان در انتخاب و رفتار و کردارنیست.
4 ـ در مورد قبح و حسن ذاتی پدیدههای طبیعت قلم فرسائی مدعیان روشنفکری دینی محسوس است و اینکه به صورت کلامی به اطالۀ بحث می افزایند یعنی اینکه وارد عرصۀ علم کلام میشوند.
من بدون اینکه اصل بحث را تغییر دهم می خواه آنرا در عرصۀ ساینس به بحث گیرم تا از فشار ثقالت موضوع برخواننده کاسته شود .
ببینید ! در تجربههای زندگی محسوس است که پدیدههای طبیعت حسن و قبح ذاتی ندارند ، آنچه خیر و شر ،حسن و قبح است ، خوب و بد است ، شرایط و نسبتها است و درآن نسبتها است که چیزی خوب است و چیزی بد است ، چیزی خیر است و چیزی شراست.
به گونه مثال همین ویروس کرونا را در نظر میگیریم ، این ویروس از یک حلقۀ دی آن ای DNA ساخته شده است که با یک غشاء لیپید یا شحمی محاط شه است.و میدانیم عناصر تشکیلدهنده به ذات خود بد نیستند یعنی عناصر چون کاربن و آکسیجن و….. بدی ذاتی ندارند فقط در ترکیب و نسبت است و امکان قرار گرفتن در رابطهها اند که با در نظر داشت رابطههای بد اند به این معنی که این ویروس برای خود ویروس بد نیست چون اگر به خودش بد میبود امر متضاد و متناقض میبود و به این اساس وجود نمی یافت و خلعت وجود برتن نمیکرد و هم چنان در نسبت و شرایطی خاصی که در رابطه با انسان واقع میشود که مضر است در نسبت با دیگر موجودات حیوانی و نباتی اصلاً از ضرر خبری نیست.
پس کدام است آن پدیدۀ طبیعی که بدون در نظر داشت امکانات ، و نسبتها و ترکیب ، حسن و قبح ذاتی داشته باشد؟
باز هم بیالوژی و بیوشمی به ما یاد مدهد که انتایجن ها Antigens که رسپانس response یا جواب Immune ایمون یا ایمنی بدن را در پی دارند از پروتئین proteins ، پیپتایدز peptides ( امینو اسید ها Amino Acids ) که نسبت به بدن هر شخص دارای چارچ برقی مثبتاند و در مقابل چارچ بدن شخص منفیاست ، در بعضی شرایط و در بعضی امکانات و در نسبتهای مضر و بد اند و در شرایطی اضرار شان از بین میرود یعنی دیگر بد نیستند بخصوص در زمانیکه برخی از این انتایجن ها Antigens بشکل ویروس Virus ، خود انترفیرون Interferon تولید میکنند که به مرگ خودشان و نابودی شان میانجامد یعنی در صورت تولید انترفیرون به انسان خوباند و بهبه خود مضر چون باعث هلاکت خودشان می شود.
باز هم در این مورد کجا اثبات میگردد که این انتایجن ها که در اصل از هایدروجن ، آکسیجن ، نایتروجن ، کاربن تشکیل شدهاند قبح ذاتی دارند و شر ذاتی محسوب میگردند ؟ ، باز هم تکرار میکنیم که در نسبتها امکانات و شرایطی خاص اند که خوب و بد میشوند . همین نایتروجن را در نظر بگیریم که اگر برخی مرکبات آن در رابطه و نسبت تنفس انسان قرار گیرند سمی اند و سبب مرگ میگردند ، اما در نسبت و رابطۀ زراعت قرار گیرند سبب باروری و رشد و نموی زراعت میشود که خوراک انسانها و حیوانات از آن بدست میآید و سبب ادامۀ حیات میگردد و خیری است که انسان از استعمال آن در زراعت بدست می آورد. و یا هم همین هایدروجن H2 را در نظر بگیریم که در امکانی بمب ویرانگر و کشنده است و در امکانی یعنی در یکجائی و در نسبت مشخص با آکسیجن سبب تحقق مادۀ حیاتی بنام آب است.
اینجا بحث موضوعی حسن و قبح پدیدههای طبیعی را به پایان آوردیم و به این اندازه کفاف میکند ، یادداشت شماره 5 را که موضوع محوری شکل دهندۀ بحث است و یادداشتهای شماره 6 و 7 و 8 و 9 را در بخش پایانی در رابطه باهمدیگر مورد بحث و مداقه قرار میدهیم چون با هم مرتبط اند و شکل دهندۀ یک موضوع اند و شکل بحث ایجاب این تأخیر و تقدیم را اقتضاء دارد تا به انسجامی در فهم نائل آیم.
10 ـ در ذیل تذکر از اصطلاح وضع شده بنام دیدگاه حنفی ـ معتزلی ، ماتریدی و ذکر از قوانین در کار آفرینش جهان به نام سنتهای ثابت الهی دیده میشود که پدیدههای جهان به خوب و بد ذاتی تقسیم شدهاند و این ثنویتی است که در مشابهت با ثنویت آئین زرتشتی قرار دارد و این بر این مدعیان روشنفکری خیلی دشوار خواهد بود که توجیه کنند که خالق شر هم همان ذات باری است که خالق خیر و خوبی است.
این مدعیان روشنفکری بیخبر اند از اینکه کتاب های فقهی احناف و تعلیمات از اینگونه تقسیمبندی ها بری الذمه اند ، مثالهای زیادی از احکام فقهی وجود دارند که این تقسیمبندی را رد میکنند زیرا همان طور که در مباحث بالا عرض گردید این است که حرف از نسبتهای و امکانات متغییر است و این امکانات و نسبتها اند که میادین ظهور پدیدهها به صورت خوب و بد اند ، بطور مثال در این زمینه یک مثال فقهی :
در تولید دواسازی یا فارمسی Pharmacy فرآوردۀ اسولین از خوک هم بدست میآید و میدانیم که خوک با تمام اجزایش در امکانات و نسبتهای که قرار دارد بد و نجس است و اما برای کسی که مرض قند یا دیابت Diabetes دارد انسولین حاصل آمده از خوک ، جواز استعمال دارد و بد نیست و این فتوی بر آن حکم قرآنکریم ابتناء دارد که در حالت مخمصه خوردن گوشت خوک جواز دارد و این در اینجا و در این نسبتها بدی پدیداری به خوبی تغییر میکند و مثالهای دیگر در هر زمینه وجود دارند .
مدعیان روشنفکری دینی گاهی آئینۀ نمایش و تجسم خشونت های رفته بر ایشان است همانطور که در مقاطع از زندگیشان در روابط فامیلی یا اجتماعی شکار خشونت های شدهاند که زیر فشار تحمیل قرار گرفتهاند ،از یک نگاه روانشناسانه ، برای جبران اینجا میخواهند که حرفهای را بر تفکر دینی تحمیل کنند ، در حالیکه تحمیل در متن تفکر دینی متضاد است و این تضاد به بسیار سادگی و آسانی خود را آشکار می سازد.
این مدعیان روشنفکری دینی همیشه مطلق انگاری دارند بناحق تحت یک دیدگاه نظر مختص خود شانرا تحمیل میکنند و لیبل برخی اکابر را بر دید خود شان چسپ میزنند طوریکه میفرمایند که خوشی ، خرسندی و خرمی خوباند.
باز هم در جوابات سؤالات چون در چه نسبت و امکان خوشی خوب است؟ مشخص میشود که خوشی خوب است یا بد است مثلاً شخصی مالی دزدیده است و استفاده از این مال برایش فرحت زا است ، آیا این فرحت و خوشی خوب است یا مذموم ؟
مسلم است که مفاهیم اخلاقی و جبر های اخلاقی از ثبات در آگاهی انسان برخوردار اند و بر اساس آیۀ مبارکۀ دهم سورۀ مبارکۀ البلد که میفرماید وَهَدَيۡنَـٰهُ ٱلنَّجۡدَيۡنِ (١٠) یعنی «( 10 ) و او را به دوراه (خیر وشر) را هنمائی کردیم. » و آیۀ مبارکۀ هشتم سورۀ مبارکۀ الشمس که میفرماید : وَنَفۡسٍ۬ وَمَا سَوَّٮٰهَا (٧) فَأَلۡهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقۡوَٮٰهَا (٨) یعنی «( 7 ) و سوگند به جان (انسان) وآنکه آن را (آفریدو) نیکو گردانید. ( 8 ) سپس بدیها و پرهیزگاریهایش را (به او) الهام کرد.
این آیات مبارکه از ثبات اخلاقی و جبر های اخلاقی در آگاهی انسان ثبوت محکم بدست میدهد یعنی این ثبات مفاهیم اخلاقی به صورتی که در ذهن اند و سبجکتیف subjective اند و در زندگی عملی نشان دادن مصادیق این مفاهیم یا از طریق وحی ممکن است و یا تلاش و کاوش علمی بشر شناخت مصادیق آن مفاهیم را ممکن میسازند و باز وقتی به مصادیق میرسیم باز هم حرف و حدیث از امکانات و نسبتها اند که در همان امکانات و نسبتها یا خوباند و یا بد اند و ذکر کردیم خوبی و بدی ، خیر بودن و شر بودن را در ضروری ترین و حیاتی ترین حالات ، وحی و پیامبران الهی تعیین میکند و در مرتبۀ بعدی دانش دینی فقهی در اسنباط های فقیهانه و کاوش های علمی بشری در تعیین مصادیق خیر و شر سهم دارند.
اینجا باید تذکر داد که بین این نظر و نسبیت گرائی اخلاقی یا relativism خلط صورت نگیرد ۔ نسبیت گرائی اخلاقی در کل مفاهیم و مصادیق اخلاقی را متحول و متغییر میداند و به ثبات اخلاقی قائل نیست در حالیکه در نظریۀ اخلاقی دین مقدس اسلام مصادیق متغییر در رابطه با ثبات مفاهیم و جبر های اخلاقی قابل حکم و تصویب اند و در عمل تعامل انسان را با آن ممکن می سازد. نسبیت گرایان مفاهیم و مصادیق اخلاقی را همه تاریخی میدانند و به فرازمانی بودن مفاهیم اخلاقی قائل نیستند ، نسبیت گرایان به این باورند که پارۀ از اعمال و کردار انسانها در روند تکامل مفید واقع شدهاند که بعد ها شکل عادت را بخود گرفتهاند و به اخلاق از آنها تعبیر شده است. در حالیکه در دین مقدس اسلام و نظریۀ دینی دین مقدس اسلام مفاهیم اخلاقی آگاهی است که فراتر از تاریخیت است یعنی علم پیشین (a priori) است و در رابطه با وجود روحی انسان که وجود اخلاقی انسان مطرح است.
بدون شک قتل مذموم و بد است در بحضی شرایط امر جواز و صدور دریافت میدارد که مثال برجستۀ آن سقط جنین در صورتی که مادر مریض است و داکتر معالج برای نجات مادر ، عمل سقط را تجویز میدارد. و مثالهای زیادی درین رابطه.
دروغ بد است ، در این هیچ شکی نیست در شکل توریه و یا در شکل عمل باز دارنده از یک ظلم یک عمل اخلاقی است و اینجا باز هم حرف و حدیث از مصادیق است در نسبتها و اامکانات زندگی انسان.
به همین قیاس مسائلی در مورد دزدی و ترحم قابل بحث اند.
خلاصه اینکه در ثبات مفاهیم اخلاقی اکثریت مذاهب و فرق اسلامی نظر همسان دارند و اختلافی بین شان نیست و تنها در انطباق آن مفاهیم بر مصادق تفاوت نظر و اختلاف رأی دارند و انهم آنجا که حکم صریح وحی ( هم وحی جلی و هم وحی خفی) وجود نداشته باشد.
این حرف مدعیان روشنفکری دینی نوع افغانی که امام ابو حنیفه رحمه الله علیه فرموده که در عدم ظهور پیامبری باور به خدا واجب عقلی است ، خیلی تعجب برانگیز است و این از این جهت که اعتقاد به الله جل علی شأنه یک اعتقاد فطری است و در طول تاریخ یک امر بدیهی است ، مشرکین مکه به الله تعالی باور داشتند منتهی اعتقادشان آغشته با شرک بود.
مطالعات جامعه شناسان بر جوامع ابتدائی بشر نشان میدهد به اعتقاد دینی داشتند یکی از این موارد زندگی قبایل دیری های استرالیای جنوبی است که به یک موجود ازلی ، و جاوید و غیر مخلوق و بی مثل و مانند است و به اسمای ( نوراندر ، بیامبان ، بونجیل ، مونگانگما ، نورلی ) یاد شده است.
این موجود ازلی در قبایل بیرهور های شوتاناگپور هند بنام ( سینگابنگا ) یاد شده است و در قبایل باوندای افریقای جنوبی بنام ( رالوهیمیا ) یاد گریده است.
خدمت دوستان مدعی روشنفکری دینی نوع افغانستانی آن باید عرض شود که باور به الله تعالی یک باور فطری است که این باور با اشکال گوناگون و لو آمیخته باشرک خود را نشان داده است و دین و رسالت وظیفۀ عمده بدوش دارد تا شرک را ریشهکن کند و رابطۀ اخلاق و توحید را واضح سازد و قوانین منطبق بر اخلاق را صادر کند و به جز از دین اسلام ( تمام پیامبران معرف یک دین بودند که آن همان اسلام است ) و پیامبران راستین الهی این امر تحقق نمی پذیرفت ، نه امام ابو حنیفه رحمه الله علیه با بکار گیری عقلش و نه هم امامان دیگر علیهما الرحمه چنین کاری را به سامان آورده می توانستند، زیرا اگر اصل تکیه بر عقل باشد ، داستانش را در سطور بالا شرح دادیم و نه هم مدعیان روشنفکری دینی با عقل شان که معجونی از هیجانات ، علایق ، پیش قضاوتها وخصوصیات محدود بشری است و فهم را متکثر میسازد ، به درک مفاهیم غیر محدود نائل آیند.
منابع و مآخذ :
1 ـ القرآنکریم ـ مشروع المصحف الاکترونی بجامعه الملک سعود.
2 ـ تاریخ فلسفۀ غرب از : برتراندراسل .
3 ـ اسلام و آزادی از : عبدالبصیر صهیب صدیقی