نویسنده : داکتر صخره
تاریخ نشر در ویب سایت تحلیل : 10.08.2016
تصور موضوع :
مدتیست جناب دکتر سروش زیر عناوین مختلف اعتراض قدیمیی وارد بر وحی نبوی را به حیث یک تیوری  پرداز داده Al.Qاند که عنوان رؤیای رسولانه را بر ان نام گذاری نموده اند حقیقتا اعم اغلب مباحث اسلام پژوهی ایشان عناصر همین نظریهء ایشان را تشکیل میدهد گرچند که عناوین مختلفی را گاه حمل کند. از انجای که تصدیق موضوع فرع تصور ان است نتائج این نظریهء ایشان جزو اساسی تصور چنین موضوع است گرچند که  قبل از ترتب نتیجه  موضوع و محمول های در نظریهء ایشان نهفته باشد,بنا بر این نکاتی در این باب قابل تذکر است
یکم :عدم سازگاری عنوان و نتیجه
وقتی میگوییم رؤیای رسولانه به این معنی که رؤیای غیر رسولانه را نفی میکنیم و بالقطع نفی وجود رؤیای غیر القرآن الکریمرسولانه مطرح نیست ,چنین نفی وجود باید به معنی نفی خصوصیت رؤیای غیر رسولانه باشد وچنین نفی خصوصیت مستلزم اثبات خصوصیت رؤیای رسولانه است و در این حال هیکل قبض و بسط چنین خصوصیت باید بر بستر قدسیت خوابیده باشد, قدسیت رؤیای رسولانه چه چیزی جز همان تعلق غیر میتافیزیقی رسول و الله است؟
مسلماً همچو تذکری مقصود ایشان از همچو عنوان نیست چون ایشان نتیجهء نظریهء خود را خوب میدانند و اینک دیگران هم با دو چشم دیدند و با دو گوش شنیدند که ایشان وحی منزل یعنی قرآن را تألیف پیامبر اسلام اعلام کردند, مؤلف بودن وحی از سوی پیامبر نقاط عدیدی را از قبیل  وقوع یک امت در اشتباه بزرگ,عدم لزومیت شعائر و مناسک اسلامی,عدم لزوم تبعیت پیامبر دربردارد.هم چنان که از نتائج تیوری ایشان هدم اصل مسلّم به اسلامی متمثل در خاتمیت رسالت و باز گذاری مجال رسیدن به مقام نبی به غیر نبی است.
دوم: سهل ممتنع
چیزی که رشتهء مباحثه با جناب سروش را شبه مستحیل میسازد نوعی از استفاده از نفی و اثبات درآن واحد و مکان واحد است,به این معنی که ایشان اگر اعتراضاتشان بر کیفیت ترکیبی وحی منزل وتعارض با علم ,مسألهء جبر واختیار,خصوصیت جامعهء عرب ,واختلاف تفاسیر را برماهیت اصلی ان کماهو بگذارند اشکالی نیست چون سلسلهء چنین اعتراضات بر اسلام در امتداد زمان به نحوه هایی وجود داشته است که برای ان جواب های هم ارایه شده است و شاید هم نشده باشد و لی بالاخره  آدرس سائل هم مشخص است وآدرس مجیب هم . اشکال از انجا نشات میکند که در عین زمان هم ادعای انتساب به امت بودن یک نبی شود و هم صلب خبر وی  انکار گردد, اگر تسامحاً از این هم بگذریم مسلماً از این نمیتوان گذشت که هویتی را خلاف ماهیتش تعریف نمود
سوم: ماهیت اسلام
اینکه ماهیت اسلام چقدر با حقانیت ذاتی اشیاء سازگاری دارد یا ندارد بحث جدا است  که طریق مباحثهء ان  میان مسلمان معتقد به آیت (إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ )(1) و میان کافری  صورت گیرد. ولی بدیهی است که اسلام متمثل درآموزه هایی تعلق به شخص پیامبر دارد,معرفت الله توسط پیامبر و تصدیق نبوت وی وعمل به قطعیات آن اموزه ها بدنهء چنین ماهیت را بنیان میکند, پیامبر خبر داد که خبری از خدا اورده است کسانی باور کردند کسانی نکردند هر دو گروه بر مبنای تصدیق و تکذیب خبر چنین کردند, پیامبر بر وجوه تصدیق و تکذیب انان عیناً و سمعاً واقف بود تکذیب مکذبین را هم توجیه نکرد و تصدیق مصدقین را هم سبیلی از سبل نجات ننامید بلکه همان را که به حیث وحی خبر میداد سبیل الله نامید,کلمهء نبی نیز همین معنی را افاده میکند چون نبی از إنباء یعنی خبر دادن گرفته شده است,در قرآن است (فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ)(2)..معاصرین پیامبر هم همین نوع از ماهیت را فهمیدند و بر مبنای همان در مسلمان نامیدن همدیگر اتفاق کردند و ترک ان را کفر نامیدند و خدشه در ان را عصیان و بغی نامیدند. این اجماع و این فهم همگانی را مسلمانان در اصول اعم از شیعه و سنی اشعری و معتزلی و ماتریدی و جبری و قدری میراث بردند  بر مبنای چنین ماهیتی هویت بوجود امد تا سرحدیکه بی عمل ترین مسلمان بر مبنای چنین هویت خود را معرفی میکند.
چهارم: رؤیای رسولانه, کیفیت یا نوعیت؟
رؤیا نوعی از وحی است آیاتی در قرآن در رؤیای پیامبر نازل گردیده است طوری که بعضی آن آیات به ان دلالت دارند,مانند”(يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ قم اللیل)(3)”یعنی ای چادر بسر کشیده بر خیز شب زنده داری کن,مولانا هم میگوید:
هین قم اللیل که شمعی ای همام .شمع اندر شب بود اندر قیام.
 اما در عقیدهء مسلمین نزول وحی در حالت غیر رؤیا هم صورت گرفته است چون نقل مکرر و متعدد است که پیامبر در مجلس عام یا هنگام سوار بر چهار پا دچار گرانیی نا گهانی میشد وعرق از وی سرازیر ووزن بر بدنش مستولی میگشت سپس به قرائت تنزیل میپرداخت, به این معنی که مسلّماً چنین حالاتی غیر خواب است ,مخالفین پیامبر در آنزمان نیز بر همین اساس وحی نازل در رؤیای پیامبر را إلقاء شیطانی تعبیر کردند و ووحی نازل در بیداری وی را صرع  یعنی میرگی شمردند ومجموع متن وحی را بعضی انها حدیث فالبینان گفتند و بعضی انان انرا  شعر نامیدند و بعضی انان آنرا افترای محمد برخدا گفتند, در رد هر کدام این گمان ها ایاتی بر زبان پیامبر جاری شد که ان را نفی میکرد(بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْيَأْتِنَا بِآيَةٍ كَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ)(4) “بلکه گفتند خوشه های از خواب پریشان است این قرآن بلکه افترا بسته است انرا,بلکه شاعر است پس بیاید مارا به نشانه ی چنان که پیشینیان فرستاده شدند” . و جایی دیگری هم همان مخالفین پیامبر گفتند(وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ عَلَىٰ بَشَرٍ مِّن شَيْءٍ )(5)یعنی”پاس نداشتند خدا را انگاه که گفتند خداوند بر بشری چیزی فرو نفرستاده است”. حالا سخن جناب سروش هر چند در لفافهء ادب باشد چه فرقی از همین حرف ان زمان مشرکین مخالف پیامبر دارد؟ بلکه قرآن به صراحت تألیف بودن قران توسط پیامبر را رد میکند و میگوید (وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الأَقَاوِيلِ.لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ . ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ)(6)یعنی” اگر بر ما حرفی را نسبت بدهد دست اورا میگیریم” وظاهراً این در رد ادعای افترا نازل گردیده است,همانطوری که قران بر کسانیکه بشریت پیامبر را منافی نزول وحی الهی میدانستند تاکید بر بشریت رسول و نیز تاکید بر اصطفای وی کرد وقتی مخالفین پیامبر گفتند (أَبَعَثَ اللَّهُ بَشَرًا رَّسُولًا )(7) “ایا فرستاده است خدا بشری را پیامبر”گفت( اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ )” خدا اگاه تر است که رسالت خود را کجا بگذارد” و(قل انما انا بشر مثلکم یوحی الیّ) (8)”بگو من بشری مثل شما ام ولی وحی شده است برمن”.و در خبر دادن از حالت دختر عمران یعنی همان مریم و موقف زکریا چنین ایت امد(ذَٰلِكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلَامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ) (9) ” ونبودی تو نزد انان انگاه اقلام خود را برای قرعه کشیدن انداختند و نبودی تو نزد انان وقتی که جدال ورزیدند”,اینجا قرآن به صراحت وحی را از طریق بیان نحوهء إنباء وعدم حضور پیامبر و صدق این خبر بیان میکند ” پس خواب پنداری این چه نتیجهء جز تکذیب دارد و مصداق آیت (ولا تطع المکذبین) چه کسی میباشد؟
رؤیای رسولانهء ایشان بنا بر این زادهء بیست سال نیست انطوری که میگویند بلکه چهارده قرن قبل همگام با تولد بعثت اغاز گردید  ودر قرن سوم هجری توسط  ابی عیسی وراق وابن الرواندی واضح تر گردید گرچند لفافهء تعبیر فرق کند
انصافاً نه اقای سروش نه کسی دیگری میتواند یک دلیلی نسبتا وجیه هم بیاورد که قرآن خود دلالت بر عدم نزول حقیقی از ملکوت اعلی به ملکوت سفلی  کند که محل تنزّل جسم بشری و روح فیضی متصف به قرب القربات متمثل در رسول را باشد,مگر از یک ناحیه این ادعا ممکن است وآن همان تکذیب خبر نبی .
اما نفی نسبت قرآن به خدا بر اساس بعضی حدس و گمان ها مبنی بر اینکه قرآن متصف به پریشانی است انطور که اقای سروش میگویند و درآیاتی یلکه در یک آیتی انتقال از غائب به خطاب و یا متکلم صورت میگیرد و این مخالف صدور از متکلم مشخص- یعنی همان خدا – است ,در بسیط ترین کتب قواعد زبان عرب  زیرعنوان التفات از غیبت به تکلم و خطاب ذکر رفته است,ووقتی که سراغ این موضوع را در عبارات خود هم بجوییم در خواهیم یافت, پس وقتی که حق تعالی مالک غیاب و خطاب است از هر کدام وفق دلالات ان پیام فرستاده است او بر انسان بیان اموخته است و تحول کلام ذاتی اش برای بشر از جنس همین بیان است,چه بسا حالاتی که این انتقالات غیابی وخطابی و تکلمی دست مستمع را به هر کرانه میگیرد,اوست که برای ما دعا یاد میدهد و طریق خضوع و تذلل را مینمایند وهمچو حال در عوض اینکه صادرهء نبی باشد شایان است صادرهء معلم اول یعنی حق تعالی باشد .مولانا هم همین را میگوید:
 یاد ده مارا سخن های رقیق …که تورا رحم اورد ان ای رفیق
هم دعا از تو اجابت هم ز تو…ایمینی از تو مهابت هم ز تو
 و یا نیزبر اساس اینکه علامتی میان محکم و متشابه قرآن وجود ندارد ,ویا اینکه نفی مشابهت واجب الوجود با حوادث  نفی کلام تعلقی را از وی ایجاب میکند بحثیست که در علوم کلام جا دارد و اگر متکای منکر الهی بودن قرآن عدم درک عقلیی وی از نبوت بوده باشد و درعین وقت معتقد به الوهیت بوده باشد باز هم راهی برای تفکیک عقلانیت قبول الوهیت و عدم عقلانیت قبول نبوت – تعلق میتافیزیقی- نمیداشته باشد.
هم چنان برای گریز از التزامات متن تعلل به بحث انچه که هرمونتیک نامیده میشود بی اشکال نیست, نه فقط از زاویهء ضعف هرمونتیک که در بهترین حالاتش فقط نوعی از انس برای کشف موضوعات مبهم است و نه فقط از زاویهء عدم وضوح قواعد هرمونتیک,نه هم از زاویهء اینکه هرمونتیک بر جنس لفظ إعمال میشود یا بر نوعِ لفظ ؟و معیار وجه تفکیک در إعمال هرمونتیکی میان جنس و نوع الفاظ چیست؟,بلکه نیز از زاویهء اینکه إعمال هرمونتیک  درفهم قرآن همزمان با استدلال از بعضی آیات برعلیه بعضی ایات یا از بعضی روایات بر علیه ایات و یا بر عکس ,سازگاری ندارد, چون إعمال هرمونتیک مجموع استدلال لغوی و کلامی و اصولی را از بابت ارزیابی انطور تحت الشعاع قرار میدهد که ممکن حکم به نفی ان کند و در همچو حال مجالی برای استفاده از دو نقیض برای اثبات یک ضدِّنقیض نمیماند.
اضطراب اقای سروش در نحوهء استدلال  درون دینی برای خوانندهء نقض افرینی های ایشان بر ثوابت اسلام واضح است ,ایشان برای نقض مصرّحات از تضمینات استدلال میکنند و بر رد ایات از روایات استمداد میجویند و در رد روایات فرضیه های ممکن الوقوع و غیر متیقن الوقوع را دلیل میآرند طوری که ایشان در مواردی تصریح به قدسیت زدائیی وحی میکنند- تعلق غیر میتافیزیقی- و در مواردی نظر به عللی باورشان به چنین قدسیت را تلمیح میکنند
پنجم: إشکالیات بارز رؤیای رسولانه
ا- قلب حقائق
وقتی اگر نتیجهء رؤیای رسولانه قدسیت زدائی وحی نبوی باشد وحصر حقانیت ذاتی از آن زدوده شود و اثری بر ترک التزامات ان مرتب نشود,و مبنای اثبات چنین نتیجه نیز ادعای وجود ان در متن وحی باشد بدون شک  قلب حقائق اشیاء لازم میاید و ان باطل است ,مولانا نیز میگوید:
 کار سحر این است کو دم میزند …هر زمان قلب حقائق میکند.
 وجه ثبوت قلب حقائق اشیاء درهمچو حال هماناعدم اعتنا به مبانی لغت و قواعد عبارت وسیاق جملات است ,امر ونهی وکراهت واباحتی  را بدون قرائن صارفه امر ونهی ومکروه و مباح ندانستن عین قلب حقائق است.
ب- بحث مجاز
مدعی رؤیای رسولانه در ضمن مجموع افتراضات و استنادات  خود و در موارد دیگری که هم نوشته است و یا سخن رانده است به موضوع مجاز و استعاره پرداخته است ,مخاطبی که آشنایی به  تعاریف حقیقت و مجاز نداشته باشد سرحد إعمال هر یک از این دو را مفصل درک نمیکند,در حالیکه درک تفصیلات این دو محور اعتماد نسل لاحق بر نسل سابق در نقل آرا را تشکیل میدهد و امتی ملتی فرهنگی از این امر مستثنی نیست ورنه عیسویی نباید عیسویی و یهودیی نباید یهودیی و مسلمانی نباید مسلمان باشد .
در قرآن موارد عمل به حقیقت,و هجر حقیقت,و عمل به مجاز,و ترجیح مجاز متعارف,بسیار است و قاعدهء کلیی این موارد این اند که عمل وفق مقتضی را میپذیرند و توسعهء هجر حقیقت به نفع مجاز و یا توسعهء مجاز به نحوهء که به هدم کلی حقیقت لفظ منجر شود باطل بیّن است.
 ایشان در مواردی از مجاز متعارف قرآنی  دلیلی برای هدم کلی حقائق قرآنی تراشیده اند مثلا موضوع ید در قرآن درآیت (یدالله فوق ایدیهیم)”دست خداوند بالای دست انان است”متعارف بر زبر دستی است.
آیت (وَتَرَى الْمَلَائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَقُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَقِيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ)(10), ارایه کنندهء حفاوت و فنا در اطاعت  فرشتگان است, برعلاوهء اینکه  نقش تشبیه تمثیل برای تقریب معانی در اخبار از معاد مشتمل بر عرش و کرسی و میزان دور نیست,انچه در ایات معاد قران مطرح میکند هدف از ان بیان کردن کیفیت وقوع و صورت وقوع نیست به اندازیکه هدف از ان بیان کردن عظمت وقوع و تحقق ان است,و این فهم ریشه در بیان نبوی دارد که خود از ان جهان چنین توصیف میکند«ما لا عین رأت و لا أذن سمعت و لا خطر ببال أحد»نه چشمی انرا دیده و نه گوشی انرا شنیده و نه در ذهنی خطور نموده است, ازهمین جهت هم تصویر خروج افرینش از یک طور و دخول ان در طور دیگر بر ادبیات انهدام و کسوف و افول و زوال استوار است که در قرآن در آیات متعدد به آن اشاره رفته است همانطوری که دخول در طورِ دیگرِ افرینش برادبیات نعیم و جحیم استوار است تا محصول نعیم رضایت باشد و محصول جحیم عکس ان. افزون بر اینکه احاطه  برما بعد به معنی محاط شدن علم خدا وند است در حالیکه علم او محیط است نه محاط .
نقطهء دیگری هم است که اگر واقعا بر تفسیر قرآن توسط قرآن درغیرموارد أحکام اکتفا شود که همچو اکتفا دلیلی هم دارد که غیر جنس ایات احکام است که محتاج تبیین نبوی اند,فهم سلیمی ازآیات به دست میاید و راه تعارض ظاهر گونهء بعضی آیات قرآن و علم درک میگردد,مثلا درهمین مورد(فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ) (11) یعنی” باشید بوزینگان گنگ” به اسلوب و شیوهء قرآن در موارد شبیه ان نگریسته شود فهمیده میشود امر دراینجا میتوان به معنیِ کلمه همان نوعی از امر باشد که اصولیین ان را امرِ دال بر تزجیر نامیدند, تزجیر غیر تکوین است ,مورد شبیه این ایت را در امر تزجیر دیگر میبینیم (قُل كُونُواْ حِجَارَةً أَوْ حَدِيداً)(12)”بگو باشید سنگ یا اهن”مسلماً در این ایت شباهت انسان غیر هادی به سنگ و اهن است ,همینطور است وقتی ادمیت از ادمی سلب گردد.به قول بیدل: هیچ جسمی بی هیولی قابل صورت نشد ادمی قبل از ان ادم شود بوزینه بود:
همچنین در مورد ایاتی که دلالت بر منع رسیدن شیاطین به ملکوت اعلی میکند و اینکه با شهاب ها هدف قرار میگیرند این را دور از موضوع  تنجیم و فال بینی آنطور که در قرآن و احادیث به حیث “کهانت و تطیر” نام گرفته شده است ودراسلام مخالف توحید شمرده شدند ندانیم ,در چنین احوالی پای نذیر بودن و تنذیر و تقریب مفاهیم عقابی پیش میاید بدون اینکه نیازی به خواب باشد.از سویی هم بهتر است این را درنظرگرفت که یک شی واحد میتواند اعمال متعدد را انجام دهد,در قرآن اینکه ستارگان فقط برای سد شیاطین افریده شده باشند ذکری نشده برعکس بر حقائق کواکب و مدار انان  اشاره شده است(كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ)(13) “هر کدام در فلکی میچرخند”بر بعد و دوری عظیم انان نیز اشاره شده است (فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ . وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَّوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ (14) “به موقعیت های ستارگان قسم نمیخورم و این قسمیست که اگر بدانید بس بزرگ است”همچنان که از ناحیهء تزین به چراغ بودن انها نیز اشاره شده است و از ان به عنوان “مصابیح” نام برده شده است,و هم چنان به عنوان رجوم و سنگ پارچه ها ی برای دفع بعضی شیاطین و تحدید ساحهء وجود انان اشاره شده است همانطوری که این ستارگان برای هدایت و استفادهء درست از کیهان شناسی معرفی شده اند(وَعَلَامَاتٍ وَبِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ(15) “ونشانه ها اند و به توسط ستارگان راهیاب میشوند.پس با این تعدد نمیشود این را معارض علم معرفی نمود و تعارض علم چون قبیح است لا بد همچو خواب هم باید قبیح باشد.
شیوهء دیگری در قرآن نیز هست که قرآن به تصحیح عقائد و ووضع شرائع پرداخته است و در این سبیل از حکایات و تمثیلات شائع در بین مردم وفق مقتضی تحقق امکانیی کلام خالق به مخلوق در عالم ممکنات یاد کرده است در همچو حال هدف قرآن بیان آنچه شائع است به قصد تمثیل است نه بیان سقم و صحت اخبار قبلی,تا زمانیکه همچو اخبار تایید کنندهء عظمت و قدرت و صلاح و فلاح باشند,بطوری مثال در ایتی میاید که( وَلَا تَكُونُوا كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكَاثًا(16) “و نباشید مانند ان پیره زنی که وا میکرد بافته هایش را” هدف از این آیت تأکید برعدم ابطال أعمال است نه سقم وصحت  قصهءان پیره زنی که دختران و کنیزانش را امر به بافتن میکرد سپس امر میکرد ان بافته ها را دوباره بگشایند.
جناب سروش میگوید”استعارهء سدّ در زبان بیداری حقیقت سد در عالم رؤیا است”این عبارت را در شرح این ایت”وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ(17) “میارند .ربط این عبارت ایشان با معنای حقیقی و مجازی این ایت یک ربط بی ربط است دقیقا یک افتراض,زیرا درعدم حقیقت بودن سد شک و شبههء نیست اینجا حقیقت مهجور است و مجاز ظاهر است و علاقهء انتقال از حقیقت به مجاز عدم دسترسی کامل سوء قصد کنندگان پیامبر بر وی است همانطور که عبور از سد منیع برای فرد عادی محال است,در شرح واقعه نیز همین امده است که پیامبر با مشت خاکی و تکرار همین ایت از جلو شمشیر داران ایستاده کنار درب گذشت.پس چه نیازی اینجا برای خواب و خواب گذاری است؟
 ظاهراً ایشان  با این عبارت که”ترجمهء استعاره ها خود نوعی خواب گذاری است” میکوشند تا ابهام را بزدایند ولی نقل از ابهام به ابهام تر صورت گرفته است اینکه این ایت را محصول خواب پنداریم و از طریق خواب گذاری دیدن سد در خواب را بن بست تعبیر کنیم یک فرضیهء بی ربط میشود,چه نیازی داریم در صورت وجود رابطه میان سوء قصد به پیامبر و حمایت وی از جانب خدا و میان سد به هچو خواب پنداری و بعدا به همچو خواب گذاری روی بیاوریم؟مگر اینکه هدف ما کشانیدن وحی نبوی از بلندی های قداست به پستی های اضغاث احلام باشد و سپس سراغ فهم خواب پیامبر را در تعبیرات ابن سیرین و یا تفسیر خواب زیگموند فروید بیابیم که در همچو حال انسان نیازی به کاویدن خیالات و خواب های شخصی یک کس نمیداشته باشد.
همچنان درآیت ربا که ایشان مثال آوردند که گویا پیامبر صورت وقوع مرابین را در خواب دیده باشد دو چیز باید ملاحظه شود نخست اینکه در خود ایت 275 بقره در مورد ربا افادهء معنی مستغنی از خواب پنداری است,بلکه این ایت با ایات دیگر که طریق نا مشروع خوردن اموال مردم و یتیمان را منع میکند امده است و ربا هم حالتی بوده که پیامبر درمکه حتی در تجارت بعضی عمو هایش میدیده است و بعدها در مدینه هم إعمال ان از سوی بنی قریظه بر خرما زار های  انصار را میدیده است پس ممانعتی نیست که آیاتی برای منع همچو ظلم نازل شود و در ان تشبیهاتی بکار رود مانند(إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَىٰ ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا)(18)” انانی که اموال یتیمان را میخورند گویا در شکم هایشان اتشی را میخورند”.اما در بعضی روایات متعلق به معراج از کشف “ران” یعنی حجاب در دیدن جزای ربا خواران ذکر رفته است که نه این ایت واقعیتِ ان کشف را رد میکند نه ان کشف مفهوم ایات ربا را تغییر میدهد.
 (فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ)(19) “پس چشانید ان قریه را لباس گرسنگی و بیم”این ایت در سیاق حکایت تمثیلی قرآن از سرزمینی پر از رفاهیت امده است که به فقر و بیم مبدل میشود اقای سروش از این ایت نیز چنین دلیل گرفته است که چشیدن لباس جوع  نیاز به خواب پنداری ان دارد ,در حالیکه بی ربط ترین از این نمیتوان سراغ کرد,مگر انانیکه گرسنه میشوند و میگویند زمین را بستر خود ساختم و اسمان را لحاف خود نیاز به خواب دیدن ان دارند؟
همینطور در باب تسبیح اشیاء انطور که ایشان میگویند محصول خواب اند نیست بلکه نوعی از بیان وجود ران میان اسماع و ابصار ما مخلوقات با مخلوقات دیگر است از همین جهت گفت (لا تفقهون تسبیحهم)  شما توان دسترسی و درک تسبیح غیر ماحولتان را ندارید
همچنان در مورد رحم نیازی به خواب پنداری رحیم نیست انطوری که ایشان فرمایش میدهند, چون اگر چنین است خوابگذاری ان چگونه است؟ رحم بزرگترین صفت خداوند است مصداق(وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ) (20) “وقرآن مراتب استحقاق انرا بیان نموده است و رحم موجود میان انسان ها را یکی از هفتاد وسعت رحم الهی شمرده است.
 حدس زده میشود که ایشان برای هدایت و ضلال مذکور در قران خواب گذاری کرده اند که که همانا اتحاد ضلال و هدایت  در باب عقائد است اعم از اینکه این عقائد توحیدی باشند یا وثنی یا الحادی. اما در رحم خداوندی که طبق روایت رحم بشری جزئی از هفتاد سهم ان است اضلال در اثر انتخاب ضلال است و جبری در بین نیست ولو که ایاتی این جبر را ظاهرا افاده کنند اما با ایات عدیدهء دیگر که ثابت کنند اختیار است و با قرار دهی ایات دال بر جبر در مقام هیبت امرانه و صدور کلیی اشیاء از خالق میتوان به ظرافت و کیاست موضوع پی برد
در ایت”وَهُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْرًا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّىٰ إِذَا أَقَلَّتْ سَحَابًا ثِقَالًا سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَنْزَلْنَا بِهِ الْمَاءَ فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ كَذَٰلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتَىٰ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ)(21) “که این آیت را ایشان از باب مثال برای انکار صنعت التفاتِ بلاغی  اورده اند ,چه وجهی برای انکار صنعت وخواب پنداری این است؟یکی از ما وقتی درمعرض سخن از خود و بیان موقف خود باشد میگوید این –یعنی خود- کسی است که چنین کرد و چنان کرد سپس ادامه میدهد میگوید چنین کردم و چنان کردم- مخاطب وی در هردو حالت حکایت غیاب و حکایت تکلمِ آن متکلم را میداند و وقتی انرا به دیگران امانتاً نقل دهد همانطور که شنیده است نقل میدهد مخصوصا که وقتی اجازهء تغییر را نداشته باشد بر همین اساس چنین مخاطب مامور در گرفتن قرآن عجله میکند و برایش خطاب میشود (ولا تحرک به لسانک لتعجل به ان علینا جمعه و قرآنه) تا نیز برای امت کیفیت فرا گیری امور اشاره شود. افزون بر اینکه مستفاد منه این ایت یک واقعیت عینی است نیازی به چنین بیراهه کشیدن ندارد
فهم این نقطه هم ضروری است که مبالغه از موارد مجاز مرسل است,کلمهء هفتاد که گاهی در قرآن وارد شده است و در روایات هم امده میتواند از موارد چنین مجاز بوده باشد و مثال واضح برای این در قرآن نیز وجود دارد مانند(ان تستغفر لهم سبعین مرة لن یغفر الله لهم)”اگر هفتاد بار برای ایشان – اهل نفاق- امرزش بطلبی امرزش نمیکند انان را خداوند”اینجا مقصود از هفتاد عدم فائدهء کثرت است,همانطور که نفی مغفرت از سوی خدا نفی ابدی نیز هم نیست ,پس ایشان که گویا باطن گرا اند چرا در موارد هفت و هفتاد مذکور در روایات مانند ظاهر گرایان میشوند.
ج- إشکال تجویز خلاف
یکی از موارد إشکال افرین دیگر اقای سروش این است که وجود خلاف را دلیل بر صحت خلاف خود میداند و این از همان نوع “باطلات بالضرورة” است ,تلازمی میان وجود خلاف و صحت خلاف نیست ورنه معنایی برای استدلال و فنون ترجیح باقی نمیماند ,هیچ گاهی مساواتی میان همه خلاف ها وجود نداشته و هیچ گاهی هم آراء شذوذ در سرحد قوت آراء جمهور نبوده است ورنه قبول هر شذوذ ضمن قاعده میشد نه ضمن استثنا.
بر مبنای همین تجویز خلاف ایشان به کرات و مرات به موضوع خلاف مفسرین در تفسیرآیات اشاره میکنند و از صاحب تفسیر المیزان در شأن آیتی نقل میکند که بیش از یک ملیون معنی دارد.
د- آیا خلافی در تفاسیر قرآن وجود دارد؟
انطوریکه اقای سروش تصویر میدهند بالقطع میتوان گفت همچو خلاف وجود ندارد,مثلا هیچ مفسری تا کنون انتساب وحی به الله را انکار نکرده است,هیچ مفسری صدق رسول در تبلیغ رسالت کما نزل الیه را انکار نکرده است هیچ مفسری وجوب عبادات از قبیل نماز صوم زکات حج را انکار نکرده است هیچ مفسری بر مبنای تفسیر بالرأی در کیفیت مناسک دست نزده است ,این چیزیست که فلاسفه مسلمان نیز از ان مستثنی نبودند به جز مواردی محددی بعد از تأسیس دولت عبیدی فاطمی در مصر و سپس بعضی فرق باطنیه که عمل به شرع را زائل دانستند و صلوة و زکات را اشاره به بزرگان خود دانستند.
 پس موارد خلاف مفسرین کجاست؟خلاف مفسرین یا در معانی بعضی کلمات مشترک است یا در شأن نزول بعضی ایات است یا در بعضی داستان های است که از کتب گذشتگان به تفاسیر اسلامی سرایت نموده است وقتی رد پای چنین داستان ها جسته شود اکثر ان به کعب الاحبار بر میگردد که از یهودیان یمن بود و معاصر زمان پیامبر و ابی بکر و عمر بوده است ولی در زمان عثمان اعلام اسلام میکند و از مقربین عثمان میشود کسانی مانند عبد الله ابن عباس که پدر تفسیر نامیده میشود این لقب را از مجالست و نقل حکایات کعب الاحبار کمایی نموده است
شکی نیست بعضی ایات قرآن تأکیدی است و یک مفهوم کلی را در ارتکاب عمل نیک و اجتناب عمل زشت افاده میکند,ایت(وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ )(22) از همین جمله است ,پس آنطوری که ایشان در ارتباط به این ایت قول امام علی  به ابن عباس را نقل میکنند که گفت با خوارج از استدلال با قران نگو که قرآن حمّال اوجه است در قالب همین فهم کلی باید فهم گردد نه اینکه از این بینة بر انکار حجیت قران استدلال شود , زیرا علی با خوارج در توحید و کیفیت تنزیلیّ وحی و صدق نبوت ووجوب عبادات خلافی نداشت,از همین جهت در شأن خوارج گفت “اخواننا اللذین بغواعلینا”یعنی انان برادران ما اند که بر علیه ما بغاوت کردند,حتی خوارج بر صحت خلافت ابی بکر وعمر خلاف نداشتند  وقتی خوارج از مفاهیم کلیّ کامن در( ومن لم یحکم بما انزل الله) بر مفهوم جزئی اجتهادی خودشان کامن در عدم قبول حکمین – عمرو ابن العاص و ابی موسی اشعری- استدلال فاسد کردند علی به ابن عباس چنان گفت.
اقای سروش همواره از عدم فرق محکم و متشابه در قران میگویند و دراین باب نقل شاذی را ارجح از نقل جمهور میدانند ,متشابهات در قران معلوم اند مثلا(الم ,یس, و حم,طس,کهیعص,طه)متشابهات اند چون وقتی معنی این حروف که در اوائل بعضی سوره ها امده است پرسیده شود فهمیده نمیشود,و تفسیر ان مواجه انواع شبهه و لبس میشود ,اما ما سوای این  محکمات اند گرچند که تفاوت مراتب را در ترتیب خود از قبیل ظاهر و نص و مفسر داشته باشند,ورنه اگر فرقی میان متشابه و محکم قرآن در میان نبود عمل به محکمات و احکام  برای امت نسل به نسل  انتقال نمیافت و در همان صدر اول هر یک از تمسک به ایتی ابا میورزید.
خلاصة القول مسلمانان وفق أعصار عطای قرآنی را گرفتند هیچ وقت جوهر عطا را ترک نگفتند,اگر تأویلی میکنند هم سلفی در تأویل دارند و تأویل ایشان استنباطی در خدمت نص است نه نسخ نص.
پس اگر اقای سروش ملتفت شوند که ورود به مباحث از دریچهء انتماءِ مشخص بهتراست نه ابهام واینکه نگریستن بیرونی به یک شیء به معنی عدم دخول درآن شی است نظر به بدیهیهء که خروج از شیئی را  دخول در شیئ دیگر معرفی میکند,کافی نیست؟
ه- بوی قبلیت در قرآن.
این هم یکی از مواردی است که خاور شناسانی در انکار کلام الله بودن قرآن آوردند که اقای سروش  برای این داعیه زلف ساخته و انرا تابیده است , چنین حرف بی ارتباط به رد حقانیتی بر مبنای صدور ان از مکان و قومی معینی نیست,و اگر چنین تعلیل درست باشد باید همه ادیان حق وافکارحق محصور قوم و قبیله و جغرافیای خود بمانند که درست نیست,دوم اینکه در قران به کلیات امور اشاره شده است,حور در خیمه اگر رمز زیبایی است به غرائز همه اقوام تعلق میگیرد نه فقط غریزهء عرب,همچنین اگر منهیاتی است همه غرائز را تهذیب میکند,تصویر از سر سبزی وآبشار منتهای زیبایی برای هر کسی است,فلسفهء فراق و وصال را در طبیعت خشک و گرم و عطش آب ,سفر تابستانی و زمستانیی کاروان ها,لذت تماشای گیاه بعد از موسم انتظار بهتر از محیط های دارای طبیعت یکسان میتوان دریافت,همانطور که عناد بر جهل و فنا در حق را نیز در میان انسان های بدوی بیشتر میتوان یافت
و- فرا زمانیی وحی
ایاتی که وسیله برای رسیدن به هدفی را بیان میدارد میتواند تاریخمند باشد اما نه اصل هدف,مثلاً “رباط الخیل”در ایت (وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ)(23)وسیله برای تحقق قوت است ,اما ایاتی که اصولی را در باب عقیده ,واحکام تعبدی بیان میدارند ثابت اند,تاریخمند دانستن ان زیر عنوان تجدد گرایی به معنی ازالت ان است,در همچو حال معنیی برای تجدد نمیماند,اینجا پای انشاء بمیان میاید و دین دیگری درحقیقت انشا میشود,ومعنیی برای گذاشتن اسم دین زائله بردین ناشئه باقی نمیماند
ششم: موضوع إصطفاء
بر گزیدن نیز درب دیگری بسوی فهم مقام نبوت است که ما فوق ولایت است مصطفی بودن پیامبر یعنی اینکه تحول کلام متکلم اول  گاهی از طریق متکلم دوم یعنی روح القدس و گاهی بطور تلقیی مباشر از قدسیت اصطفا برخوردار است, فلهذا حقائق آن حقائق و مجاز آن مجاز و استعارات ان استعارات مطابق فهم قواعد زبان است ,در نظریهء اصطفا کلامی خاصی مورد نظر قرار گرفته است و هر کلامی دیگری که از جنس وی باشد و از غیر مصطفی صادر باشد از نوع کلامِ محمود است مصداق (إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ)(24)ولی غیر مزین به اصطفا میباشد وبرهمین اساس پیامبر تعبد در عبادت صلوة و تلاوت را بر قرآن منحصر نمود, اصطفا در این حال ان نوع پربودن پیامبر ازخدا است که هیچ کسی ما سوای او ظرف پر برای مظروف یعنی همان تجلی الهی نشده است و لو که به اندازی شده باشد,مصداق (فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا) نه ان پریی که سروش مینمایاند و میگوید”خدا به قامت و قوارهء محمد میاید ولذا سخن محمد در خور علم محمد است نه در خور علم خدا” زیرا لازمهء همچو تعبیر محض قدسیت زدائی و نقض خاتمیت است زیرا ممکن است کسی دیگری بیشتر از محمد پر شده باشد و بعد از وی کسی دیگری بیشتر از وی پر شود و شریعت اورا ناسخ گرداند پس اگر اقای سروش اندکاک معلول در علت را اینجا علی السویه بدانند نقض تفاوت مراتب عقول کردند که باطل است و اگر بالتفاوت بدانند لازم میاید که پری محمد از خدا را اخرین سرحد از تعلق ظرف انسانی به ان مظروف که همانا خاتمیت است بدانند یا ناقص از ان  و انکه ناقص در پری باشد و کوزهء جسمش به انداز ادبش باشد چطورقسمتی از  “بحر لا ینفد کلمات ربّ” را بگیرد .کاسهء چشم حریصان پر نشد.
 به قول مولانا : نقش اورا کی بیابد هر شغال .. بلکه فرع نقش او یعنی خیال
هفتم: اشارتی به اهداف عبد الکریم سروش.
اقای طباطبائی در رد ویدیویی بر اقای سروش از تسلط اقای سروش بر زبان عربی یاد کرده اند چون ایشان شاهد استشهاد سروش با بیتی از شریف رضی بوده اند و تعجب کرده اند که چطور چنان مسلط بر زبان عرب استدلال مغایر قواعد زبان از بعضی ایات کرده اند,برای من تعجب این است که ایا استشهاد با بیتی دلیل تسلط بر زبانی میشود؟و بالفرض که چنین باشد اقای سروش حقیقت ضعف استناد خود را میداند اما برای چنان هدفی که دارد استناد های از این قبیل را باید مطرح کند  چه استناد عجیب تر از اینکه در فهم زبان قرآن سیبویه,با ان همه صرف اخفش با انهمه نحو فراهیدی با انهمه لغت جایشان را برای پیتر وانتون و صمویل خالی کنند تا اینان زبان قرآن را برای مسلمین بیاموزانند . اشکال در ازادی بیان و عقیده نیست اشکال در تلاش برای تحریف دین صد ها ملیون انسان است
مگر کسیکه معاند نباشد در وجود همچو ایت(وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلا مَا تُؤْمِنُونَ) قرآن را خیال شاعرانهء محمد,میداند؟حقیقت این افراد همان است که قران خود میگوید(وَإِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنكُم مُّكَذِّبِينَ.وَإِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكَافِرِينَ.وَإِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ )(25)
انکار تعلق میتافیزیقی خاصگان از مخلوقات به خالق ناشی از ضعف اعتقاد به بعث بعد الموت و حشر ارواح است وتأثیر ادبیات إلحاد بر ادبیات أیمان است ورنه کسی به اصل قدرت و عظمت  الهی معتقد باشد همسری با انبیا بر نمیدارد,باورمندان به عقیدهء سروش وقتی دیانت خود را سراغ جویند عین الیقین میبینند که اهل عبادت و ریاضت نیستند و مصداق(أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ)رفته اند. ادعای معرفت خدا دور از شرائع انبیا همان تکبر ابلیسی است که خدا را گفت ترا انگونه که خود میخواهم میپرستم نه انگونه که تو میخواهی.
مشار الیه ارقام.
(1)سورهء آل عمران,آیت 19.(2)سورهء تحریم,آیت 3.(4)سورهء انبیاء,آیت 5.(5)سورهء انعام,آیت 91.(6)سورهء الحاقة,آیت 44,45,46.(7)سورهء اسراء,آیت 94.(8)سورهء انعام,آیت 124.(9)سورهء آل عمران,آیت 44.(10)سورهء زمر,آیت 75.(11)سورهء بقرة,آیت 65.(12)سورهء اسراء,آیت 49,50,51.(13)سورهء انبیاء,آیت 33.(14)سورهء واقعة,آیت 74,75.(15)سورهء نحل,آیت 16.(16)سورهء نحل,آیت 92.(17)سورهء یس,آیت9.(18)سورهء نساء,آیت 10.(19)سورهءنحل,آیت 112.(20)سورهء اعراف,آیت 156.(21)سورهء اعراف,آیت 57.(22)سورهء مائدة,آیت44.(23)سورهء انفال,آیت60.(24)سورهء فاطر,آیت10.(25)سورهء الحاقة,آیت 49,50,51.
اسامی اشخاص.(1)محمد ابن هارون ابو عیسی الوراق متوفی 247 هجری,استاذ ابن الرواندی,معتزلی البدایة و ملحد النهایة,البته بعضی مراجع تشیع اورا فاضل متکلم دانسته اند و بعضی دیگر اورا متهم به مانویت کرده اند ,منسوب به وی انکار نبوت محمد ص است,عیسویانی در قدیم بعض اقوال وی را گرد اورده اند.(2) ابن الراوندی ,متوفی 250 هجری ,منسوب به وی است که نبوت را کمال  و تأمل میدانست و راه وصول به نبوت را باز میدانست,علاقهء وافر به نقد و نقض داشته است,برای شیعیان جدلی در مقابل 33 دینار کتابی بر علیه سنیان نوشت و برای سنیان جدلی در مقابل پول کتابی بر رد کتابی که برای شیعیان نوشته بود نوشت,برای یهودیان در ازای چهار صد دینار کتاب نوشت,نهاد راند در یکی از گذارشهای تحقیقی سال 2007 اورا نماد مسلمان معتدل معرفی نمود ه است.(3) سیبویه,متوفی 180 هجری امام علم صرف و نحو در عصر خود.(4) اخفش اکبر,استاذ سیبویه و امام علم نحو.(5) خلیل بن احمد فراهیدی متوفی170 هجری امام لغت و عروض.(6) فرقهء باطنیة که گفته میشد در ایام مامون عباسی توسط  حمدان بن قرمط  نشأت یافته و در امتداد زمان عداوت بارز با اهل قبله داشتند  از اشخاص معروف انان میمون بن دیصان و حسن بن صباح صاحب قلعة الموت بوده است و در معیت و مشاورت هلاکو خان نقش بسزائی داشتند,باطنیه به فرقه های مختلفی منشعب شدند ولی همه بر عدم قبول احکام اسلام متفق بودند.(7) دولت عبیدی فاطمی در مصر سال 358 تاسیس یافته است گرچند که قبل از این تاریخ در نقاطی از مغرب عربی امارت های محلی را تاسیس نهاده بود ,دولت فاطمی  از طریق  عبید الله مهدی منتمی به مذهب اسماعیلی بوده است گرچند بعضی انتساب حقیقی عبید الله را به جعفر صادق انکار نموده اند ووی را یهودی النسب معرفی کرده اند,القاهر لدین الله از حاکمان مقتدر فاطمی ادعای الوهیت کرد ,فاطمی ها به دست ایوبی ها پایان یافتند .
.د.صخره.

 

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *


6 − 5 =