نویسنده : راینر وینتر Reiner Winter

ترجمه و تلخیص از : عبدالبصیر صهیب صدیقی

تاریخ انتشار : 28.11.2018

بخش پنجم

گستردۀ عام به عنوان شکل اساسی دیالکتیکی:هگل سال

تا حال تقریب در این مقال به اصطلاح دیالکتیک بر اساس تفکر هگلی در جفت های متضاد مانند زندگی و مرگ ، آزادی و غیر آزادی ، طبیعی و غیر طبیعی یا مصنوعی ، بود و یک برسی دقیق نشان میدهد که ساختار متضاد آن ها غیر از ساختار آن دسته از اضدادی اند که در منطق متناقض خوانده می شوند، به طور مثال ( سفید ـ غیر سفید )یا ( سفید ـ سیاه ) را می توان ذکر کرد.

با نسبت های اضداد دیالکتیکی همزمان توانائی این نیز ممکن شد تا وحدت قابل ملاحطۀ از این اضداد را تعیین و مشخص کرد.

در مثال زندگی و مرگ ، هگل خاطر نشان ساخت که زندگی ، ضد خود را که مرگ است ، نطفۀ مرگ را با خود حمل می کند.

مرگ نسبت به زندگی امر بیرونی نیست بلکه مرگ در خود زندگی درهم تنیده است که بخشی از زندگی به شمار می آید ، از این رو مرگ به زندگی تعلق دارد ، یعنی اینکه مرگ نوعی به خصوصی از زندگی است.

به این ترتیب دیده می شود که در هم تنیده گی زندگی و مرگ در مثال های طبیعی و مصنوعی و، آزادی و غیر آزادی نیز تعمیم داده می شود یعنی مصنوعی گونۀ از طبیعنی به حساب می آید و غیر آزادی نوعی از آزادی را به نمایش می گذارد.

در نتیجه نسبت های مفاهیم دیالکتیکی حاوی ساختار نوع و جنس عجیب و غریب است

مفاهیم زندگی ، طبیعی و آزادی مفاهیم جنس اند در حالیکه مرگ ، ، مصنوعی و غیر آزادی مفاهیمی اند که تحت نوع قرار می گیرند و در ذیل نوع قابل درک و فهم اند.

نسبت نوع و جنس دیالکتیکی نوعی متفاوتی از فهم سنتی نوع و جنس است . برای فهم بهتر مثالی در این رابطه شایان ذکر است و آن اصطلاح درخت است و این اصطلاح اصطلاحی است که مربوط به جنس است که نام های بلوط ، صنوبر ، کاج ، بید ، توت و غیره را در ذیل اصطلاح درخت قرار داده می توان و این نام ها مفاهیم و یا اصطلاحاتی اند که به نوع مسمی اند.

یعنی بلوط نوعی درخت است .

پس اصطلاح درخت دررابطه با بلوط اصطلاح عام است در حالیکه اصطلاح بلوط مربوط به نوع می شود و اصطلاحی به خصوصی است.

این مثال نشان میدهد که اینجا نسبت جنس و نوع به گونۀ مختلف مطرح است ، طوریکه قبلا مورد بحث قرار گرفت

نوع درخت بنام بلوط ، نه در تضاد با جنس درخت قرار دارد و نه به صورت معقول می توان گفت درخت ، نطفۀ بلوط در درخود را حمل می کند.

بیشتر اصطلاح درخت اسم عام و مشترکی است برای تعداد زیادی از انواع این جنس که در ذیل درخت قرار می گیرند که هرکدام از آنها خصوصیات بخصوص خود شانرا دارند.

کلمۀ درخت بیان کلی است از بلوط ، صنوبر، بید یعنی بازگوکنندۀ خصوصیات مشترک همۀ انواع درختان است در حالیکه انواع از خود خصوصیات مختلف و متفاوت دارند.

بظور مثال گفته می شود که درخت بلوط یک درخت خاص است یعنی اینکه اولا یک درخت .است و دوم اینکه به وسییلۀ دارا بودن خصوصیات مخصوص از دیگر انواع فرق دارد

با توجه به درک سنتی نسبت نوع به جنس مانند نسبت خاص به عام است . تعداد تمام بلوط ها خاص تعداد تمام درختان است.

طوریکه پیشتر تذکر داده شد که نسبت جنس و نوع دیالکتیکی از نسبت جنس و نوع سنتی متفاوت است، لازم است که برای فهم بیشتر به نسبت جنس و نوع دیالکتیکی بیشتر ترکیز شود.

این نسبت در اینجا با یک ساختتار منطقی ارائه داده می شود که تاکنون فراتر از شناخت می رود .

این مهم است دقیقا این رابطۀ غیر سنتی بین عام ( جنس ) و خاص ( نوع ) درک و فهم شود و اصلا اینجا ساختار اساسی منطقی دیالکتیکی مطرح است.

این شکل اساسی منطقی دیالکتیک در ارتباط با کار مترجم هگل بنام ژوزف کونیش مطرح است که تحت عنوان گستردۀ عمومی یا جامع معروف است این شخص در یک نقطۀ مرکزی منطق هگل نسبت جنس و نوع دیالکتیکی را روشن ساخت .

پس نسبت جنس و نوع دیالکتیکی به گونۀ ایست که جنس یا کل بر تمام اجزاء تسری دارد.

ساختار جنس و نوع دیالکتیکی بر اساس منطق هگل است که به صورت گسترده نسبت جنس و نوع را بیان می کند که به صورت انضمامی در منطق هگل تشریح شده است .

از نظر دیالکتیک هگل عام گسترده دوگونه نوع دارد که یک نوع آن خود همین عام گسترده است و نوع دوم آن ضد آن به عنوان مخصوص و ویژۀ آن است

یعنی : الف ـ نوع اول خود عام گسترده ، ب ـ نوع دوم نوع وی ژه و مخصوص خودش.

مهم ترین نتیجۀ مفهوم عام گسترده این است که اینجا جنس خودش و ضدش را به عنوان انواع تعیین می کند،بنابرین تولید یک فرایند اختلاف داخلی تحقق می پذیرد .

خلاصه :

نسبت دیالکتیکی به مفهوم هگلی آن همیشه رابطه ایست بین جنس یا ( عام گسترده ) به طور مثال زندگی و دو نوع آن یعنی زندگی و مرگ . به این معنی که زندگی هم خودش است و هم ضدش که عبارت از مرگ است ، است که هم چنان مرگ و زندگی یک وحدت را تشکیل میدهند.

پس از این تلخیص می توان به آسانی مورد ارزیابی قرارداد که نسبت های ذکر شده : طبیعت ـ هنر ، آزادی ـ عدم آزادی دیالکتیکی اند . علاوه از این ، بدین قرار روابط و نسبت های زیاد دیگر دیالکتیکی وجود دارند به گونۀ مثال : حیوان ـ انسان ، تحمل ـ عدم تحمل ، محبت ـ نفرت ، عدالت ـ بی عدالتی ، و غیره.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *


3 + = 8