بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَـٰنِ ٱلرَّحِيمِ
کثرت گرائی در تفکر اسلامی
بخش ششم
منبع و مأخذ : تدبرالقرآن اثر تفسیری مولانا امین احسن اصلاحی (رح)
نویسنده و مترجم : عبدالبصیر صهیب صدیقی
تاریخ نشر : 05.04.2023
پیوسته به گذشته
این جهت علمی و نظری مسأله است که بیان شد ، از دید سیاسی و اجتماعی نیز مسأله خیلی اهم است.
هر شخص میداند و آگاه است که شیرازه بندی و استحکام امت مسلمه بر اساس قرآن مجید است که از آن به حبل الله متین تعبیر شده است و به تمام افراد امت هدایت داده شده است که همه باهم به این ریسمان الهی چنگ بزنند و از تفرق بپرهیزند .
این تقاضای فطرت است که هر قدر در میان ما اختلافات بروز کنند ، برای حل و فصل آن اختلافات باید به قرآن مجید رجوع کنیم ، لاکن این بد قسمتی ما است که در مورد خود قرآنکریم آراء ما مورد اتفاق نیست ، در تأویل بسیاری از آیات مبارکه کثرت اقوال و در بعضی موارد تناقض و تضاد در آراء و اقوال و عدم وجود معیار در شناخت قول صحیح واقعاتی اند که با آنها مواجهیم.
اگر در تأویل کلامی اختلافی واقع شود ، برای رفع آن اختلاف اولتر از همه سیاق و سباق و نظام کلام اطمینان بخش است ، لاکن در مورد قرآن کریم ، مشکل این است که بسیاری از مردم قرآنکریم را از نظم درونی و یا نظام عاری میدانند و اکثر اختلافات فقهی بر بستر این مشکل زاده شدهاند و بوجود آمدهاند ، اگر سیاق و نظم در نظر گرفته شوند ، در اکثر موارد به غیر از اخذ یک قول ، برای اخذ قول دیگر گنجایشی باقی نمی ماند.
بزرگتر و برتر از اختلافات فقهی سنگینی موضوع در مورد و معاملۀ فرقه های ضاله و گمراه است ، به هر تعدادی که فرقه های ضاله و گمراه عرض اندام کردهاند ، برای اثبات دلایل وجودی شان از قرآن کریم استمداد جسته اند ( تأویل نادرست را از برخی آیات مبارکۀ قرآن مجید کردهاند ) ، یک آیۀ مبارکه را در انقطاع از سیاق و سباق آن ، انتخاب میکنند و بعد هرچه دلشان خواست معانی نادرست را از آن ایۀ مبارکه مراد میکنند و اساس دلیل شان قرار میدهند. ظاهر است که یک کلام اگر از سیاق و سباقش جدا ساخته شود و عاری از نظم و ترتیبی که در معیت سباق و سیاق است ، در نظر گرفته شود ( معانی بسیار زیادی بر آن حمل شده میتواند ) تأویل های بسیار زیاد میتوانند شکل و صورت پذیرند.
اگر اندیشه از اطالۀ کلام نباشد میتوانم آیات مبارکۀ را اینجا حواله دهم که در تحریر ها و تقریر ها به نهایت درجه به معانی نادرست بکار گرفته میشوند لاکن به کسی توفیق حاصل نیامده تا دیده شود که موقع و محل و جایگاه آیۀ مبارکه کدام است و سیاق و سباق آن چگونه است.
من ( مولانا اصلاحی ) در این تفسیر چونکه به نظم در کلام اهمیت کامل میدهم ، برین اساس در هر جا یک قول را اختیار کردهام و اگر این را در حقیقت به تعبیر دیگر بیان دارم اینگونه است که با اختیار کردن یک قول مجبور شدهام ، زیرا که با در
نظر داشت و رعایت نظم ، امکان گردش و چرخیدن در وادی های مختلف باقی نمیماند .
اشکال نظم :
بیاید بر این سؤال دقت مبذول داریم که اگر در فهم و فهمیدن قرآن مجید نظم اینقدر حائز اهمیت است ، پس اینقدر مخفی و پوشیده چرا است که تلاشهای شخص ذهین و عالم چون امام رازی رحمه الله علیه مثمر ثمر نبوده است که مؤفقیت کامل را از آن خود ساخته باشد ؟
چواب این سؤال چند رخ دارد.
اشکال نظم در قرآن مجید یا مشکل نظم در قرآن مجید ، مشکل قرآن مجید نیست ، بلکه این مشکل بر خود ما بر میگردد و از فهم خود ما نشئت گرفته است .
قرآن کریم مردمی را که در اول مورد خطاب قرار داد ، آنها دچار اشکال در فهم و درک نظم نشدند ، زبان ( لسان ) خودشان بود ، محیط و گرد نوا از آن حود آنها بود ( با محیط و گردونوا مأنوس بودند ) ، حالات و مسائل و اعتراضات از آن آنها بود و به آنها ربط و تعلق عمیق داشتند ، گروهها و احزابی که قرآ کریم آنها را مورد خطاب قرار داده است ، همه در برابر همدیگر شان قرار داشتند و بالفعل موجود بودند ، نظریات و عقاید و باور های مروج در جامعه ، همه شناخته شده بودند که در ارتباط با گروهها و احزاب مطرح می شند.
بر این اساس بود که مخاطبین قرآن کریم در فهم لطیف ترین اشارات و مخفی ترین کنایات موجود در قرآن کریم دچار زحمت و اشکال نمی شدند ، با نزول آیات مبارکه و رسیدن آن آیات مبارکه به سمع شان ، بدون کدام زحمت و تکلف به فهم محل و مصداق هر اشاره و کنایه نائل میآمدند و آنها پوره پوره میدانستند که رخ کلام به نفع کیها است و یا برضد کیها نازل شده است.
کم از کم برای آن مردم فهم قرآنکریم زحمتی را پیش نمیآورد یعنی اینکه خود آن مردم متعلق به آن حالاتی بودند که قرانکریم نازل شد و از جانب دیگر مردم ذهین و با فراست هم بودند.
معلوم دار است که حالات ما بالکل از حالات مخاطبین اولیه قرآنکریم ، مختلف اند. نه زبان ، زبان ماست و نه حالات و مسائل از خود ما ( تعلق ما به حالات و مسائل چون مخاطبین اولیه مستقیم نیست بلکه غیر مستقیم است )، از لحاظ زمان هم صده ها و قرنها فاصله است .
درین صورت مشکلاتی که در فهم قرآنکریم پیش میآیند کاملاً فطری اند. بقدر ضرورت فهمیدن تعلیمات و هدایات عملی و اخلاقی از قرآن کریم یک چیز است اما اگر کسی میخواهد که باریکی های ربط و نظام و یا تسلسل منطقی کلام و اسرار و حقایق آنرا بداند ، نه تنها اینکه باید بر غرابت زبان فایق آید بلکه با صعود و رفعت ذهنی و فکری بر بعد و فاصلۀ زمانی غلبه حاصل کند که در بین او و زمانۀ نزول قرآن کریم حائل است و این همان چیزی است که بعد از یک تلاش عظیم علمی و فکری ممکن است.
باد خاطر نشان کرد که بین اجزاء یک چیز و ترکیب آن فرق واضح و آشکار است ، علم و آگاهی به اجزاء خیلی آسان است و لاکن حصول علم ترکیب محنت و ریاضت بسیار را اقتضاء دارد ، علم نظم در حقیقت علم ترکیب است ، علم ترکیب صرف بیان و اظهار آن نیست که این آیه مبارکه با آن آیۀ مبارکه چگونه رابطه و نسبت دارد بلکه بیان و اظهار ربط باهمی با مقصد دین و اخلاق است ( جستجوی ربط و نظم در قرآن کریم در یک بافت واحد ). و این پیوند و ربط دادن جزء باکل است یک مقصد و هدف والا است و این همان چیزی است که حکمت خوانده میشود .
به هر حال این حکمت خزانۀ و یا گنج مخفی است که برای بدست آوردن آن باید ریاضت و تلاش زیاد صورت گیرد
برای کسی که در صدد فهمیدن احکام مربوط به زندگی عملی است ، به کاوش سخت ضرورت نیست ، لیکن اگر شخصی میخواهد که حکمت دینی را بفهمد باید تمام زندگی خود را قربان همنشینی با قرآنکریم سازد.
چیز دیگر اینکه زبانی عربی بالخصوص زبانی که زبان قرآنکریم است برخی خصوصیاتی را دارا است که مختص به خودش است زبان عربی بلیغ برای تعبیر مدعا تا حدی از الفاظ استمداد می جوید که نا گزیر است ، اگر کسی از این حد فراتر رود ، این عیب کلام است و عجز متکلم را نشان میدهد . عرب قوم نهایت ذهین بود و از این جهت تمام اجزاء کلام را حذف کردند که یک سامع یا شنوندۀ ذهین میفهمد و یا میخواهد بفهمد .
بامطالعۀ قرآن کریم و ادبیات قرآنکریم ، در زمانۀ نزول قرآنکریم مواجهه با اصول این حذف و ایجاز بسیار است که با یک ترتیب فنی استادم ( مولانا حمیدالدین فراهی رحمه الله ) در یک کتاب خود بنام ( کتاب الاسالیب ) جمع آوری کرده است .
برای من ممکن نیست که من ( مولانا اصلاحی ) تمام آن اصول را اینجا بیان دارم ، صرف یک چیز را بطور مثال عرض میدارم تا به طرف موضوعی که من اشاره میکنم قابل فهم باشد .
بین ما و اعراب یک فرق نمایان این است که ما بعد ازیک موضوع ، وقتی که موضوعی دیگر را به عنوان دلیل یا مثال آن ، یا نتیجۀ آن و یا تکمیل آن و یا استدراک و یا از جهات دیگر رابطۀ آنرا لزوماً منکشف میسازیم که نوعیت تعلق هردو را توضیح میدهد ، برای این مدعا در زبان ما اسلوب و الفاظ زیادی وجود دارند که بی استمداد آنها یک قدم بجلو گذاشتن ممکن نیست ، در حالیکه طریقۀ اهل عرب نسبت به طریقۀ ما بالکل مختلف است ، در طریقۀ اهل عرب درین گونه مواقع زیاده اعتماد به ذهانت سامع یا شنونده میشود و رابطه حذف میشود و خلاء ای که به این دلیل بوجود میآید ، خود ذهن سامع این خلاء را پر میسازد .
اهل عرب این حذف و ایجاز را حسن کلام و بلاغت کلام قرار میدهد ، لیکن همین مورد است که برای ما مشکل فهم نظم را بوجود میآورد، ما بر اساس بیخبری از حلقات مخفی کلام ، هر موضوع را جدا جدا میفهمیم .
چیز دیگر اینکه قرآنکریم کتاب الله تعالی است و در آن علم اولین و آخرین است تا دنیا است تعلیماتش استمرار دارد و خلق را رهنمائی میکند ، عجایب قرآنکریم هیچگاهی به اختتام رسیدنی نیست ، بگونۀ که کم وبیش چهارده صد سال قبل در رهنمائی دنیا تمام اوصاف و صلاحیت ها را داشت ، حال و هماکنون دارد و تا قیام قیامت خواهد داشت و اقوام بعد از یک دیگر که در صحنۀ تاریخ ظاهر میشوند به قدرت ظرفیت شان از چشمۀ زلال معارف پایان ناپذیر قرآنکریم سیراب میشوند و باز هم معارف این کتاب مقدس و بزرگ پایانی ندارد.
ادامه دارد…………….