بسم الله الرحمن الرحیم
افکار علامه اقبال لاهوری
نویسنده : داکتر پروفیسور عابد صدیقی
مترجم : عبدالبصیر صهیب صدیقی
تاریخ انتشار: 19.01.2024
علامه اقبال لاهوری شخصیت برجستۀ شرق ، فیلسوف و شاعر و نظریه پرداز در عرصۀ دانش دینی فصلی از از کتاب دانش شرق که باید خوانده شود و نظریاتش در پرتو علوم جدید به نقد گذاشته شود تا این فصل از کتاب دانش بیشتر پربار و کار آمد شود.
بهترین شیوه در این راستا مطالعۀ دقیق خطبات این شخصیت بزرگ است که تحت عنوان ( احیای فکر دینی در اسلام ) گردآوری شدهاند .
برای یک مقدمه بهتر است که از تفسیر مختصر خطبات که توسط پروفیسور عابد صدیق به رشتۀ تحریر درآمده استفاده کنیم و بعد به عناوین خطبات ( احیای فکر دینی در اسلام ) نظر دقیق انداخت .
جائزۀ مختصر افکار علامه اقبال در مرقومۀ پروفیسور عابد صدیق بر گرفته از خطبات علامه اقبال است ، این مرقومه به زبان اردو رقم زده شده است که ترجمۀ یا برگردان آنرا به طور اختصار تقدیم میدارم.
« علامه اقبال به دعوت مسلم ایسوسی ایشن مدراس در سال 1929/1930 در شکل دهی الهیات اسلامی شش 6 خطبه را رقم زد و بنوشت .
سه خطبه از این خطبات ششگانه در مدراس و سه دیگر آنرا در دانشگاه علی گره قراءت کرد.
در میسور ، حیدر آباد ، دکن بعضی از خطبات را اعاده کرد .
اولین مرتبه مجموعۀ این خطبات در سال 1930 در شهر لاهور شایع شد و به نشر رسید.
بار دیگر این خطبات با اصلاحات برخی الفاظ و به اضافۀ یک خطبۀ دیگر در سال 1934 از طریق پریس اکسفورد یونیورستی انگستان بنام The Reconstruction of Religious in Islam شایع شد.
خطبۀ هفتمین به دعوت جامعۀ ارسطو در لندن Aristotelian Society در سال 1932 شکل گرفت.
مجموعۀ خطبات علامه اقبال خلاصۀ از حکمت اسلامی و فلسفۀ غربی است .
در این مجموعۀ از خطبات به حوالۀ حکمت اسلامی بر مسائل فکری و فلسفی عصرش نقد دقیق صورت گرفته است و در روشنائی علوم جدید ( مطابق به عصرش ) بعضی موضوعات مهم حکمت اسلامی را تلاش کرده است که تشریح کند و تا حد یقین اش تلاش در تشریح این موضوعات را به ثبت رسانیده است.
این هم مسلم است که ارائه دادن جواب قطعی از صلاحیت فلسفه نیست و خارج از حدود آن است و ارئۀ جواب قطعی با روح فلسفه منافات دارد ، البته که فلسفه تلاش میکند سؤالات طرح شده را زیاده قابل فهم بسازد و در تفهیم مسائل و موضوعات بوسیلۀ ترتیب نو ، رابطۀ نو ، رخ نو و جهات نو تلاش ورزیدن در حیطۀ صلاحیت او است.
بطوریکه علامه اقبال لاهوری در مقدمۀ خطبات بر حدود و طریق کار یعنی اسلوب فلسفه اشاره میکند که چنین رقوم میدارد : در افکاریکه بر فلسفه ابتناء دارد هیچ قطعیتی وجود ندارد. نسبت به نظریاتی که از طرف من ارائه شدهاند ، ممکن است نظریات بهتر و مناسب ارائه شوند . برما این فرض است که ترقی روز افزون فکر انسانی را به طور دقیق مطالعه کنیم و راه و رسم تنقید آزاد را اختیار کنیم.
طریق کار و اسلوب علامه اقبال لاهوری در ارائه تحریر مجموعۀ بنام خطبات تنقید آزاد را اختیار کرد و در رابطه با فکر انسانی که با آن دسترسی داشت با در نظر داشت تنقید و تنقیح در رابطه با موضوعات مختلف فلسفی نظر و رأی خود را ابرزاز داشت و در تلاش این بود تا یک نظام مرتب فکری را ارائه دهد که بر تعابیر حکمت اسلامی جدید ابتناء داشته باشد.
در روشنائی علوم جدیده به حوالۀ روایت های دینی تشریح کردن حکمت الهیات اسلامی به ذات خود امر مشکلی بود.
این مجموعۀ از خطبات به زبان بسیار مشکل انگیسی تحریر شد وقتی سبب آن از علامه اقبال لاهوری پرسیده شد به روایت داکتر سید عبدالله چنین جواب داد: « وقتی مسلمانها با در نظر داشت اصطلاحات فلسفی حرف میزنند در حرفهایشان وقار و وزن بوجود میآید اما یک فیلسوف محض وقتی از دین حرف و حدیث دارد ، سخنانش نه حیثیت فلسفی دارد و نه هم از لحاظ دینی وزن دارد.»
بدون شک علامه اقبال شخص معتقد به دین اسلام بود ، از افکار فلسفی غرب ، نظریات جدید ، انکشافات ساینسی قطعاً مرعوب نشد و بر تفوق دین مبین اسلام بر تمام نظام های حیات یقین کامل داشت و بر اساس دانش برهانی بر عظمت ، فوقیت دانش قرآنی از صدق دل قائل بود.بر اساس ارشاد علامه اقبال لاهوری ترجمۀ این خطبات در لسان اردو بنام ( تشکیل جدید الهیات اسلامیه ) عنوان گرفت . در رابطه با توضیح این عنوان سید نظیر نیازی مینویسد که : « تشکیل ، تشکیل یک فکر نو است ، الهیات ، آن نقطۀ اتصال عقل و ایمان است که اساس آن بر علم است و اسلام راه زندگی در این دنیا بر اساس حقایق محسوس است.»
خلاصۀ مباحث این تشکیل نو فکر این است که:
1 ـ بنیاد عقل علم بر اساس حواس است.
2 ـ بنیاد ایمان علم بر اساس وحی است.
3 ـ اسلام ظهور عقل استقرائی Induction ارتقاء فکری انسان است.
علامه اقبال عقل ، فکر و وجدان ، ایمان را در یک رابطۀ تعاون با همدیگر می داند.
اهمیت این خطبات در دنیای فکر چنان است که به آن چون دوم احیای علوم دین امام غزالی نگاهها دوخته شده است که بر اساس گفتۀ داکتر اینماری شمل Dr Annemarie Schimmel , در رابطه بال جبرئل چنین قضاوت برجسته است.
یعنی اینکه همانطور که امام غزالی رحمه الله علیه در عصرش بر بنیاد شک فلسفی برتری دین مبین اسلام را ثابت ساخت همین اثبات برتری دین مبین اسلام را علامه اقبال لاهوری در عصر خودش انجام داد.
علامه اقبال لاهور به صراحت بیان داشت که یک قوت فعال تمدن ساز است که تمام ضروریات فکری و عملی زندگی انسانی در آن گنجانیده شده است و روش کار فکری اسلام تنقید آزاد است.
روش اسلامی جنین نیست که معلوم علوم تجربی را نفی کند بلکه بوسیلۀ تفیم و تشریح درست حدود و ثغور آنرا تعیین می کند.
در سفر تلاش حقیقت ، درحالیکه علوم تجربی فکر انسانی را در خلاء قرار میدهد ، علم بالوحی انسانرا رهنمائی می کند.
از این جهت است که در افکار علامه اقبال لاهوری تجربۀ دینی ، روحانی واردات ف و حقایق وجدانی برجسته و چشمگیر اند.
در برگشت از اروپا در سال 1908 تا سال رحلت آن در سال 1938 تمام این عرصۀ زمانی از شعر اردو بعد شاعری فارسی و بعد مجموعۀ خطبات به زبان انگلیسی یک جنب و جوش نشان و نشاط مسلسل را نشان میدهد.
نگاه گذرا بر مطالب این مجموعۀ خطبات :
1 ـ خطبۀ اول : علم و تجربۀ دینی.
در این خطبه حقیقت کائنات ، تغییر در کائنات و در این تغییر پذیری مقام و جایگاه انسان ، کائنات و خدا ، کائنات و انسان ، انسان و خدا و اتصال باهمی اینها با هم دیگر ذکر شده اند.
علامه اقبال به کائنات از نگاه دینی و فلسفی نظر انداخته است و امور اشتراکی و افتراقی دین و فلسفه را به بحث گرفته است و هم در مورد حقایق ظاهری و باطنی ، مرئی و نامرئی یا عالم محسوسات و غیر محسوس یا عالم امر و ارواح طرز دید و طرز العمل ادیان مختلف بیان میکند و میگوید که چرا قرآنکریم به مطالعۀ آفاق و انفس ترکیز و فوکس می کند.
در این خطبه علامه اقبال لاهوری به عقل و وجدان به حیث راههای که به حقیقت منتج میشوند نگاه دقیق میاندازد و در یک نگاه به دین که بر این مباحث ابتناء دارد، میگوید که دین ایمان محض ، جذبه یا تأثر نیست بلکه ایمان با عقل نیز آمیزش دارد و با عقل عجین است.
در نهایت علامه اقبال لاهوری در این باب میگوید که انحصار اصول دینی بر معقولیت ابتناء دارد و اما نگاه بر دین در روشنی ایمان و عقل هرگز به این مفهوم نیست که فلسفه و عقل را بر دین تفوق داد و تفوق و برتری عقل و فلسفه را بر دین قبول کرد.
فکر و وجدان thought and intuition متضاد و متناقض با همدیگر نیستند و در تخالف قرار ندارند بلکه از یک سرچشمه فیض میبرند و از یک سر چشمه نشئت می گیرند.
گفتۀ برگسن Bergson درست است که شکل بالتر و ترقی یافتۀ عقل وجدان است.
علامه اقبال لاهوری میگوید که سقراط و افلاطون علمی که حاصل از محسوسات است را غیر حقیقی میدانند .
در نگاه دینی دین اسلام باطن و ظاهر را حائز اهمیت میداند.
منهج و راه رسم مکتب کلامی اشاعره این بود که از اعتقادات و اصول اسلامی با سلاح دیالکتیک یونانی به دفاع قیام کند.
کانت Kant حدود و ثغور عقل انسانی را در اثرش بنام نقد عقل محض مشخص و تعیین کرد و در عالم اسلامی امام غزالی رحمه الله علیه از شکوک فلسفه راهش را به سوی تصوف پیش گرفت و در عرصۀ تجربۀ دینی وارد شد ، تجربۀ که در آن محدودیت عقل و فکر بر او منکشف شد. البته امام غزالی ارتباط باهمی عقل و وجدان را فهم نکرد.
علامه اقبال میگوید که تلاش کرده است که تصورات اساسی دین اسلام را به انداز فلسفی بیان کند و هم بر این ترکیز دارد که اگر انسان احساس زندگی ترقی پذیر را نداشته باشد ، روحش مانند سنگ سخت خواهد شد و سرانجام تنزل در سطح مادۀ بی جان است. پس برای درک و فهم حقیقت کلی برعلاوۀ علم حسی یعنی علمی ه بر حواس ابتناء دارد ، علم باطن را نیز باید آموخت گرچه نزد ما کدام میتود مؤثر سیانسی نیست که با وساطت آن عناصر شعور تصوفی را تجزیه و تحلیل کنیم و قتی که مشاهده یا تجربۀ تصوفی حصول علم کلی حقیقت را باعث می شود.
2 ـ خطبۀ دوم : ( معیار فلسفی مشاهدات دینی )
در این خطبه علامه اقبال از سه مدارج هستی یعنی ماده ، حیات و شعور بحث مفصل را مرقوم داشته است.
در بحث بر سر مادیت تصوراتی از زمان و مکان بر اساس آموزه های نیوتن Newton ، زینو Zeno ، اشاعره ، ابن حزم ، برتراندراسل Bertrand Russel ، برگسن Bergson ، آینشتاین Einstein ، و اوس پنسکی Ouspensky را ذکر میکند و بعد موازنۀ تصور زمان و مکان قرآنی را با ارسطو ، آین شتاین و میک تیگرت McTaggart می کند.
در رابطه با اثبات وجود خدا سه استدلال کائناتی cosmologic ، استدلال غایتی teleologic و استدلال وجودی ontologic را تجزیه و تحلیل میکند و این سه استدلال را لایق تنقید میداند.
علامه اقبال بر این مصر است که صرف قرآنکریم خلیج ظاهر و باطن را درمی نوردد و ثنویت وجود Dualism را مختومه اعلان میکند و به طرف آن حقیقت کامله اشاره میکند که به یک وقت هم ظاهر است و هم باطن و هم اول است و هم آخر.
نظریۀ قدیم ماده را یعنی که در آن زمان و مکان مستقل بالذات تصور شده بود ، آین شتاین باطل قرار داد و علامه اقبال با وایت هید Whitehead در این قول متفق القول است که طبیعت یک حقیقت جامد نیست چنان مجموعۀ از واقعات و حوادث است که صاحب قابلیت مسسلسل تخلیقی است.
وقتی که نقطۀ نظر نیوتن خالص مادی بود ، او مکان را خلاء آزاد قرار داده بود که اشیاء در آن معلق اند.
زینو Zeno مکان را مشتمل بر نقاط لایتناهی ناقابل تقسیم میدانست که بر این اساس حرکت مکانی را ناممکن میدانست.
برگسن ، ابن حزم ، برتراندراسل ، کونتور Cantor و غیره تلاش کردند تا زینو را رد کنند و اما علامه اقبال آن همه تلاشها را مؤفق نمیداند بلکه نظریۀ زمانی آین شتاین را توضیح میدهد و و از تصور مکان نزد آین شتاین ذکر می کند.
بعد از بحثهای پیچیده علامه اقبال لاهوری شعور را تعریف میکند و میگوید که کار شعور مهیا کردن چنان نقطۀ نوری است که حرکت رو به جلو زندگی منور میسازد و به آن نورمی بخشد
شعور نام تنوع روحانی زندگی است ، ماده نیست بلکه اصول تنظیمی و طریق عمل است .
اقبال لاهوری میگوید که ساینس ادراک جزئی حقیقت مطلقه است ، درحالیکه دین درک حقیقت کلی را مطالبه میکند و در اجندا دارد.
در رابطه با بحثهای مشکل بر زمان و مکان علامه اقبال لاهوری میگوید که زندگی شعوری حیات فی الزمان است. زندگی در بستر مکانی زمان ، زندگی غیر حقیقی است .
علامه اقبال لاهوری به استناد آیۀ مبارکۀ ( کل یوم هو فی شأن ) و ( انا الدهر ) تصور مکان و زمان را توضیح میدهد و طبیعت را ( سنت الله ) قرار میدهد و میگوید که برای نشو و نمای آن حدی نیست.
در گفتههای علامه اقبال لاهوری این هم صراحت دارد که علم طبیعت در اصل علم طریق عمل خدا است.
در پایان بحث مفصل در مورد زمان و مکان میگوید که حل کردن راز سربستۀ زمان کار سهل و آسان نیست.
در اختتام خطبۀ دوم از ضرورت ذکر و قرب الهی حرف و حدیث دارد که در دین دعا خوانده میشود و در نهایت به امتزاج ذکر و فکر ترکیز دارد.
3 ـ خطبۀ سوم ( تصور ذات الهی و حقیقت دعاء)
در این خطبه از تعریف فرد آغاز میکند وبر صفات انای مطلق به استناد سورۀ مبارکۀ اخلاص و سورۀ مبارکه النور بحث میکند ، از مطلقیت نور الهی ذکر میکند و میگوید که ارادۀ تکوین و فعل آفرینش با هم یکی اند. به این صورت ثابت میکند که اصلیت یا ماهیت کائنات روحانی یا روحی است یعنی مادی نیست.
بعد در رابطه با زمان و مکان بر نظریات ملا جلال الدین دوانی ، عین القضات همدانی عراقی ، برگسن و پروفیسر رائیس Royce و غیره ترکیز میکند و آنها را مورد بحث قرار میدهد و میگوید که زمان الهی از زمان تسلسلی بهتر است.
در یک توضیح علامه اقبال بیان میدارد که امور و وقایع دینی معیار های عقلانی دارد .
اساس و بنیاد امور دینی یک مشیئت تخلیقی است که میتوان آنرا انای مطلق نامید و قرآنکریم برای ظاهر کردن انفرادیت این انای مطلق یا Absolute Ego آنرا بنام خاص الله یاد می کند.
تمایل و رجحان به توالد و تناسل در راه انفرادیت مانع است .
از اینکه در عرصۀ بشریت توالد و تناسل ضروری است از این جهت است که فرد کامل به عرصۀ ظهور نمیرسد .
فرد کامل صرف الله تعالی است . سپس توضیح میدهد که زمان و مکان تعبیرات فکری سرگرمی تخلیقی (امور تخلیقی )یافعالیت خلاق انای مطلق است و ما میتوانیم امکانات آنای مطلق را به طور جزئی به شکل زمان و مکان ریاضی خود محسوس کنیم.
نزد الله تبارک و تعالی کائنات واقعۀ این چنینی نیست که مشتمل به ماقبل و مابعد باشد به این معنی که ارادۀ تخلیق و فعل تخلیق دو امر مختلف نیستند ، اواین دۀ اشاعره را برسی و ارزیابی میکند جواهر نامتناهی (اتم ) ها به هم میآیند و یکجا میشوند و سبب تخلیق میگردند و یک شئی یعنی مجموعۀ از جواهر است.
گذر و عبور جوهر از مکان عبارت از حرکت است .
علامه اقبال خاطر نشان میکند که اشاعره گذر چیزی را از نقاطی که بین آغاز و انتها واقع شدهاند بوضوح مشخص کنند.
علامه اقبال توضیح میدهد که بعد از اینکه جوهر صفت حیات را حاصل میکند ، مکانی به نظر میرسد یعنی مکانمند یا مکانبند می شود.
ماهیت جواهر روحانی یا معنوی است ، نفس یک فرایند یا عمل خالص است در حالیکه جسم یا بدن یک فرایند یا عمل قابل مشاهده و قابل پیمایش و اندازهگیری است.
زمان الهی از گذر یا مرور ، تغییر ، تواتر و تقسیم پذیری عاری است.
علامه اقبال در اختتام این بحث اذعان دارد که در رابطه به زمان به قطعیتی نرسیده است.
بعد علامه ذکر خیر و شر را میکند و بحث خیر و شر را مطرح میکند و توضیح میدهد که هستی که حرکات و سکناتش مثل ماشین است و مانند ماشین کار میکند ، نمیتواند که مصدر کار خیری شود . برای انجام کار نیک ، آزادی شرط است.
خداوند انسان را به برکت آزادی عمل تعالی و رفعت بخشیده است و قفا توضیحی در رابطه با دعا دارد یعنی در ملالت و بیزاری از دنیای خارجی به باطن پناه گرفتن و قرب هستی مطلق را حاصل کردن دعا است.
بر اثر دعا است که جزیرۀ کوچک شخصیت ما ناگهان تبدیل به یک اوقیانوس بی کران می شود.
در تلاش و جستجوی حقیقت فلسفه سست رفتار است در حالیکه دعا برق خرام است.
4 ـ خطبۀ چهارم ( خودی ، جبر وقدر ، حیات بعد الموت):
در این خطبه علامه اقبال بحث خودی را مطرح میکند و از عظمت انسان ذکر به عمل می آوردو کر میکند که در قرآنکریم سه موضوع خیلی وضاحت دارد.
1 ـ اینکه انسان مخلوق برگزیدۀ الله تبارک و تعالی است.
2 ـ اینکه باوجود تمام کوتاهی ها ، انسان نائب خدا در زمین است.
3 ـ مهمتر از همه اینکه انسان شخصیت آزاد را امین است. باوجود مواجه با خطرات آنرا قبول کرده است.
در این خطبه تعلیمات اسلامی در روشنائی علوم جدید در اتصال با گذشته به صورت یک ضرورت برجسته و نمایان توضیح داده شده است و بعد رخ بحث جانب توضیح خودی است ، طوریکه در این توضیح این مسلم گرفته شده است که خودی وابستۀ مکان نیست به طور مثال این را نمیتوان گفت که در رابطه با حسن و جمال تاج محل جذبۀ تجسین ما در طی مسافت از آگره تغییر میکند و بدل میشود ، همینگونه زمان در عالم خارج باوجود ماضی ، حال ، مستقبل در دنیای اندرونی یا باطنی غیرقابل تقسیم می شود.
بر اساس توضیحات علامه اقبال لاهوری خلوت پسندی و عزلت گزینی اظهار فردیت و و یکتائی است او میگوید که تجربۀ شعوری یا تجربۀ خودآگاهانه جوهر روحانی خودی را صحیح آدرس و نشانی نمیدهد ، باوجود این تعبیر تجربۀ خودآگاهانه شاهراهی است که بوسیلۀ آن میتوانیم به سرمنزل مقصود یعنی خودی برسیم. سپس توضیح میدهد نماز یا دعا در اصل گریز خودی از میکانیکیت یا جبر به سوی آزادی است. به گفتۀ اقبال لاهوری تکرر یا تکرار عمل مختص به ماشین است و خاصۀ انسان نیست ، اگر وقوع وقایع نو نباشد ، کدام جاذبیتی در زندگی برای ما باقی نمی ماند.
بقای ذات حق مادر زادی ما نیست بلکه آنرا با تلاش خود بدست آوریم ، انسان به این سرنوشت رسیدن امیدوار یا نامزد است.
5 ـ خطبۀ پنجم ( روح فرهنگ اسلامی ):
در خطبۀ پنجم علامه اقبال لاهوری به ذکر روح فرهنگ اسلامی میپردازد و در این بحث تفاوت نبوت و ولایت را مطرح میکند .
هدف نهائی و غائی یک ولی صرف وصال با ذات ربانی است و لاکن بعد از صعود به چنین درجه ، دوباره برای هدایت عامه نزول می کند.
علامه اقبال لاهوری تذکر میدهد که پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم در میان دنیای قدیم و حادث قرار دارد.
پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم با درنظرداشت وحی و الهام با عالم قدیم تعلق دارد درحالکیه با در نظرداشت سیرت وحیانی به دنیائی محدثات متصل و مربوط است.
زندگی به یمن برکت پیامبر صلی الله علیه وسلم منابع جدید و علوم مناسب جهات نو خود را کشف کرد.
در اصل ظهور دین مبین اسلام ظهور عقل استقرائی induction است.
فقه در اسلام اصول حرکت قرار داده شد که برای همه زمانها کافی دانسته می شود.
علامه اقبال در یک توضیح چنین بیان میکند که براساس قرآنکریم سه ذریعۀ حصول علم وضاحت داردکه عبارتند از :
1 ـ مطالعۀ طبیعت.
2 ـ مشاهدۀ یا تجربۀ باطنی.
3 ـ تاریخ.
علامه اقبال بیان میدارد که ابن خلدون اولین کس است که روح نهضت فرهنگی اسلام را به شدت احساس کرد و بطور منظم آنرا بیان داشته است.
6 ـ خطبۀ ششم ( اجتهاد در اسلام ):
در این خطبه علامه اقبال لاهوری ذکر تفصیلی از اصول حرکت یعنی فقه را به بحث میگیرد و بیان میدارد که ملت اسلامیه سزاوار قیادت عالم است.
اسلام براساس نظریۀ پویای حیات و اعتقاد توحیدی همۀ اعصار و زمانها را دربر میگیرد و ذمه دار و مسؤل وحدت بنی نوع بشر قرار داده شده است.
علامه اقبال به رکود فقهی می پردازدو علل و اسباب آنرا عقل پرستی ، تصوف راهبانه یا تصوف ترک دنیا و انتشار یا درهم برهمی سیاسی می داند.
علامه اقبال لاهوری به صراحت بیان میدارد که دین و سیاست دو حقیقت مختلف نیستند بلکه شؤن حقیقت واحد اسلام اند.
علامه اقبال لاهوری اعتقاد توحیدی را منشأ وحدت بشریت میداند که تمایزات مصنوعی رنگ و نژاد را محو میکند و همۀ بشریت را ملت واحد می سازد. سپس در رابطه با قرآنکریم ، حدیث ، اجماع و قیاس بحث را متمرکز میکند و آنرا در مجموعۀ ادلۀ شرعی برای همۀ اعصار و همۀ بشریت مایۀ هدایت می داند.
7 ـ خطبۀ هفتم ( یا امکان دین است ) :
علامۀ مشرف در این خطبه به ذکر زبون حالی و مصیبت های اقوام شرق و غرب میپردازد و دین را تنها راه برون رفت و خلاصی از این همه تشتت و افتراق میداند ، نصب العین خودی را منکشف میسازد و بر منصب نایب بودن انسان ترکیز میکند .
از فرسودگی تصوف کهنه ، و از بیسوادی کمونیزم ماتریالیستی و ناسیونالیزم یا قومیتگرائی و نامی آنها بحث می کند.
مقصد و غایت خودی را اثبات ذات قرار می دهد.