بسم الله الرحمن الرحیم
عقل حاکم و عقل خادم
نویسنده : محمد عمار خان ناصر
مترجم : عبدالبصیر صهیب صدیقی
تاریخ انتشار : 20.05.2024
بحث جالب بر سر اینکه در مورد جواز عقلی زنا یعنی رضایت جنسی بدون محدودیت در حدود اجتماعی بین متکلمین در تاریخ اندیشه خود را ثبت کرده است به این مفهوم که آیا این عمل صرف نظر از ممانعت شرعی ، از دید عقلی هم ناپسند و ممنوع است ؟
در این رابطه دو موضعگیری متضاد در دو مکتب توسط دو فقیه مطرح شده است که عبارتند از :نویسنده
1 ـ فقیه مکتب حنفی امام ابوبکر جصاص رحمه الله علیه.
2 ـ فقیه مکتب شافعی امام الکیا الهراسی رحمه الله علیه.
دیدگاه امام جصاص رحمه الله علیه بر این تمرکز دارد که زنا از دید عقلی هم مذموم است زیرا تأثیر اجتناب ناپذیر بر نسب فرزند ، نفقۀ فرزند و کفالت و در رابطه با این مقولهها ، دارد.
جدائی و تجرید کردن لذت جنسی مرد و زن در یک رابطۀ جنسی از این موارد و بر درستی رابطه اذعان کردن ، با در نظر داشت مصالح جامعۀ بشری ، از دید عقلی درست نیست.
الکیا الهراسی رحمه الله علیه این را زیر سؤال میبرد که برای اجرای برخی از احکام شرعی اثبات نسب لازم و ضروری است
.
الکیاء الهراسی این سؤال را مطرح می کند که برای اجرای برخی از احکام شرعی اثبات نسب لازم است، در صورت نبودن آنها، صرف تشخیص نسب لازم نیست. اگر این سؤال مطرح شود که تربیت و نگهداری طفل بر عهده کیست، الکیاء الهراسی می گوید حتی اگر پدر طفل معلوم باشد، تولد فرزند از نطفه او منطقاً دلالت ندارد که نفقه او نیز بر عهده اوست.
این مسئولیت نیز مورد نیاز شرع است، در حالی که در صورت نبود حکم شرعی، مردم موظف بودند که راه های عقلانی دیگری را برای تضمین بقای نسل بشر اندیشیده باشند. با توجه به این استدلال، الکیاء الهراسی نتیجه می گیرد که اگر حکم شرعی وجود نداشته باشد، زنا از نظر عقلی قبیح نیست، بلکه مطلقاً جایز است، زیرا رابطه جنسی با زن با رضامندی برای هیچ یک از مرد و زن نقص ندارد و نه هم ظلم محسوب می گردد. الکیا الهراسی از عرف اعراب دوران جاهلیت تأیید اخذ میکند که در دوران جاهلیت زنا و شیوههای گوناگون تولد و تکثر مروج بود.
موضعگیری های متضاد بین امام جصاص و فقیه شافعی الکیا الهراسی در مورد مذموم بودن و غیر مذموم بودن عقلی زنا اهمیت درک و فهم دو نوع عقل را که فیلسوف معاصر عرب عبید الجابری در کتاب معروفش بنام « تکوین العقل عربی » به آن با ربقرنس به فیلسوف فرانسوی آندره لالاند ، اشاره کرده است ، برای ما روشن و برجسته می سازد.
لالاند این دونوع عقل را بنام های La raison constituante و La raison constituee یاد کرد و عبید الجابری این دو اصطلاح فرانسوی را بنام های « العقل السائد» و « العقل الفاعل » ترجمه کرده است.
در لسان اردو و هم لسان فارسی میتوان این دو اصطلاح را به « عقل حاکم » و « عقل خادم » تعبیر کرد.
مراد از عقل حاکم تمام تصورات و مفاهیم اساسی ، عقاید ، اصول و قواعد است که در یک قوم و یا ملت پذیرفته شده اند.
استعمال عقل در پرتو و روشنی عقل حاکم و رسیدن به نتایج مخصوص عبارت از عقل خادم است.
به عبارۀ دیگر ، عقل خادم عنوان صلاحیت و ظرفیت اخذ نتائج است که حد فاصل انسان از حیوانات است یا انسان را از حیوانات ممتاز می گرداند. این توانائی عقلی بنام عقل خادم در همۀ انسانها یکسان و مشترک است ، درحالیکه عقل حاکم مجموعۀ تصورات از کائنات ، زندگی ، معاشرت و در این رابطه مقولههای دیگر است ، مجموعۀ از مفاهیم اساسی و بنیادی است که یک ملت و یا تمدن به دلایل مختلف آنرا اختیار میکند و سپس تمام نتایج جزئی را تحت نام آن میگیرد.
بر خلاف عقل خادم ، ضروری نیست که عقل حاکم در همه انسان ها مشترک باشد، بلکه ممکن است عقل اقوام و تمدن های مختلف متفاوت باشد.
وقتی ما اصطلاحات مانند عقل یونانی ، عقل مسلم ، و عقل غربی را بکار میبریم به این مفهوم است که مراد از عقل حاکم است زیرا در سطح عقل خادم تمایز قومی و یا ملتی یا فرهنگی مورد بحث نیست زیرا که در عقل خادم تمایز وجود ندارد و یکسان است.
در روشنائی این تنقیح و باز نگری در رابطه جواز و عدم جواز زنا موضعگیری های متضاد امام جصاص و الهراسی را میتوان فهم کرد که به این ترتیب که امام جصاص تلاش میورزد که مذمومیت و قباحت عقلی زنا را در سطح عقل خادم تبیین کند با در نظر داشت حفاظت و صیانت از نسب ، احترام رشتههای خویشاوندی ، پاس داشتن از صله رحمی و مواردی در ارتباط با این مقولهها که از قبل تصویب شدهاند یعنی بخشی از عقل حاکم اند و قبول کردن آن ، ثابت میسازد که زنا واقعاً قبیح و مذموم است.
بر خلاف ، الکیا الهراسی سؤال را از عقل متحرک تا سطح حاکم وسعت میبخشد و میپرسد که در این سطح اگر حکم شرع پذیرفته نشد ، جواب دهید که چه چیزی به عنوان یک اصل اساسی تنها بر اساس عقل حکم می کند که حفظ نسب و تشکیل خانواده تنها روش لازم برای بقای نسل بشر است؟
لالاند تفاوت «عقل حاکم » و «عقل خادم» را روشن کرد و نکته بسیار مهمی را نیز بیان کرد که «عقل حاکم » از طریق «عقل خادم» شکل می گیرد یعنی یک ملت یا قوم با استفاده از ظرفیت مشترک بشری مشاهده و استنتاج، به برخی از نتایج اساسی در مورد زندگی و پدیده ها می رسد سپس این مجموعه اصول و مفاهیم برای او به مقام «عقل حاکم» تبدیل می شود و در مراحل بعدی «عقل خادم» او تحت «عقل حاکم » مخلوق خودش و در دایره آن قرار می گیرد و کار استنباط مسائل و احکام را ادامه می دهد که باید انجام شود.
برای فهم، می توان این روند دوگانه عقل را به فرآیند تدوین قانون اساسی به زبان قانون اساسی و سپس قانون گذاری در پرتو آن تشبیه کرد. یک پارلمان مستقل در مرحله تشکیل یک کشور جدید، یک چارچوب اساسی قانون اساسی را که خودش ایجاد کرده است، تدوین می کند و سپس همان مجلس در آن حدود قانون اساسی قانون می گذارد و این روند را ادامه می دهد.
دو سوال در اینجا مهم است که عبارتند از :
1ـ یکی اینکه اگر عقل خادم در هیچ مرحله ای معطل نباشد و شکل گیری «عقل حاکم» نیزمرهون منت آن باشد، چه نیاز و معنایی دارد که بین عقل حاکم و عقل خادم تمایز قائل شد ؟ یعنی چرا کل این جریان را به سادگی به فعالیت خود «عقل» تعبیر نمی کنیم؟
2 ـ دوم اینکه اگر تعریف عقل خادم این است که از مفروضات قابل قبول ، صلاحیت اخذ نتایج را بنام خود اختصاص داده است چنین سؤالی قابل طرح است که پس از تشکیل عقل حاکم مرجع عقل خادم به عقل حکیم تبدیل می شود.
اما عقل در حین شکلگیری عقل حاکم بر چه پایههایی تکیه میکند، یعنی فرآیند شکلگیری خود عقل حاکم، در پرتو چه اصولی صورت می گیرد؟
پاسخ سؤال اول این است که اگر چه عقل خادم در هر دو مرحله کار می کند، اما ماهیت پویایی آن در هر دو مورد تفاوت اساسی دارد. میتوان پرسشهایی را که در قلمرو حکمت است به دو بخش تقسیم کرد:
یک قسمت آن بخشی است که هدف از فعالیت فکری پرداختن به سؤالات بر بنیاد های مستقل به طور منظم است و این فعالیت وجودی با ماهیت بسیار فوری است.
فعالیت عقلانی هم بر ساختار آگاهی انسان و هم بر زمینه وجودی آن ابتناء دارد.
آگاهی انسان پاسخی فوری و فیصله کن به برخی از سؤالات اساسی در مورد معنویت زندگی می خواهد و نمی تواند آن را برای مدت طولانی به تعویق بیاندازد. این مرحله از تأخر ، مرحله اضطراب وجودی است که تحمل دائمی و برداشت مستقل آن از توان آگاهی انسان خارج است. سپس انسان به لحاظ احوال وجودی خود ناگزیر است با مطالبات که ماهیت مادی عینی دارند مبارزه کند و در برابر آنها تلاش خود را انجام دهد، همچنین لازم است که پاسخ قطعی به سؤالات اساسی مشخص شود.
بنابراین یک سادوی تارک الدنیا یا یک فیلسوف متفکر همیشه میتواند در حال تعمق و مراقبه بر سؤالات باشند، لاکن در سطح معاشرت زندگی حفظ تسلسل در حالت گومگو در مورد سؤالات اساسی برآورده نمیشود.
چنانچه عقل در این مرحله ناگزیر به تصمیم گیری در مورد پاسخ به سؤالات می شود و سپس آنرا «مفروغ عنه » قرار میدهد به مراحل بعدی که پایان ناپذیر و متشکل از تداوم و تغییر است روی می آورد. این مجموعه پاسخ ها جزء اساسی «عقل حاکم » محسوب می شود که اگرچه از طریق فعالیت عقل خادم به عرصۀ وجود میآید و به ظهور می پیوندد ، لاکن خود عقل خادم یک بار آنها را تعیین می کند و آنها را مبنای همه فعالیت های بعدی قرار میدهد و فعالیت روبه جلو دارد، بنابراین لازمه اصول منطقی است که آن را به عنوان یک مقوله جداگانه در نظر بگیریم.
در دائرۀ عقل حاکم بخش دوم تصورات و مسلمات آن است که تشکیل آن مثل بخش اول عاجل urgent نیست بلکه برای تشکیل آن و شکل گرفتن آن ضرورت سفر تاریخی طویل را اقتضاء میکند به طور مثال اعتقاد و یقین به عالم غیب ، معاملات انسانی تابع ارادۀ یک هستی متعالی ، بعد از مرگ به نحوی تسلسل زندگی و تصورات این چنینی اگر در دائرۀ اول عقل حاکم تعلق داشته باشد ، می توان مفاهیم و اصول مختلفی را که اساس سازمان جامعه بشری را تشکیل می دهد در حلقه دوم حاکم عقل که شکل خاصی به خود اختیار میکند ، در نظر گرفت.
در بسا اوقات به موازات تحول جامعه و گاه پس از گذشت قرن ها، ترکیب این مفاهیم،قالب خاصی را میسازد که به عنوان شیوه متمایز تفکر یا سبک زندگی یک ملت یا تمدن به شمار می رود.
سؤال دوم که در چارچوب بحث حاضر از اهمیت بسیار اساسی برخوردار است، این است که منابع آگاهانه در اختیار عقل خادم چیست و چه عواملی در ایجاد «عقل حاکم» مؤثر است. چه منابعی نقش اساسی در جهت دهی به فرآیند رسیدن به پاسخ های معین ایفا می کنند؟ به ویژه اینکه نقش معرفت دینی یا وحی در آن چیست یا در طول تاریخ علاوه بر منابع عمومی آگاهی انسان (احساسات شهودی، عواطف، مفاهیم منطقی، احساسات و تجربیات) و این منبع معرفتی خاص، چه بوده است؟ ماهیت تعامل با منابع دانش مشترک انسانی چیست؟
درک صحیح از پاسخ به این پرسش نیز کلیدی برای حل احتمالی اختلاف نظر میان متکلمان مسلمان در رابطه متقابل عقل و شریعت است. به نظر ما در این بحث، تمایز بین عقل حاکم و عقل خادم بسیار اساسی است و به دلیل عدم توجه صحیح به این نکته، این سؤال در علوم اسلامی کاملاً مغشوش شده است. ان شاءالله در جلسه آینده پیشنهادهایی به صورت نسبتاً مفصل ارائه خواهد شد.