تذکر: این مرقومه باز سازی مضمونی ادبی وفلسفی من است که تقریباً حدود 30 سال قبل به رشتۀ تحریر در آمده بود ، پس از تلاشها و جستجو ها نیمی از آنرا بلاخره از طریق برادر معزز و فعال در عرصۀ حقوق و صلح برادر صدیق منصور انصاری بدست آوردم و نیمی از آنکه از دسترسی من بیرون است در یک آرایش نو واژهها و جملات با حفظ محتواء که در ذهن داشتم ، باز سازی کردم و خدمت علاقهمندان تحلیل ارائه میدهم.
آزادی
ای آزادی کجا است شهر و دیارت؟ ، کجا است ماوأ و منزلگاهت؟ ، کجا است آن شهر ولایت و مملکت که در آن چون شمع فروزان پرتو فشانی میکنی و اسیران را از گرمایت که در زندان های سرد اسارت بسر میبرند ، گرمی میبخشی و بر اسارت می شورانی و با پنجه های پرتوان و نیرومندت پرده های سیاه اسارت را به کنار میزنی .
در کدام اوراق طلائی تاریخ بشریت ذکر تورفته است و چگونه تصویری از تو برجا مانده است؟
آیا دست هایت که به خون اسارت و جبر رنگین شده است هنوز هم رنگین تر است یا خیر؟
تو محبوب کدام ملت هستی ؟ ، تو حاکم کدام شهر هستی ؟ و تو فرمانروای کدام بخشی از جهان؟
ای آزادی همینکه میخواهم نامی از ببرم و تو را در قالب کلمات شناسائی کنم ، فرار میکنی و رخ زیبایت را نشان نمیدهی ، چون تعریف و تحدید مقتلگاهت است ، همینکه تعریف شدی تحدید میشوی و لاجرم باید فرار کنی ورنه در تختۀ تحدید با ریسمان تعریف به دار آویخته خواهی شد .
قلمرو حکومتت جای است و عرصۀ است که در آنجا اسارت را به دام آورده ئی و اسارت را و پدیدههای اسارت زا را امکان ظهور و بروز نمیدهی ، چون اگر چنین نکنی هستی خودت در معرض خطر و نابودی قرار میگیرد ، پس مجبور هستی که چنین کنی و مجبوریت همانا قاتل اصلی تو است .
در فلسفۀ کمونیستی که اثری از تو دیده نمیشود و در معرکه و جنگ طبقاتی و اصناف اقتصادی در شکل تضاد ابزار تولید و روابط تولید ، جسد خونین و خوآلودت را کارگزاران جبر تاریخ تا قبرستانی که آنجا مدفن ارادۀ آزاد و خواست آزاد انسان است ، میبرند و دوسدارانت اشک می ریزند و تن می زنند.
در کمونیزم به این هم اکتفاء نیست که مدفنی در قبرستان جایگاهت است بلکه تضاد ابرزار تولید و روابط تولید این خصم سوگند خورده ات در وادی مخوف جبر تاریخ زندانی با برج و باروی بلند برای دوستانت تدارک دیده است تا طنین مستی آور فریاد آزادی را خفه کند، و یا هم اینکه چه به صورت مفهوم و یا به صورت عملی وارد این نظام شوی در زندان جبر تاریخ بنا ء بر روایت تاریخ شاهد ریخته شدن خون دوستدارانت خواهی بود.، و در نهایت به خون گرم تو و یارانت تاریک ترین و ظلمانی ترین فلسفه به پایۀ اکمال خواهد رسید.
عدۀ از بغل هگل فیلسوف شمشیر خونریز از نیام بیرون میکشند و قصد کشتنت را دارند و برتو می تازند.
در لبخند هوس انگیز مهوشان سرراهی بازار های خود فروشی و جسم فروشی که آشوبگری با سرو سینه و پستان راه میاندازند و زنجیر جبر های اخلاقی را از دست و پا های مردان هوسباز می گسلد ، حکم مرگ و یا اسارت تو است .
در میدان تنازع بقاء ، آنجا که پنچه های اقویا گلوی ضعفاء را فشار میدهد باز هم تو به احتضار می آئی و نفس زنان جان میدهی و این جان دادن عرصۀ های وسیع را به خود اختصاص میدهد ، گتاهی در دسترخوان فقیر جان میدهی و یا هم در بازار احتکار و گرانفروشی به قتل میرسی و یا هم با ریسمان بافته شده در مناسبات فساد اداری به دار آویخته میشوی و یا هم باید مقتل و قتل گاهت را در مناسبات جاهلی و یا مناسبات خشونت زای خانوادگی جستجو کرد.
در گذشته های تاریخی و ازمنۀ قدیم و باستان ، فیلسوف مشهور چون افلاطون ترا مانع در راه ایجاد مدینۀ فاضله یا آرمان شهر خود میبیند و استعداد نظامش را در حذف تو طراحی کرد و در نفی موجودیت تو مدینۀ فاضله یا آرمان شهرش را رنگ و جلای اسارت داده بود .
آنگاه که یحیی علیه سلام در بدل انعام و پاداش به عشوه گری ها و هوس انگیزی های فاحشۀ رقاصه سر بریده شد ، خون را در جسم تو دیدم که فوران زد ، تو بودی که زیر تیغ جلاد رفتی و بر صفحۀ خونین تاریخ که واقعۀ سربریدن یحیی (علیهالسلام) بود ، نوشتی و آری با خط درشت و خونین نوشتی که آزادی آزادی.
بار دیگر دیده شد که صدایت در زمان نبوت و پیامبری عیسی (علیهالسلام) طنین انداز شد و لرزه بر مفسدین اسارت گستر انداخت ، تا اینکه شرارت های اشرار عرصۀ جولان را بر تو تنگ و تنگتر ساختند چون تو شرط اساسی برای استمرار تعلیمات آزادۀ عصر یعنی عیسی (علیهالسلام) بودی. و با رفع عیسی (علیهالسلام) به آسمان ، یک دورۀ آزاد و آزادی به پایان میرسد و دستان جنایتکار اسارت گستر آنرا مختومه مرقوم میدارد.
آی آزادی ، ای جانم فدایت ، وقتی تاریخ را میخوانم ترا در می یابم چون تاریخ بزرگترین درسگاه است ، چون پروردگارم ولعصر فرموده است ، ای آزادی تو سرشت انسان نیک خصال و نیک سیرت بوده ئی ، تو در معرکۀ حق و باطل ، صدای پر طنین حقپرستان بوده ئی و همیشه در کنار حق هستی . ای آزادی تو در صبر پیامبران علیهم السلام خود را نشان داده ئی و تو تاج ساخته شده از اخلاق هستی که به ذریعۀ رسالت رسول الله صلی الله علیه وسلم بر سر انسان گذاشته شده است و این تاج همان است که کرامت بشری است.
آزادی رنگ تو سرخ است چون در خون شهید جریان داری و شهید شخصیت سه بعدی توحیدی ، اخلاقی و حقوقی است که این ابعاد معرف یک جامعۀ صلح آمیز اند ، آنگاه که شهید از کرامت بشری دفاع میکند و دفاع از کرامت بشری دفاع از آزادی است.
آری ، آری آزدی صدایت بگوشم رسید ، صدای آرام بخشت ، صدای دلنوازت ، ،آری از زبان تاریخ شنیدم که بر عمر همان که پیامبر صلی الله علیه وسلم اورا قفل فتنه خواند ، شوریدی و شمشیر بدست گرفته ایستادی و گفتی که اگر از حق کج شوی با این شمشیر راستت می کنم.
آی آزادی تو همانی که در سه چهره در تاریخ اسلام تبارز کرده ئی در اعتقاد توحیدی رخ زیبای تو نمایان است چون اعتقاد توحیدی انسان را از بند انسان آزاد میسازد و در حقوقی که بر اخلاق و جبر های اخلاقی ابتناء دارد باز هم در شکل تکریم انسانی تبارز کرده ئی وبر اساس شخصیت شخصی پیامبر صلی الله علیه وسلم ، در حالتی که امر و نهی نیست، در جهان ذوق و مود تبارز میکنی و با اذواق و سلایق بی شمار زندگی انسانی را رنگین و پر رونق می سازی..
با این مفهوم یا آزادی بیشتر نزدیک میشویم تا انرا درک و فهم کنیم.
انسان امری بین الامرین است ، یعنی انسان بین اختیار یا جبر یا بین آزادی و جبر قرار دارد و آزادی که یک امر انسانی است باید در دو بعد انسان یعنی بعد تکوینی و بعد تشریعی ( اخلاقی و حقوقی ) مورد بحث قرار گیرد.
در بعد تکوینی وجود انسان بر قوانین و قانونمندی های طبیعی استوار است و در آن اصلاً انسان گزینش و آزادی عمل ندارد به طور مثال انسان نمیتواند که عوض اوکسیجن ، نایتروجن تنفس کند و یا مانند ماهیان در اعماق دریا ها بسر برد و یا چون پرندگان به صورت فزیولوژیک پرواز کند .
و باید در نظر داشت که در تکوین ، انسان دارای امکانات و قابلیتهای است که میتواند آنها را تحقق بخشد و در عرصۀ زندگی آن امکانات و قابلیتها را به عرصۀ ظهور برساند و باید متوجه بود که عرصۀ تشریعی زندگی انسان ترکیبی از قوانین تکوینی و قوانین رفتاری انسان است و در اینجا مداخلۀ اخلاق ، جبر های اخلاقی ، قوانین است که در نمای اخلاقی و حقوقی آزادی انسان را ارائه میدهد.
به این معنی که استعداد ها و ظرفیتهای تکوینی انسان بر اساس جبر های اخلاقی عرصۀ تحقق می یابند و پروانۀ صدور میگیرند و این جبر های اخلاقی اند که مشخص میکنند که چه رفتار های مجاز اند و چه رفتار های غیر مجاز اند و ساحۀ مباح کدام است.
یعنی اینکه در تشریع و در مناسبات زندگی اجتماعی انسان ، آزادی مطلق به آزادی مثبت تقلیل مییابد و این آزادی مثبت بر اخلاقیات ثابت و جبر های اخلاقی ابتناء دارد که تحفظ کرامت بشری را عهده دار است.